گنجور

 
۳۴۱

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۰

 

... گر از این دست زند مطرب مجلس ره عشق

شعر حافظ ببرد وقت سماع از هوشم

حافظ
 
۳۴۲

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۱

 

... من اگر باده خورم ور نه چه کارم با کس

حافظ راز خود و عارف وقت خویشم

حافظ
 
۳۴۳

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۲

 

... که سوزهاست نهانی درون پیرهنم

بیا و هستی حافظ ز پیش او بردار

که با وجود تو کس نشنود ز من که منم

حافظ
 
۳۴۴

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۳

 

... کو همرهی که خیمه از این خاک برکنم

حافظ به زیر خرقه قدح تا به کی کشی

در بزم خواجه پرده ز کارت برافکنم ...

حافظ
 
۳۴۵

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۴

 

... این آه خون افشان که من هر صبح و شامی می زنم

با آن که از وی غایبم وز می چو حافظ تایبم

در مجلس روحانیان گه گاه جامی می زنم

حافظ
 
۳۴۶

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۵

 

... چاره تیره شب وادی ایمن چه کنم

حافظا خلدبرین خانه موروث من است

اندر این منزل ویرانه نشیمن چه کنم

حافظ
 
۳۴۷

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۶

 

... تنگ چشمم گر نظر در چشمه کوثر کنم

دوش لعلش عشوه ای می داد حافظ را ولی

من نه آنم کز وی این افسانه ها باور کنم

حافظ
 
۳۴۸

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۷

 

... من نه آنم که دگر گوش به تزویر کنم

نیست امید صلاحی ز فساد حافظ

چون که تقدیر چنین است چه تدبیر کنم

حافظ
 
۳۴۹

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۸

 

... غلغل چنگ در این گنبد مینا فکنم

حافظا تکیه بر ایام چو سهو است و خطا

من چرا عشرت امروز به فردا فکنم

حافظ
 
۳۵۰

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۹

 

... صد گدای همچو خود را بعد از این قارون کنم

ای مه صاحب قران از بنده حافظ یاد کن

تا دعای دولت آن حسن روزافزون کنم

حافظ
 
۳۵۱

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۰

 

... ز سنبل و سمنش ساز طوق و یاره کنم

ز باده خوردن پنهان ملول شد حافظ

به بانگ بربط و نی رازش آشکاره کنم

حافظ
 
۳۵۲

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۱

 

... با آن خجسته طالع فرخنده پی کنم

این جان عاریت که به حافظ سپرد دوست

روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم

حافظ
 
۳۵۳

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۲

 

... زین دلیری ها که من در کنج خلوت می کنم

حافظم در مجلسی دردی کشم در محفلی

بنگر این شوخی که چون با خلق صنعت می کنم

حافظ
 
۳۵۴

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۳

 

... ناز و کرشمه بر سر منبر نمی کنم

حافظ جناب پیر مغان جای دولت است

من ترک خاک بوسی این در نمی کنم

حافظ
 
۳۵۵

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۴

 

... حدیث آرزومندی که در این نامه ثبت افتاد

همانا بی غلط باشد که حافظ داد تلقینم

حافظ
 
۳۵۶

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۷

 

... آنچه من هر سحر از باد صبا می بینم

دوستان عیب نظربازی حافظ مکنید

که من او را ز محبان شما می بینم

حافظ
 
۳۵۷

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۸

 

... ز من مپرس که خود در میان نمی بینم

من و سفینه حافظ که جز در این دریا

بضاعت سخن درفشان نمی بینم

حافظ
 
۳۵۸

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۹

 

... پارسایان مددی تا خوش و آسان بروم

ور چو حافظ ز بیابان نبرم ره بیرون

همره کوکبه آصف دوران بروم

حافظ
 
۳۵۹

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۰

 

... سجده شکر کنم و از پی شکرانه روم

خرم آن دم که چو حافظ به تولای وزیر

سرخوش از میکده با دوست به کاشانه روم

حافظ
 
۳۶۰

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۱

 

... تا در آن حلقه ببینی که چه صاحب جاهم

مست بگذشتی و از حافظت اندیشه نبود

آه اگر دامن حسن تو بگیرد آهم ...

حافظ
 
 
۱
۱۶
۱۷
۱۸
۱۹
۲۰
۲۸