گنجور

 
نظیری نیشابوری

نیست زین مزرع آب و دانه ما

ملکوتست آشیانه ما

کبک کهسار و بلبل گلزار

گوش دارند بر ترانه ما

هر طرف صورت تازه ای بندند

از غزل های عاشقانه ما

حرف شیرین شود فراموشش

خسروار بشنود فسانه ما

دین فروشان خانه بر دوشیم

دلق و دستار ماست خانه ما

به سلم ملک و مال می بازیم

دل خرسند بس خزانه ما

لمن الملک می زنیم امروز

غیر ما کیست در زمانه ما

خور پس از استوا سجود کند

بس بلند است آستانه ما

حذر از ما که برق در ابریم

رعد می نالد از زبانه ما

زخم قوس قضا به ما نرسد

هست تیر قدر نشانه ما

خرج یک روزه «نظیری » نیست

حاصل عمر جاودانه ما

 
 
 
سنایی

ای دریغا که در زمانهٔ ما

هزل آید به کارخانهٔ ما

شاه نعمت‌الله ولی

بود شهباز آشیانهٔ ما

محو در بحر بیکرانهٔ ما

واعظ قزوینی

تنگ از بسکه شد زمانه ما

مردمی خاست از میانه ما

چون نشینم بزیر چرخ که هست

حلقه مار آشیانه ما

راحت از ما ز بس گریزان است

[...]

بیدل دهلوی

غنچه‌سان بی‌در است خانهٔ ما

بیضه گل کرده آشیانهٔ ما

همچو شبنم‌درین چمن محو است

به نم چشم آب و دانهٔ ما

بال بربال شهرت عنقاست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
حزین لاهیجی

شور دل‌ها بود ترانهٔ ما

نمک دیده‌ها فسانهٔ ما

دست‌پروردگان صیادیم

قفس ماست، آشیانهٔ ما

سر رفعت به عرش می‌ساید

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه