حجابِ چهرهٔ جان میشود غبارِ تنم
خوشا دَمی که از آن چهره پرده برفکنم
چُنین قفس نه سزایِ چو من خوشاَلحانیست
رَوَم به گلشنِ رضوان، که مرغِ آن چمنم
عیان نشد که چرا آمدم، کجا رفتم
دریغ و درد که غافل ز کارِ خویشتنم
چگونه طوف کنم در فضایِ عالمِ قدس؟
که در سراچهٔ ترکیب، تختهبندِ تنم
اگر ز خونِ دلم بویِ شوق میآید
عجب مدار که همدردِ نافهٔ خُتنم
طرازِ پیرهنِ زَرکشم مبین چون شمع
که سوزهاست نهانی درونِ پیرهنم
بیا و هستیِ حافظ ز پیشِ او بردار
که با وجودِ تو کس نشنود ز من که منم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به احساساتی عمیق درباره حجاب و قفس وجودی خود اشاره میکند. او با استفاده از تصاویر و استعارههای زیبا، به تمایل خود برای رهایی از محدودیتهای جسمی و ذهنی میپردازد. او احساس میکند که زیبایی و حقیقت در عالم قدس است و زندگی دنیوی و جسمی او را گرفتار کرده است. همچنین اشاره میکند که عشق و شوق درونش وجود دارد، اما به خاطر قفس تن نمیتواند به آن برسد. در نهایت، از معشوق میخواهد که وجود او را بردارد تا بتواند نفس بکشد و خود واقعیاش را ابراز کند.
هوش مصنوعی: وجود مادی و ظاهری من مانع میشود که نور و زیبایی واقعی روحم دیده شود، خوشا به حال لحظهای که بتوانم این حجاب را کنار بزنم و حقیقت درونم را به نمایش بگذارم.
هوش مصنوعی: این قفس برای کسی مثل من که خوشآواز است، مناسب نیست. میخواهم به باغ بهشت بروم، زیرا من پرندهی آن باغ هستم.
هوش مصنوعی: نمیدانم چرا به دنیا آمدهام و کجا باید بروم. افسوس که غافل از مسائل خودم هستم.
هوش مصنوعی: چطور میتوانم در دنیای روحانی و مقدس پرواز کنم، در حالی که بدنم همچون قفسی مرا محبوس کرده است؟
هوش مصنوعی: اگر از عمق جانم بوی عشق و شوق به مشام میرسد، جای تعجب نیست که من نیز همدرد و شریک دردِ عاشقانی هستم که به یاد محبوب خود ناله میکنند.
هوش مصنوعی: پوشش من را مانند زرهی زرین مبر، زیرا مانند شمعی هستم که درونش آتشهای پنهان وجود دارد.
هوش مصنوعی: بیا و تمام وجود حافظ را از نظر او دور کن، زیرا در کنار تو هیچکس دیگر نمیتواند صدای مرا بشنود و متوجه وجود من شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
منم که از سر حمدان عقیق در یمنم
به سرخ ری کس نیست همچنان که منم
مرا سزد که کنم در جهان به . . . ر منی
که هر منی است گروگان هفده هژده منم
من آن کسم که ز بس تیز شهوتی . . . رم
[...]
درین نشیمن خاکی بدین صفت که منم
میان نفس و هوا دست و پای چند زنم
هزار بار برآمد مرا که یکباری
ز دست چرخ فلک جامه پاره پاره کنم
گره چگونه گشایم ز سر خود که ز چرخ
[...]
عجب مدار خراباتیی چنین که منم
اگر به کوی خراباتیان بود وطنم
کنشت و کعبه به فرمان روم خدا مکناد
که در ضمیر من آید که من به خویشتنم
خودی خود چو براندازم آن چه ماند اوست
[...]
شکست پشت من از بار غم، چه چاره کنم؟
ز غصه چند خورم خون خویش و دم نزنم
به تیغ هجر دل من هزار پاره شده ست
عجب نباشد، اگر خون برآید از دهنم
ز بس که سینه خراشم چو گل ز دست فراق
[...]
ز روی خوب تو گفتم که پرده برفکنم
ولی چو در نگرم پرده ی رخ تو منم
مرا ز خویش بیک جام باده باز رهان
که جام باده رهائی دهد ز خویشتنم
بجز نسیم صبا ای برادران عزیز
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۳۶ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.