گنجور

 
نظیری نیشابوری

بختم این بس که مشتری شده دوست

هرچه خلقم بها نهند نکوست

نشکنم رنگ رخ چو مستسقی

آب هرکس به قدر ظرف سبوست

در بر ارباب ذوق کم بندند

اثر قبض و بسط در ابروست

قطع دنیا نمی شود چه کنم؟

قو مور و جستن از سر جوست

نیست ممکن به زندگی آرام

تا نفس باقیست در تک و پوست

شاهدان چمن تهی دستند

جامه سرو تا سر زانوست

باش عریان بدن که غنچه گل

کم دهد بو که حله تو بر توست

بوی کل چاشنی مل دارد

آن شکرخنده را چه بوی و چه خوست

آب تلخی به عطر پروردند

نام کردند کاین گل خوش بوست

خط فرقان نگار او کوفی

چشم محراب گرد او هندوست

خط فریبنده کس چنین ننوشت

یارب این معجزست یا جادوست؟!

به «نظیری »ست چشم خلق امروز

میر مجلس ندیم شیرین گوست

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
مسعود سعد سلمان

عمر کاک را که خواهد گفت

کای عزیز و گزین برادر دوست

در هوای من اردل تو دوتاست

دل من در هوای تو یک توست

مهر هر کس کهن کهن گشته

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
انوری

صاحبا ماجرای دشمن تو

که کسش در جهان ندارد دوست

گفته‌ام در سه بیت چار لطیف

زان چنانها که خاطرم را خوست

طنز می‌کرد با جهان کهن

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

ای کریمی که در جهان کرم

بخشش بی ریات عادت و خوست

میزبانی است تازه روی گفت

که همه پشت گرمی من ازوست

پشتم از خدمتت دوتاست چرا

[...]

حمیدالدین بلخی

بالله ار بر تنم بدرّی پوست

هیچ دشمنت را ندارم دوست

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه