اگر روم ز پِیاش فتنهها برانگیزد
ور از طلب بنشینم به کینه برخیزد
و گر به رهگذری یک دَم از وفاداری
چو گَرد در پِیاش افتم چو باد بُگْریزد
و گر کنم طلبِ نیم بوسه صد افسوس
ز حُقِّهٔ دهنش چون شکر فرو ریزد
من آن فریب که در نرگسِ تو میبینم
بس آبروی که با خاک ره برآمیزد
فراز و شیب بیابان عشق، دامِ بلاست
کجاست شیردلی کز بلا نپرهیزد
تو عمر خواه و صبوری که چرخِ شعبده باز
هزار بازی از این طُرفهتر برانگیزد
بر آستانهٔ تسلیم سر بِنِه حافظ
که گر ستیزه کنی، روزگار بستیزد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی عشق و مشکلاتی است که در راه آن وجود دارد. شاعر از فتنهها و احساسات متضاد صحبت میکند که از عشق برمیخیزند. او به وفاداری اشاره میکند و میگوید حتی اگر یک لحظه از عشق دور شود، باز هم به عشق بازمیگردد. شاعر به زیبایی محبوبش اشاره کرده و میگوید که این زیبایی چنان فریبی دارد که همه چیز را تحتالشعاع قرار میدهد. او همچنین به سختیهای عشق و نیاز به صبوری در برابر چالشها اشاره میکند و در نهایت به تسلیم در برابر سرنوشت تأکید میکند، زیرا جنگیدن با روزگار به نتیجهای نخواهد رسید.
هوش مصنوعی: اگر به دنبال او بروم، شور و آشوب ایجاد میشود و اگر هم از خواستش کنارهگیری کنم، احساس کینه و دشمنی در دل پیدا میشود.
هوش مصنوعی: اگر لحظهای از وفاداری به کسی که در حال عبور است، پیروی کنم و همچون گرد، در پی او بپیچم، او مانند باد، از من دور خواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم نیم بوسهای از او بخواهم، دریغ و افسوس که مثل شکر از دهانش میریزد و مزهاش دلنشین است.
هوش مصنوعی: من زیبایی و فریبی را که در چشمان تو میبینم میدانم، اما ارزش آنقدر بالاست که حتی با خاکی که بر زمین میافتد، قابل مقایسه نیست.
هوش مصنوعی: عشق پر از چالشها و خطرات است و در این راه، کسی لازم است که شجاع و دلیر باشد و از مشکلات نترسد.
هوش مصنوعی: نسبت به زندگی و زمان صبر داشته باش، زیرا زندگی همچون یک شعبدهباز هزاران شگفتی و ماجرا برای تو در پیش دارد.
هوش مصنوعی: سرت را به درگاه تسلیم بگذار و تسلیم شو، حافظ، زیرا اگر با روزگار در بیفتی، آن وقت زمانه هم با تو سر جنگ خواهد داشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
چه رنگهاست که آن شوخ دیده نامیزد
که تا مگر دلم از صحبتش بپرهیزد
گهی ز طیره گری نکتهای دراندازد
گهی به بلعجبی فتنهای برانگیزد
به هیچ وقت به بازی کرشمهای نکند
[...]
ز طبع پاک قوامی حدیث خوش خیزد
از این بود که ز هر ناخوشی بپرهیزد
اگرچه جنس نباشد گریزد از ناجنس
چو عندلیب که با عنکبوت نامیزد
خدایگانا دانی که تیغ اندیشه
[...]
سحرگهان که صبا نافۀ ختن بیزد
زمانه عنبر و کافور بر هم آمیزد
بگسترند عروسان باغ دامن خویش
چو ابر برسرشان ز استین گهر ریزد
خیال دوست چو در چشم خفتگان بزند
[...]
چنین که غمزهٔ تو خون خلق میریزد
عجب نباشد اگر رستخیز انگیزد
فتور غمزهٔ تو صدهزار صف بشکست
که در میانه یکی گرد برنمیخیزد
ز چشم جادوی مردافگن شبه رنگت
[...]
کسی که هم چو من از پیش یار بگریزد
سزا همین بودش کز دو دیده خون ریزد
غبارناکم از او ور نه بیم دشمن نیست
که مبتلای حبیب از بلا نپرهیزد
ضرورت است گرفتار عشق را که جفا
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۲۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.