گنجور

حاشیه‌ها

فرهاد در ‫۲ سال قبل، چهارشنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۲:۳۵ در پاسخ به علیرضا کتابدار دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲۵:

نقش جهان یعنی کل دنیا و هرچه در دنیا هست

یعنی کل مخلوقات

یعنی تمام آنچه دیدنی و نادیدنی است به جز ذات و صفات الله جل جلاله

 

 

از معانی این بیت:

آیا به تو ای بنده ی من نگفتم که به هیچ مخلوقی دل مبند و راضی مشو (یعنی به وضوح و روشنی و مکرر گفته ام و یادآوری کرده ام)

چرا که وجود تمام مخلوفات و صفات ایشان فقط یک نقش است

و اون کسی که تمام این نقش ها رو آفریده فقط منم

در نتیجه تنها کسی که میتونه رضایت حقیقی رو برات خلق کنه فقط و فقط منم

 

و به عبارتی :

(یعنی تمام مخلوقات و تمام دنیا و تمام کاینات فقط نقش هستی و هست بودن و وجود داشتن رو دارن

و برای هر سود رساندن و هر ضرر رساندن محتاج إذن و امر و تقدیر الله جل جلاله هستند که تنها قادر حقیقی  و  تنها سود رساننده و تنها ضرر رساننده حقیقی است)

فرهاد در ‫۲ سال قبل، چهارشنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۵۷ در پاسخ به ملانیا دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲۵:

بله درست فرمودین

اگر چراغ دلی یعنی: اگر چراغ دل هستی(اگر دل حق بین و حق شناسی داری)

دان : بدان(تشخیص بده)

که راه خانه کجاست(که مسیر حق و هدایت کدام است)

مهدی یار بیات در ‫۲ سال قبل، چهارشنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۱۱ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰۲:

من واقعاً غصه می خورم که چنین شعرای اصیلی اینقدر گم نام و ناشناخته اند. و شاید حتی ۵ تا از غزل های صاعب رو هم بلند نباشیم...

عباسعلی عابدینی خوراسگانی در ‫۲ سال قبل، چهارشنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۴۷ دربارهٔ محتشم کاشانی » دیوان اشعار » ترکیب‌بندها » شمارهٔ ۱ : باز این چه شورش است که در خلق عالم است:

شرمنده حسینم

یا حسین

 

نور در ‫۲ سال قبل، چهارشنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۴۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲:

بسیار زیباست

سید حسین اخوان بهابادی در ‫۲ سال قبل، سه‌شنبه ۹ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۴۵ دربارهٔ ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - مذمت مال و مالداری:

برگ انگور و برگ عیش

پیرمردی باصفا بود که باغ انگوری بسیار زیبا داشت که زیاد از آن مراقبت می کرد و باغ هم حال و روز خرمی داشت موقعی که برگ های انگور به حدی می رسیدند که مناسب دلمه می شدند کلید باغ که دم در خانه آویزان شده بود از فرزندان گرفته تا آشنایان می آمدند و کلید را می گرفتند تا برای چیدن برگ انگور به باغ بروند زنگ خانه را که می‌زدند پشت همان آیفون قدیمی می گفتند آمدیم کلید باغ را بگیریم اهالی خانه هم دکمه آیفون را می زدند و می گفتند کلید را اگر کسی نبرده باشد پشت در ، همان جای همیشگی است بارها به پیرمرد گفته شده بود که چند کلید از روی آن بسازید تا هرکس خواست به باغ برود راحت باشد اما جواب شنیده بودند که شاید کسی به باغ رفته باشد و با رفتن نفر بعدی شخص اولی دیگر احساس راحتی نکند پیرمرد می دانست از اقوام کسانی هستند که باغ انگور ندارند و آن ها هم دلمه می خواهند اما طبع بلند آنها اجازه‌ی آمدن و گرفتن کلید باغ را به آنها نمی دهد لذا بر خود لازم دانسته بود که برای آنها برگ تهیه کند و گاها ظرف دلمه ای هم کنار آن قرار می گرفت بارها در خانه ی حاجی، دلمه پخته می شد و هر دفعه برای عده ای حتی برای کسانی که خودشان هم دلمه می پختند داده میشد حاجی همیشه به اهل و عیال خود می گفت کاسه و پیاله شکمی را پر نمی کند اما دوستی را بیشتر و مهر و محبت را زیاد می کند مادر هم به فرزندان و نوه های خود که مامور بردن بودند می گفت اگر احیانا به شما گفتند خودشان هم دلمه پختند بگویید هر دلمه ای مزه ی خاص خودش را دارد در این خانه بچه‌‌ها درس احسان و نیکی را خوب فرا گرفته بودند بارها به پرسش های آنها برای احسان جواب داده شده بود آنها هم به اینگونه کارها خو گرفته بودند روزی حاجی را دیدم که خودش به باغ رفته، برگ مو چیده و بسیار خسته شده بود گفتم حاجی اینها چیست؟ منظورم از این حرف این بود که چرا شما رفتید و برگ چیده اید و خود را خسته کرده اید که حاجی گفت اینها، برگ عیش است من که گمان کردم درست متوجه نشدم گفتم چی فرمودید؟ برگ انگور! گفت نه، برگ عیش و سپس این بیت شعر را خواند: 

برگ عیشی به گور خویش فرست 

کس نیارد ز پس تو پیش فرست

بعد حاجی ادامه داد که خانواده ای را می شناسم که چند فرزند کوچک یتیم دارد که مطمئنم بچه ها در این وقت سال دلشان دلمه می خواهد این بچه ها مدرسه می روند شاید از دیدن دلمه دست هم کلاسی هایشان و یا شنیدن قصه ی، ما دیروز دلمه پختیم، دلشان دلمه بخواهد که می خواهم این برگ ها را با ظرفی از دلمه برایشان ببرم و حالا از این جریان سال ها می گذرد و دست حاجی از این دنیا کوتاه شده است اما فرزندان او مانند وی همچنان به کار خیر شهرت دارند برگ مو را برگ عیش می دانند و همان سنت های دیرینه در جریان است وقت برگ، برگ، وقت خود انگور، انگور و سر درختی ها هم کاسه و پیاله ای هرچند کم برای ارحام، همسایه و مستمندان، راستی چه زیبا و کار ساز بود تبلیغ دین او با نیکوکاری، خدایش رحمت کند و باغ بهشتی را جایگاهش گرداند.

حمید رضا در ‫۲ سال قبل، سه‌شنبه ۹ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۳۸ در پاسخ به حبیب شاکر دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۵:

زنده باد :)

حمید رضا در ‫۲ سال قبل، سه‌شنبه ۹ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۳۷ در پاسخ به وحید سبزیان‌پور wsabzianpoor@yahoo.com دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۵:

سپاس بسیار از شما بابت تفسیر مبسوط و دقیقی که ارائه فرمودید

MOSTAFA Nikroozi در ‫۲ سال قبل، سه‌شنبه ۹ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۵۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۳۷:

زیبا

علی باقریه در ‫۲ سال قبل، سه‌شنبه ۹ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۰:

برگ بی برگی سلام ، واقعاً حاشیه های شما عالیه، اگه میشه، ایمیلتون رو برای بنده ایمیل کنید. چون بعضی مواقع در زمینه شعر و عرفان سوالاتی درون ذهنم بوجود می‌آید که به نظر می آید شما پاسخگوی زبردستی در این زمینه هستید: alibagerie@gmail.com

بنده خدا در ‫۲ سال قبل، سه‌شنبه ۹ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۳۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲۹ - اعتراض مریدان در خلوت وزیر:

حمله‌شان پیداست و ناپیداست ...

هم از نظر معنی عالی و هم از نظر صورت. محشر بود.

MOSTAFA Nikroozi در ‫۲ سال قبل، سه‌شنبه ۹ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۲۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۳۰:

احسنت

قابل تامل

 

بنده خدا در ‫۲ سال قبل، سه‌شنبه ۹ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۲۹ در پاسخ به مسلم فلاح دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲۹ - اعتراض مریدان در خلوت وزیر:

بسیار زیبا و منطقی . از قانع کننده‌ترین مطالبی بود که در مورد جبر و اختیار شنیده‌ام. احسنت

درفش در ‫۲ سال قبل، سه‌شنبه ۹ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۲۴ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۵:

با سلام، در یک سایت اینترنتی بیت دیگری به این غزل اضافه شده. خواستم صحت آنرا بدانم:

همه شب بر آستانـــــــت شده کار من گدایی
به خدا که ایــــــــــن گدایی ندهم به پادشاهی
همه شب نهــاده ام سر چو سگان بر آستانت
کـــــــــــــه رقیـــــب در نیاید به بهانۀ گدایی
بــــــــــه طواف کعبه رفتم به حرم رهم نداند
که تو در برون چه کردی که درون کعبه آیی

MOSTAFA Nikroozi در ‫۲ سال قبل، سه‌شنبه ۹ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۲۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۱۴:

🔥🔥🔥🔥

دریا هنردوست در ‫۲ سال قبل، سه‌شنبه ۹ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۱۶ دربارهٔ سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲:

گنجور گنجینه ای بس گرانبهاست...

با سلام و درود و سپاس از سایت خوبتون،   

      

در خصوص این رباعی زیبا و پر مفهوم؛ این رباعی در رباعیات جهان ملک خاتون نیز ذکر شده است در گنجور جهان ملک خاتون قسمت رباعیات رباعی شماره ۲۲ ... 

 

 

بنده خدا در ‫۲ سال قبل، سه‌شنبه ۹ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۱۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲۸ - جواب گفتن وزیر کی خلوت را نمی‌شکنم:

گر امینم، متهم نبوَد امین گر ...

مصرع اول بسیار زیبا بیان شده است.

نردشیر در ‫۲ سال قبل، سه‌شنبه ۹ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۰۷ دربارهٔ عطار » الهی نامه » بخش پانزدهم » (۷) حکایت پادشاه و انگشتری:

که آخر بگذرد این نیز هم زود...

رستم وهاب زاده در ‫۲ سال قبل، سه‌شنبه ۹ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۰۲ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۸:

هر باد که از سوی بخارا به من آید 

به هر لحاظ غزل استاد رودکی است.

فاطمه یاوری در ‫۲ سال قبل، سه‌شنبه ۹ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۴۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۱:

گوی را گفتند کای بیچاره سرگردان مباش!

گوی مسکین را چه تاوان است؟ چوگان را بگوی....!

۱
۸۱۶
۸۱۷
۸۱۸
۸۱۹
۸۲۰
۵۴۶۰