گنجور

 
حافظ

من ترکِ عشقِ شاهد و ساغر نمی‌کنم

صد بار توبه کردم و دیگر نمی‌کنم

باغِ بهشت و سایهٔ طوبی و قصر و حور

با خاکِ کوی دوست برابر نمی‌کنم

تلقین و درسِ اهل نظر یک اشارت است

گفتم کِنایتی و مکرر نمی‌کنم

هرگز نمی‌شود ز سرِ خود خبر مرا

تا در میانِ میکده سر بَر نمی‌کنم

ناصِح به طَعن گفت که رو ترکِ عشق کن

محتاجِ جنگ نیست برادر، نمی‌کنم

این تقوی‌ام تمام، که با شاهدانِ شهر

ناز و کرشمه بر سرِ منبر نمی‌کنم

حافظ جنابِ پیرِ مُغان جایِ دولت است

من تَرکِ خاک بوسیِ این در نمی‌کنم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۳۵۳ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۳۵۳ به خوانش فاطمه زندی
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۳۵۳ به خوانش افسر آریا
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
صائب تبریزی

لب چون صدف به آب گهر تر نمی‌کنم

گوهر به آبروی برابر نمی‌کنم

شاخ شکوفه‌ام که سبیل است سیم من

با خاک ره مضایقه زر نمی‌کنم

در کام بی‌نیازی من آب و خون یکی است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه