گنجور

 
حافظ

به سِرِّ جامِ جم آنگه نظر توانی کرد

که خاکِ میکده کُحلِ بَصَر توانی کرد

مباش بی می و مُطرب که زیرِ طاقِ سپهر

بدین ترانه غم از دل به در توانی کرد

گُلِ مرادِ تو آنگه نقاب بُگْشاید

که خدمتش چو نسیمِ سحر توانی کرد

گدایی درِ میخانه طُرفه اِکسیریست

گر این عمل بِکُنی، خاکْ زر توانی کرد

به عزمِ مرحلهٔ عشق پیش نِه قدمی

که سودها کنی ار این سفر توانی کرد

تو کز سرایِ طبیعت نمی‌روی بیرون

کجا به کویِ طریقت گذر توانی کرد

جمالِ یار ندارد نقاب و پرده ولی

غبارِ رَه بِنِشان تا نظر توانی کرد

بیا که چارهٔ ذوقِ حضور و نظم امور

به فیض‌بخشیِ اهلِ نظر توانی کرد

ولی تو تا لبِ معشوق و جامِ مِی خواهی

طمع مدار که کارِ دگر توانی کرد

دلا ز نورِ هدایت گر آگهی یابی

چو شمع، خنده‌زنان تَرکِ سر توانی کرد

گر این نصیحتِ شاهانه بشنوی حافظ

به شاهراهِ حقیقت گذر توانی کرد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۱۴۴ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۱۴۴ به خوانش فاطمه زندی
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۱۴۴ به خوانش افسر آریا
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
شیخ بهایی

به سرجام جم آنگه نظر توانی کرد

که خاک میکده کحل بصر توانی کرد

صائب تبریزی

اگر نشسته سفر چون نظر توانی کرد

ز هفت پرده نیلی گذر توانی کرد

عزیز مصر اگر همتی کند همراه

چو بوی پیرهن از خود سفر توانی کرد

صفای باطن اگر چون صدف به دست آری

[...]

فیض کاشانی

بکوی سرّ قدر گر گذر توانی کرد

به پیش تیر قضا جان سپر توانی کرد

چنانکه هست اگر سرّ کار دریابی

ز دل شکایت بیجا بدر توانی کرد

چو دانی آنچه بتو میرسد نوشته شده است

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از فیض کاشانی
رضاقلی خان هدایت

به سرّ جامِ جم آنگه نظر توانی کرد

که خاکِ میکده کُحلِ بصر توانی کرد

گداییِ در میخانه طُرفه اکسیری است

گر این عمل بکنی خاکِ زر توانی کرد

جمالِ یار ندارد نقاب و پرده ولی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از رضاقلی خان هدایت
غروی اصفهانی

گهی به کعبۀ جانان سفر توانی کرد

که در منای وفا ترک سر توانی کرد

براه عشق توانی که رهسپر گردی

اگر که سینۀ خود را سپر توانی کرد

بچار بالش خواب آنگهی تو تکیه زنی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه