دیدی ای دل که غمِ عشق دگربار چه کرد
چون بشد دلبر و با یارِ وفادار چه کرد
آه از آن نرگسِ جادو که چه بازی انگیخت
آه از آن مست که با مردمِ هشیار چه کرد
اشکِ من رنگِ شفق یافت ز بیمِهری یار
طالعِ بیشفقت بین که در این کار چه کرد
برقی از منزلِ لیلی بدرخشید سحر
وَه که با خرمنِ مجنونِ دلافگار چه کرد
ساقیا جامِ مِیام دِه که نگارندهٔ غیب
نیست معلوم که در پردهٔ اسرار چه کرد
آن که پُرنقش زد این دایرهٔ مینایی
کس ندانست که در گردشِ پرگار چه کرد
فکرِ عشق آتشِ غم در دلِ حافظ زد و سوخت
یارِ دیرینه ببینید که با یار چه کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر حافظ، شاعر به احساسات ناشی از عشق و جدایی اشاره میکند. او از غم و درد ناشی از دوری معشوق صحبت میکند و به تأثیرات منفی آن بر روح و دل خود میپردازد. حافظ از زیبایی و شگفتیهای عشق یاد میکند و به نرگس جادویی و مستی اشاره دارد که دلهای هشیار را تحت تأثیر قرار میدهد. او همچنین به اشکهایش که به رنگ شفق درآمده، اشاره میکند و از بیمهری یار گلایه میکند. در نهایت، شاعر به تأثیرات تفکر و عشق بر دلش اشاره دارد و به سرنوشت نامعلوم و اسرارآمیز عشق میپردازد. این شعر به عمق احساسات انسانی و چالشهای عشق اشاره دارد.
ای دل! دیدی که غم عشق دوباره چه بر سرم آورد؟ دیدی دلبر چگونه شد و با من یار وفادارش چکار کرد؟
آه که چشم زیبا و سحر آمیز او چگونه من را به بازی گرفت ، آه از آن دلبر که با حالت مست ما مردم هشیار را به بازی گرفت
اشکهای من همانند لحظه غروب از خون سرخ شدهاند به خاطر بیمحبتی و سردی معشوق. ببین چگونه سرنوشت بیرحم عمل کرده است.
در صبحگاهان نوری از خانه لیلی درخشید و افسوس که چه بلایی بر سر دل مجروح مجنون آورد.
ای ساقی، لیوان شرابم را به من بده؛ زیرا معلوم نیست که خداوند دانا بر عالم غیب چه تدبیر کرده و من از اسرار جهان آگاه نیستم
کسی نمیداند خداوندی که این جهان را بنا کردهاست چه اسرار و رموزی در آن قرار داده و کسی به اسرار عالم غیب آگاه نیست
رویای عاشقی در دل حافظ غم را بمانند آتش شعلهور کرد و باعث از بین رفتن او گردید. حالا بیایید ببینیم عاشقش با او چه کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
باد با طره دلدار بهر تار چه کرد
زیر هر تار به دلهای گرفتار چه کرد؟
صورتش کرد چو آراسته مشاطه صنع
وه که در گونه آن عارض و رخسار چه کرد
با همه سنگدلی رحم کنی گردانی
[...]
برق را در نظر آور به خس و خار چه کرد
تا بدانی که به من شعله دیدار چه کرد
گر بگویم، رود از دست صدف گیرایی
که به آب گهرم سردی بازار چه کرد
میوه چون پخته شود شاخ بر او زندان است
[...]
چند پرسی نگهش با دل افگار چه کرد
برق بی باک عیان است که با خار چه کرد
در بساطم اثری از دل و دین نیست به جا
به من ساده دل آن طرّهٔ طرّار چه کرد
گر بگویم، دل سنگین صدف گردد آب
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۲۷ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.