ما زِ یاران چَشمِ یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم
تا درختِ دوستی بَر کِی دهد
حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم
گفتوگو آیینِ درویشی نبود
ور نه با تو ماجراها داشتیم
شیوهٔ چَشمت فریبِ جنگ داشت
ما غلط کردیم و صلح انگاشتیم
گُلبُنِ حُسنَت نه خود شد دلفُروز
ما دَمِ همت بر او بگماشتیم
نکتهها رفت و شکایت کس نکرد
جانبِ حُرمَت فرو نگذاشتیم
گفت خود دادی به ما دل حافظا
ما مُحَصِّل بر کسی نَگماشتیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به ناکامی در دوستی و اعتماد به دیگران اشاره میکند. او از این که فکر میکرده روابطش بر پایه دوستی و محبت است، احساس ناامیدی میکند و میگوید که در واقع برداشتهایشان غلط بوده است. شاعر با استعارهای از درخت دوستی و کاشتن تخم درخت، به امید ایجاد روابط بهتر اشاره میکند، اما به این نتیجه میرسد که باید به واقعیتها توجه کند و از تجارب گذشته درس بگیرد. در پایان، به وجود دردها و نارضایتیها اشاره میکند و به خود یادآوری میکند که کسی را به عنوان دوست و دلبر انتخاب نکرده است.
هوش مصنوعی: ما از دوستان انتظار کمک داشتیم، اما در حقیقت خودمان در اشتباه بودیم که چنین فکر میکردیم.
هوش مصنوعی: ما اکنون برای ایجاد دوستی و رابطههای خوب، تلاش میکنیم و برای این منظور قدمی برداشتهایم.
هوش مصنوعی: اگرچه گفتگو از آداب درویشی نیست، اما اگر چنین بود، ما داستانها و ماجراهای زیادی با هم داشتیم.
هوش مصنوعی: چشمهای تو بهگونهای بود که ما را فریب داد و ما نادرست برداشت کردیم که در صلح هستیم.
هوش مصنوعی: گل زیبایی تو برای ما روشناییبخش است، اما ما تمام تلاش خود را بر روی آن گذاشتهایم.
هوش مصنوعی: ما نکتههای مهم و قابل توجه را فراموش کردیم و هیچکس شکایت نکرد. اما از جانب حرمت و احترام، دست برنداشتیم.
هوش مصنوعی: به حافظ گفته شده که تو دل خود را به ما سپردی، اما ما کسی را برای دریافت دلهای دیگر تعیین نکردهایم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای پسر ما دل ز تو برداشتیم
بار عشق تو به تو بگذاشتیم
تا تو ما را دوست از دل داشتی
ما تو را چون جان و دل پنداشتیم
چون تو برگشتی و دل برداشتی
[...]
تخم خدمت بر زمین میکاشتیم
زان تعلق ما عجب میداشتیم
ما تو را دلدار خود پنداشتیم
وز تو چشم مردمیها داشتیم
تخم مهر رویت ای نامهربان
سالها در وادی جان کاشتیم
هرچه کردی با من از جور و جفا
[...]
تا که در دل تخم عشقت کاشتیم
حاصل از دنیا و دین برداشتیم
عالم از گلبانگ شی لله پرست
تا علم در کوی عشق افراشتیم
دانش و دفتر نبود آندم که ما
[...]
روزگاران آشنایی داشتیم
تخمها از آشنایی کاشتیم
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۳۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.