گنجور

 
نظیری نیشابوری

تا عشق چه ها کند به بلبل

بسیار دریده پرده گل

شمشیر مقربان دریده

دیوانه عشق بی تأمل

برتر بود آستانه عشق

از هرچه خرد کند تعقل

جانان خواهی گذر ز کونین

دنیا سیل است و آخرت پل

بر آتش قهرت ار نشانند

دل خسته مدار در توکل

تا چون رخ دلبران برآری

از خرمن شعله شاخ سنبل

بر مور نهاده اند باری

کافلاک نمی کند تحمل

رحمی که ز دست می رود کار

به غرقه جفا بود تغافل

دوری چو تو یوسفی برآید

از جنس توالد و تناسل

در عشق گریز تا بیابی

ملکی که نکرده کس تخیل

بزم تو و آنگهی «نظیری »

از چرخ نمی کند تنزل

 
 
 
منوچهری

گر ندانی ز زاغور بلبل

بنگرش گاه نغمه و غلغل

مسعود سعد سلمان

ای دو زلفت چو ماه در آخر

وی رخانت چو مشک در اول

احول اکحلی و متفقند

خلق در حسن احول اکحل

شده بار دگر کسی هم جفت

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
ابوالفرج رونی

آمد از حوت برنهاده ثقل

پیشوای ستارگان به حمل

پر لطایف نموده عرض هوا

در طرایف گرفته طول جبل

کرده بر آب و باد و خاک طباع

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه