گنجور

 
حافظ

ما زِ یاران چَشمِ یاری داشتیم

خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم

تا درختِ دوستی بَر کِی دهد

حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم

گفت‌و‌گو آیینِ درویشی نبود

ور نه با تو ماجراها داشتیم

شیوهٔ چَشمت فریبِ جنگ داشت

ما غلط کردیم و صلح انگاشتیم

گُلبُنِ حُسنَت نه خود شد دلفُروز

ما دَمِ همت بر او بگماشتیم

نکته‌ها رفت و شکایت کس نکرد

جانبِ حُرمَت فرو نگذاشتیم

گفت خود دادی به ما دل حافظا

ما مُحَصِّل بر کسی نَگماشتیم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۳۶۹ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۳۶۹ به خوانش سعیده طاهری
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۳۶۹ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۳۶۹ به خوانش افسر آریا
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
امیر معزی

ای پسر ما دل ز تو برداشتیم

بار عشق تو به تو بگذاشتیم

تا تو ما را دوست از دل داشتی

ما تو را چون جان و دل پنداشتیم

چون تو برگشتی و دل برداشتی

[...]

جهان ملک خاتون

ما تو را دلدار خود پنداشتیم

وز تو چشم مردمی‌ها داشتیم

تخم مهر رویت ای نامهربان

سال‌ها در وادی جان کاشتیم

هرچه کردی با من از جور و جفا

[...]

اسیری لاهیجی

تا که در دل تخم عشقت کاشتیم

حاصل از دنیا و دین برداشتیم

عالم از گلبانگ شی لله پرست

تا علم در کوی عشق افراشتیم

دانش و دفتر نبود آندم که ما

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه

معرفی ترانه‌های دیگر