گنجور

 
حافظ

خُرَّم آن روز کز این منزلِ ویران بروم

راحتِ جان طلبم و از پِیِ جانان بروم

گر چه دانم که به جایی نَبَرد راه غریب

من به بویِ سرِ آن زلفِ پریشان بروم

دلم از وحشتِ زندانِ سِکَندَر بگِرفت

رخت بربندم و تا مُلکِ سلیمان بروم

چون صبا با تنِ بیمار و دلِ بی‌طاقت

به هواداریِ آن سروِ خِرامان بروم

در رهِ او چو قلم گر به سرم باید رفت

با دلِ زخم‌کَش و دیدهٔ گریان بروم

نذر کردم گر از این غم به درآیم روزی

تا درِ میکده شادان و غزل‌خوان بروم

به هواداری او ذَرِّه‌صفت، رقص‌کنان

تا لبِ چشمهٔ خورشیدِ درخشان بروم

تازیان را غمِ احوالِ گران‌باران نیست

پارسایان مددی تا خوش و آسان بروم

ور چو حافظ ز بیابان نبرم رَه بیرون

همرهِ کوکبهٔ آصفِ دوران بروم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۳۵۹ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۳۵۹ به خوانش م. کریمی
غزل شمارهٔ ۳۵۹ به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
عطار

به هواداری گل ذره صفت در رقص آی

کم ز ذره نه‌ای او هم ز هوا می‌آید

حافظ

همین شعر » بیت ۷

به هواداری او ذَرِّه صفت، رقص‌کنان

تا لبِ چشمه‌ی خورشیدِ درخشان بروم

خواجوی کرمانی

خرّم آن روز که از خطّهٔ کرمان بروم

دل و جان داده ز دست از پی جانان بروم

با چنین درد ندانم که چه درمان سازم

مگر این کز پی آن مایهٔ درمان بروم

من که در مصر چو یعقوب عزیزم دارند

[...]

ملا احمد نراقی

خرم آن روز کزین منزل ویران بروم

راحت جان طلبم از پی جانان بروم

به هوای لب او ذره صفت رقص کنان

تا لب چشمه خورشید درخشان بروم

ترکی شیرازی

نذر کردم گر از این کشور ویران بروم

تا در پیر مغان شاد و غزلخوان بروم

دل به تنگ آمدم از همدمی مردم هند

خوش به هم صحبتی مردم ایران بروم

هند زندان و من اینجا شده ام زندانی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه