گنجور

 
سیدای نسفی

پیمانه یی که باده ندارد شکستنیست

دستی که نیست مصدر ایجاد بستنیست

زلفی که صرف شانه کند عمر کنده به

دامی که صید زنده نگیرد گسستنیست

امروز رخت خود بنه ای خضر ره در آب

چون عاقبت برهنه ازین جوی جستنیست

در گوش غنچه باد سحر آمد و بگفت

در هر دلی که بوی وفا نیست خستنیست

دیدم تو را به غیر و گرفتی کناره یی

یعنی که روز سرد به کنجی نشستنیست

در دیده یی که غیر کند خانه کور به

چشمی که سرمه دان شود آن چشم بستنیست

جستم علاج داغ دل خود ز سیدا

گفتا صبور باش که زین درد رستنیست

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
اوحدی

ای مدعی، دلت گر ازین باده مست نیست

در عیب ما مرو، که ترا حق به دست نیست

بگشای دست و جان و دلت را بیه اد دوست

ایثار کن روان، که درین راه پست نیست

با محتسب بگوی که: از قاضیان شهر

[...]

اهلی شیرازی

سر رشته وجود کسی را بدست نیست

جز واجب الوجود دگر چه هست نیست

ما شیشه ایم و سنگ اجل در کمین ماست

واحسرتا که چاره بغیر از شکست نیست

در عالم خرابه نشستن هوس مکن

[...]

صائب تبریزی

این بنای عالم خاک از شکست نیست

پستی عمارتی است که آن را نشست نیست

از برگریز مردم بی برگ ایمنند

رنگ شکسته را خطری از شکست نیست

پرواز می کند به پر و بال آفتاب

[...]

فیاض لاهیجی

همتای تو به عالم بالا و پست نیست

مثل تو در بهشت ندانم که هست؟ نیست

بیدل دهلوی

جزخون‌دل زنقد سلامت به دست نیست

خط امان شیشه به غیر از شکست نیست

آرام عاشق آینه‌پردازی فناست

مانند شعله‌ای‌که زپا تا نشست نیست

خلقی به وهم خویش پرافشان وحشت است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه