گنجور

 
نظیری نیشابوری

چرخ پرویز نیست آتش بیز

نه ممری درو نه جای گریز

شفقش خون مردم دانا

افقش ساغری ز خون لبریز

هر طرف می برد هراسانم

قهر مریخ با بلارک تیز

خبرم نیست تا کجا کشدم

نتوان کرد از قضا پرهیز

در خسک خانه های هندم سوخت

یاد صنعان و مکه و تبریز

به سلامت کسی نبرد ایمان

زین زمین سیاه کافرخیز

از مداین شناس و آثارش

حسن شیرین و عشرت پرویز

ظاهر از بیستون هنوز شود

شور فرهاد و شیهه شبدیز

از اقامت شدم گرانجان کو

طبل شب گیر و ناله شب خیز

برد قصب السبق ز من پیری

دیر بر رخش می زنم مهمیز

کار در دست ما «نظیری » نیست

با قضا نیست هم مجال ستیز

 
 
 
مسعود سعد سلمان

منم امروز بسته در سمجی

چشم بر دوخته چو مار گریز

هست پیراهنی و شلواری

نیست بر هر دو نیفه و تیریز

بر جهان دارم و روا دارم

[...]

سنایی

ای سنایی به گرد حران گرد

تا بیابی ز جود ایشان چیز

نزد نادیدگان و نااهلان

کی بود بذل و همت و تمییز

کودک خرد بی‌خرد بدهد

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۵۵ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
حمیدالدین بلخی

نرگسم وعده کرد و داد پیاز

شکرم وعده کرد و داد مویز

عوض در بمن نمود شبه

بدل زر بمن رسید پشیز

نیست انبان بی سر و پایان

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از حمیدالدین بلخی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه