گنجور

 
۱۴۱

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷

 

... که یار ما چنین گفت و چنان کرد

عدو با جان حافظ آن نکردی

که تیر چشم آن ابروکمان کرد

حافظ
 
۱۴۲

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸

 

... که بدین راه بشد یار و ز ما یاد نکرد

غزلیات عراقیست سرود حافظ

که شنید این ره دلسوز که فریاد نکرد

حافظ
 
۱۴۳

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹

 

... کاو پیش زخم تیغ تو جان را سپر نکرد

کلک زبان بریده حافظ در انجمن

با کس نگفت راز تو تا ترک سر نکرد

حافظ
 
۱۴۴

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱

 

... کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد

فکر عشق آتش غم در دل حافظ زد و سوخت

یار دیرینه ببینید که با یار چه کرد

حافظ
 
۱۴۵

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۲

 

... مرغ خوشخوان طرب از برگ گل سوری کرد

حافظ افتادگی از دست مده زان که حسود

عرض و مال و دل و دین در سر مغروری کرد

حافظ
 
۱۴۶

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳

 

... گفتمش سلسله زلف بتان از پی چیست

گفت حافظ گله ای از دل شیدا می کرد

حافظ
 
۱۴۷

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۴

 

... چو شمع خنده زنان ترک سر توانی کرد

گر این نصیحت شاهانه بشنوی حافظ

به شاهراه حقیقت گذر توانی کرد

حافظ
 
۱۴۸

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۵

 

... که حمله بر من درویش یک قبا آورد

فلک غلامی حافظ کنون به طوع کند

که التجا به در دولت شما آورد

حافظ
 
۱۴۹

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۶

 

... به عشوه هم پیامی بر سر بیمار می آورد

عجب می داشتم دیشب ز حافظ جام و پیمانه

ولی منعش نمی کردم که صوفی وار می آورد

حافظ
 
۱۵۰

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۷

 

... چو یاد عارض آن ماه خرگهی آورد

رساند رایت منصور بر فلک حافظ

که التجا به جناب شهنشهی آورد

حافظ
 
۱۵۱

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۸

 

... آیا بود آن که دست گیرد

خرم دل آن که همچو حافظ

جامی ز می الست گیرد

حافظ
 
۱۵۲

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹

 

... بدین شعر تر شیرین ز شاهنشه عجب دارم

که سر تا پای حافظ را چرا در زر نمی گیرد

حافظ
 
۱۵۳

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰

 

... بخورد باده ات و سنگ به جام اندازد

حافظا سر ز کله گوشه خورشید برآر

بختت ار قرعه بدان ماه تمام اندازد

حافظ
 
۱۵۴

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱

 

... که شادی جهانگیری غم لشکر نمی ارزد

چو حافظ در قناعت کوش و از دنیای دون بگذر

که یک جو منت دونان دو صد من زر نمی ارزد

حافظ
 
۱۵۵

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲

 

... دست در حلقه آن زلف خم اندر خم زد

حافظ آن روز طربنامه عشق تو نوشت

که قلم بر سر اسباب دل خرم زد

حافظ
 
۱۵۶

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۳

 

... نظر بر قرعه توفیق و یمن دولت شاه است

بده کام دل حافظ که فال بختیاران زد

شهنشاه مظفر فر شجاع ملک و دین منصور ...

حافظ
 
۱۵۷

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۴

 

... گر راهزن تو باشی صد کاروان توان زد

حافظ به حق قرآن کز شید و زرق بازآی

باشد که گوی عیشی در این جهان توان زد

حافظ
 
۱۵۸

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۵

 

... هزار بازی از این طرفه تر برانگیزد

بر آستانه تسلیم سر بنه حافظ

که گر ستیزه کنی روزگار بستیزد

حافظ
 
۱۵۹

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۶

 

... غبار خاطری از ره گذار ما نرسد

بسوخت حافظ و ترسم که شرح قصه او

به سمع پادشه کام گار ما نرسد

حافظ
 
۱۶۰

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۷

 

... کاندر این سایه قرار دل شیدا باشد

چشمت از ناز به حافظ نکند میل آری

سرگرانی صفت نرگس رعنا باشد

حافظ
 
 
۱
۶
۷
۸
۹
۱۰
۲۸