گنجور

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱

 

در دل خوبان به جای مهر دایم کینه است

کار این آهندلان بر عکس چون آئینه است

راز دل را ما چو گل افشان عالم کرده ایم

در کف دست است ما را آنچه در گنجینه است

می خوریم امروز افسوس حیات رفته ار

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲

 

لعلی که منم تشنه او آب حیات است

زلفی که به جان طالب اویم ظلمات است

مژگان که به دل جا نکند خامه موئیست

چشمی که سخنگو نبود چشم دوات است

در کوهکنی پنجه فرهاد توان تافت

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳

 

دل در چمن مبندید آتشزده سرائیست

کام از جهان مجوئید صحرای کربلائیست

ای باغبان در این باغ دانسته نه قدم را

هرگل سر شهیدیست هر برگ بینوائیست

در کوی عشقبازی مردانه پا گذارید

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴

 

از غم دلی که آب نشد سد آهن است

چشمی که خون نریخت سزاوار بستن است

بیهوده ما چو لاله گریبان دریده ایم

در گلشنی که خنده گل چاک دامن است

دور از قدح تو میکده دشتی است پر ز خون

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵

 

در باغ نخل خشک ز بادام مانده است

در دهر ز اهل جود همین نام مانده است

خلق جهان به راه عجب اوفتاده اند

یک سوی کفر و یک طرف اسلام مانده است

دادند آنچه بود بزرگان به سایلان

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶

 

خلعت شادی خزان از قامت گلشن گرفت

خون بلبل غنچه بی باک را دامن گرفت

پرده شرم و حیا را زلف او در خون کشید

خط ز یوسف در لباس گرگ پیراهن گرفت

برق حسن او چو آه از حلقه آن زلف جست

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷

 

کارم ز درد عشق به مردن رسیده است

چاکم ز سینه تا لب دامن رسیده است

ای باد صبحدم قدمی پیشتر گذار

امروز غنچه ام به شکفتن رسیده است

بر کوه اگر نهم کمر کوه بشکند

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۸

 

آمد بهار و غنچه به گلزار جا گرفت

زخمی که بود در دل بلبل هوا گرفت

پهلو زند به نافه مشک آستین او

بر دست هر که کاکل آن دلربا گرفت

گفتم روم به کوچه زلفش حیا نماند

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹ - قطعه از غزل

 

خسرو گیتی ستان سبحانقلی خان شاه عصر

خاک پای او جواهر سرمه چشم تر است

کوکب طالع شد از ذات شریفش نامدار

بر زمینش آفتاب افتاده چون خشت زر است

کوکب است این یا طلوع شمس یا بدر منیر

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰

 

پیمانه یی که باده ندارد شکستنیست

دستی که نیست مصدر ایجاد بستنیست

زلفی که صرف شانه کند عمر کنده به

دامی که صید زنده نگیرد گسستنیست

امروز رخت خود بنه ای خضر ره در آب

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱

 

شبی که از دلم آه شرر فغان برخاست

سپندوار به تعظیمش آسمان برخاست

زمانه پرده نشین کرد صبح محشر را

ز خواب چاشت چو آن فتنه جهان برخاست

به گل ز خانه خود عندلیب محمل بست

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲

 

بر سر بالینم آن گل آمد و خندید و رفت

آرزوهایی که در دل داشتم فهمید و رفت

ساغر خود را تهی برد از کف دریا حباب

عالم آبی که می گفتند او را دید و رفت

مادر دوران مرا روزی که بر گهواره بست

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳

 

آمد بهار و شعله به سنگی نمانده است

در هیچ سینه یی دل تنگی نمانده است

از میکشان به گوش صدایی نمی رسد

بزم رباب و ناله چنگی نمانده است

نام و نشان ز ناله پیر و جوان مجوی

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴

 

در هیچ سینه یی گل داغی نمانده است

در بزم روزگار چراغی نمانده است

مانند غنچه سر به گریبان کشیده ایم

ما را به سیر باغ دماغی نمانده است

دستی که گل زند به سر بلبلی کجاست

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵

 

ای مقدم تو قبله چشم تر من است

هر جا که نقش پای تو باشد سر من است

خوابم بدیده بی تو چو شبنم بود حرام

شبها اگر چه خرمن گل بستر من است

در کوی تو غبار مرا می برد نسیم

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶

 

لشکر خط آخر از ملک تو رو خواهد گرفت

زلف مشکین از شکست خویش بو خواهد گرفت

هرگز آن آئینه رو یکسو نمی کردی نظر

چون چهار آئینه جا در چارسو خواهد گرفت

صورت خود نقش بر دیوار خواهد ساختن

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷

 

لشکر خط جا چو گرد آن دهان خواهد گرفت

از دیار حسن او اول زبان خواهد گرفت

سد راه لشکر خط تیغ نتوان شدن

فتنه او دامن آخر زمان خواهد گرفت

صد خیابان سرو را قدش به خاک افگنده بود

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸

 

دور آن رخسار و جور آسمان خواهد گذشت

فصل باغ و روزگار باغبان خواهد گذشت

دولت پا در رکاب شبنم و گل عاقبت

از چمن ماننده آب روان خواهد گذشت

کامرانی های خطت یک دو روزی بیش نیست

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹

 

بی تو در گلشن مرا فریاد بلبل آتش است

گربه گل اخگر است و خنده گل آتش است

نشکند از سایه گردون کسی را تشنگی

می نماید آب اما زیر این پل آتش است

برق در دنبال دارد آه من ای باغبان

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۰

 

تا در آغوش گلستان من آن سرو قد است

نرگس خلد برین باغ مرا چشم بد است

هیچ کس از دل من کلفت ایام نبرد

روزگاریست که آئینه من در نمد است

از چمن کام توان یافت در ایام بهار

[...]

سیدای نسفی
 
 
۱
۵
۶
۷
۸
۹
۵۴
sunny dark_mode