Sahv در ۱ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۲۰:۲۸ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳:
بمیرند و برون ندهند مشتاقان دم حسرت
کله ناگه مبادا کج شود آن سرو بالا را
همین یه بیت توش پر از هنر و تذهیب سخنه. چطوری این شعرا تو حاشیه می مونن واقعا...
Sahv در ۱ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۲۰:۰۵ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۳:
روی تو نادیده مه چارده
بنگرش از غصه که چون می شود...
دیگه قشنگ تر می شه حسن تعلیل؟ :))
اردشیر در ۱ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۷:۵۵ در پاسخ به رضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷:
درود بر رضا جان که درک جانانه ای از اشعار حافظ دارند.
به گمان من منظور حافظ تعلقات عقیدتی بوده چرا که حافظ خود یک ازاد اندیش بی نظیر در بین شعرای ایران زمین است.
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند.
حافظ در ان زمان جز معدود افرادی بوده که متوجه شده عقیدتی ها واقع گرا نیستند و بیشتر دنبال افسانه سازی هستند!
سیامک یوسفی در ۱ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۷:۲۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶ - بردن پادشاه آن طبیب را بر بیمار تا حال او را ببیند:
اگر مولانا عربی نمیدانست و تنها از واژگان پارسی مدد می جست شاید چنین میگفت:
بیدلی پیداست از زاری دل
نیست بیماری چو بیماری دلدرد هر بیدل ز هر دردی جدا ست
مهر اختر یاب هر راز خداستبیدلی گر زین سر و گر زان سر است
وا پسین ما را بدان شه رهبر استهر چه گویم مهر را نام و نشان
چون به مهر آیم به شرم آیم از آنگر چه گفتار زبان روشنگر است
بین که مهر بی زبان روشنتر استخامه چون اندر نوشتن می شتافت
چون به مهر آمد به خود خامه شکافتچون سخن در سوزش دلها رسید
خامه خود بشکست و هم نامه دریدآفتاب آمد گواه آفتاب
گر گواهت باید از وی رخ متاب
صدرا بهاری در ۱ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۵:۵۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۲:
اجرای خصوصی استاد شجریان بر روی این شعر با وجود کیفیت پایین ضبط بسیار زیباست. به همراه نی نوازی جناب موسوی
امین در ۱ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۵:۵۰ در پاسخ به جهن یزداد دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۲:
درود بر شما
فقط اینکه من دیدم حاشیه شما رو باز هم تغییری که لازمه اینه که ز مهر علی رو به "به مهر علی" تغییر بدید.
در گنجور اینطور آمده و به نظر خودم به مهر منطقی تره تا ز مهر. حالا شاید نسخ مختلف تفاوت داشته باشند...
Hadi Golestani در ۱ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۴۹ در پاسخ به Sargol دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۴:
سپاس از لطف اقا رضا
سید علی ساقی همون اقا رضا هستند
رضا تبار در ۱ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۰۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸:
معنی ابیات
۱ - ای ساقی(خدا/ پیر کامل) برخیز و جام می( عشق الهی) را بمن عطا کن( بده)،
- و با اینکار غم روزگار را زیر خاک مدفون کن( در نظرم پست و حقیر کن)
۲- پیاله( دل عارف) را بدستم بده،(تا اختیار دلم را به دست خود بگیرم)
- و این لباس کبود رنگ( لباس درویشان که ساده بود و روی لباسها می پوشیدند/ نماد ریا کاری) از تن خود درآورم( تا از زهد و ریا دور شوم).
۳- گر چه پیاله می (وجود سرشار از عشق الهی) را عاقلان سبب بد نامی می دانند،
اما من در قید و بند آبرو نیستم.
۴- می ( انس الهی ) را بده تا که کبر و خودپسندی را کنار بگذارم،
- و خاک بر سر نفس انسانی کن( این نفس سرکش و مغرور را با عاقبت ناخوشش خوار و ذلیل کن).
۵- آهی که مانند دود از سینه نالان من بالا می آید،
- دل این پژمردگان بی تجربه(صوفی ها) را سخت متاثر کرد،
۶- کسی را از آشنا ی نزدیک و عموم مردم را
- شایسته همدلی نمی دانم.
۷- دل معمولا به محبوبی که آرامش می دهد شاد می شود،
- ولی او یکباره و ناگهانی دلم را ربود و آرامش را از من گرفته است( محبوب بر خلاف معمول عمل نکرده است.)
۸- هرکس زیبایی مطلق تو را ببیند،،
-دیگر به سرو چمنزار (زیبایی های دنیا)توجه نخواهد کرد.
۹- حافظ سختی ها ی شبانه روزی ات (در رسیدن به محبوب/وصال حق) را طاقت بیاور و تحمل کن،
- تا اینکه سرانجام روزی کامیاب شوی( به وصال حق) برسی!
محسن جهان در ۱ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۲:۴۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵۵:
تفسیر بیت ۸ فوق:
مولانا بر اساس آیه های ۷ و ۸ سوره مبارکه زلزال؛ "فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ، وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ"میفرماید: ای بشر فکر نکن تو بیهوده به این جهان آمده و خواهی رفت، بلکه در این سرای فانی که محل خرید و فروش اعمال توست، به هر اندازه که خوبی و یا بدی کنی پاسخ خواهی گرفت. و طبق قانون جبران، هر مقدار وابستگی خود را به این دنیا کم یا زیاد کنی به همان میزان به خدا نزدیکتر و یا دورتر خواهی شد.
رضا تبار در ۱ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۲:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶:
معنی ابیات
۱- چه کسی این خواسته ما را بگوش نزدیکان سلطان ( پادشاه واقعی جهان یعنی خدا) می رساند( حافظ از باب ادب مستقیما به خدا پیغام نداده بلکه واسطه ای میخواهد تا پیامش را به مقربان درگاه برساند)
- ( ای ملازمان درگاه) به سلطان ( خدا) بگویید به شکرانه اینکه پادشاه جهان هستی ، این گدا( نیازمند/ حافظ) را از درگاهت دور نکن.
۲- از رقیب دیو سیرت( شیطان صفت / نفس که خود را رقیب خدا می داند) به خداوند پناه می برم،
شاید آن شهاب ثاقب( شعله بر افروخته/ تیر آتشین) به یاری بیاید.
( اشاره به سوره حجر آیه ۱۸: الا من استرق السمع فاتبعه شهاب المیین. لیکن هر شیطانی برای سرقت سمع( دریافت سخن فرشتگان عالم بالا) به آسمان( دل) نزدیک شود، تیر شهاب و شعله آسمانی او را تعقیب می کند.
(حافظ در این بیت دعا می کند که خداوند رقیب را که نفس شیطانی است از سر راه او بردارد.)
۳- اگر زیبایی چشم معشوق( کنایه از زیبایی مطلق خدا) که عاشق کش است، اشاره به کشتن( نفس سرکش) ما کرد،
ای زیبای من از حیله (از نیرنگ نفس سرکش) غافل مشو و اشتباه نکن( گول او را نخور)
۴- دل آدمی را می سوزانی ، وقتی رخسار روشن خودت را نشان می دهی،
- از این سوزاندن دلها چه نفعی می بری؟!
۵- تمام شب را به این امید می گذرانم که نسیم صبح( پیک عاشقان)
- از آشنایی پیام محبت بیاورد تا تسلای خاطرم گردد.
۶- ای محبوب من( خدا) ،چه قیامتی براه انداختی که چهره خودت را به عاشقانت نشان دادی!
- دل و جان ما فدای تو، چهره خودت را به ما نیز نشان بده
۷- بخدا قسمت می دهم که به حافظ سحر خیز ،جرعه ای شراب( عشق الهی/ انس با خدا) بدهید
- زیرا دعای صبحگاهی که در حق شما کند ، موثر و مستجاب خواهد شد.
برگ بی برگی در ۱ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۲:۰۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۳:
بنفشه دوش به گُل گفت و خوش نشانی داد
که تابِ من به جهان طُرِّهٔ فلانی داد
غزل در باره انسانهایی ست که اظهارِ طلب کرده، وانمود می کنند عاشق بوده و برای فهمِ رموز و اسرارِ عاشقی به بزرگانی همچون حافظ مراجعه می کنند، بنفشه غالبن در شعرِ عارفانه بارِ منفی داشته و در اینجا نیز منظور آن گُلی نیست که امروزه می شناسیم و در باغچه پرورش می دهیم، بلکه گُلی ست با ساقه بلند و گردن افراشته با گلهای ریزِ خوشه ای و به رنگِ بنفش بدونِ هرگونه بویی که در دشتها می رویند و با هر نسیمی بصورتِ دسته جمعی امواجی را پدید می آورند، در میانِ این گلهای بنفش رنگ به ندرت گاهی گُلی سُرخ رنگ و خوش عطر و بو جلوهگری می کند، بنفشه ها در اینجا نمادِ امواجِ انسانهایی هستند که به تقلید از یکدیگر و در جهتِ خواستِ باد به گردش در می آیند ، این بنفشه یا انسانی که بدونِ تعلیم و پرورش به بلوغِ جسمانی رسیده است بطورِ ذاتی می داند آن گُلِ سرخ به کمال رسیده است که اینچنین زیبا و معطر شده است و با رنگ و بویِ خود توجه دیگر بنفشه ها را بخود جلب کند، و آن بنفشه نیز نه با خلوص نیت، بلکه با کمال گرایی ذهنی می خواهد همانندِ او شود ، پس به گُلهایی مانندِ حافظ و یا دیگر بزرگان مراجعه و با اظهارِ فضل می گوید که می داند تاب یا قرار و استقراری که در این جهان دارد را از طُرِّهٔ حضرت دوست دارد و به این جهان آمده است تا با پشتِ سر گذاشتنِ این طُره به رخسارِ زیبای حضرتش رسیده و به وصالش نایل شود ، میبینیم که بنفشه دوش یعنی این لحظه چنین سخنانِ حقی را بر زبان جاری می کند و نشانی ها را خوش و درست می دهد و آگاهی دارد که برای چه منظوری پای در این دشت و جهانِ هستی گذاشته است، اما وقتی حضرتِ دوست را فلانی خطاب می کند واضح است که چشمِ دو بین داشته و بوسیله ذهنِ خود خداوند را جسم می بیند که در یک سوی قرار دارد و خود و دیگر بنفشه ها را در سمت و سوی دیگر تصور می کند .
دلم خزانه اسرار بود و دستِ قضا
درش ببست و کلیدش به دل ستانی داد
بنفشه ادامه می دهد فلانی! (خداوند) اسرار بسیاری را در دل و درونِ آدمی قرار داده است و در را بسته و از انسانهای عادی و بنفشه ها مخفی نموده است و کلیدِ بازگشایی این رموز را در دستانِ گُل و بزرگانی مانند حافظ و مولانا قرار داده است که دل ستان هستند و بنفشه ها را مجذوبِ حکمت و داناییِ خود نموده اند ، بنفشه میخواهد از رموزِ هستی آگاهی یابد اما با ذهنِ خود و در جهت بهره برداری از آن رموز و اخذِ اعتبار برای خود و نه برای استفاده صحیح از چنین اسراری در جهتِ تبدیل شدنِ به گُلِ سرخ و معطر ، بنفشه در اینجا نیز گافِ دیگری داده و به خطا می گوید دستِ قضا یا برحسبِ اتفاق کلیدِ اسرارِ نهانخانه دل را به گُل داده اند ، در صورتیکه می دانیم گُل هایی مانند حافظ و مولانا نیز ابتدا با لطفِ خداوند و سپس سعی و کوششِ خود در راهِ معرفت و عاشقی به چنین مرتبه و مقامی دست یافته اند ، پس اینگونه نیست که خداوند دست بر قضا و بصورتِ اتفاقی درِ گنجینه اسرار را بسته و کلیدش را به رایگان به حافظ داده باشد ، اگر "دستِ قضا" را قضا و کن فکانِ الهی معنی کنیم این قضا نیز منوط به ابرازِ واقعیِ طلب و کوشش در راهِ عاشقی ست و بنفشه بدلیلِ جبر گرایی چنین سخنی را بیان می کند .
شکسته وار به درگاهت آمدم که طبیب
به مومیایی لطفِ توام نشانی داد
بنفشه ادامه می دهد او از حرکت در مسیرِ باد و تقلید از جمع نتیجه ای نگرفته و نه تنها به سعادتمندی و منظور اصلی خود در این جهان نرسیده است ، بلکه شکسته است و ناامید از وصالِ معشوق ، پس طبیبی الهی نشانی و آدرسِ تو را به من داده است تا مرا مومیایی کرده و مداوا کنی تا این شکستگی ها ترمیم یابد ،، در همین آغاز معلوم است بنفشه یا انسانِ زخم خورده از اعتقادات ِ تقلیدی قصدِ ترمیمِ شکست و دردهای خود را دارد تا همچنان در همراهی با سایرِ بنفشه ها به تابِ خود ادامه دهد و نه خواستِ واقعی برای زنده شدنِ به اصلِ خدایی خود . نکته جالب اینکه در دشت و صحرا نیز وقتی از دور امواجِ بنفشه ها را نگاه کنیم زیبا بنظر می رسند اما وقتی نزدیکتر شده و به درونِ آن منظره پای بگذاریم به وضوح شکستگی ساقه ها و پراکندگیِ بنفشه ها را می بینیم و خیلی زود آن دورنمای جذاب رنگ میبازد ، اما اگر گُلِ سُرخی در آن میان باشد که غالبن نیز هست مجذوبِ زیبایی و عطر و بوی آن می شویم ، همین منظره را می توان برای باورمندان به اعتقادات موروثی مشاهده نمود .
تنش درست و دلش شاد باد و خاطر خوش
که دست دادش و یاریِ ناتوانی داد
پس بنفشه دست به دعا برداشته و آرزو می کند گُل هایی مانندِ حافظ که دلهاشان به عشق زنده شده اگر دستِ یاری به ناتوان هایی مانتدِ بنفشه داده و به آنان کمک کنند تا ایشان نیز همانند آن گلهای خوش عطر و رنگ شوند تنش سلامت و دلش شاد و خاطری خوش داشته باشد ، یعنی همه چیزهایی را که گُل و عارفی چون حافظ پیش از این به آنها دست یافته است ، دعاهای بنفشه نیز از روی ذهن و بنا بر عادت و تقلید از دیگران است زیرا او باید برای خود دعا کند تا شاید تبدیل به گُل گردد و البته که رسیدنِ به کمالِ معنوی با دعا امکان پذیر نیست و بنفشه پیش از این نیز دعاهای بسیاری خوانده است اما خود نیز می داند هیچ کدام موثر نبوده و مانعِ شکسته شدنِ او نشدند، دعای اصلی کار و کوشش در جهتِ تبدیل است با بهره گیری از آموزههای بزرگان و طبیبانِ الهی، پس بنفشه باید برای خود دعا کند تا به سلامتِ جسمانی، شادیِ درونی بدونِ سببهای بیرونی و به خاطرِ خوش یا زیبا اندیشی دست یابد .
برو معالجه خود کن ای نصیحت گو
شراب و شاهدِ شیرین که را زیانی داد ؟
نصیحت در اینجا به معنی آگاهی ست ، پس گُلِ سرخ و معطر که از بیماریِ نفسِ بنفشه خبر دارد و از همین چند کلامِ آغازین به سِرًِ درونیِ او پیمیبرد نصیحت گو خطابش کرده، میفرماید واضحات و بدیهیات را خوب می دانی و نشانی را خوش بیان می کنی، پس شرابِ عشق را طلب کن که تنها از راهِ عاشقی و بازگشتِ یار و شاهدِ زیبا روی یا اصلِ خدایی خود می توانی به عشق یا خداوند زنده و همچون گُل معطر شوی ، برای معالجه خود و رهایی از تقلید و تابِ در جمعِ بنفشه ها که نتیجه ای جز شکستگی ندارد ، راهِ عاشقی را بیازمای که هیچکس از این راه شکسته و متضرر نخواهد شد .
گذشت بر منِ مسکین و با رقیبان گفت
دریغ حافظِ مسکینِ من چه جانی داد
اما همانطور که در آغازِ سخن پیدا بود بنفشه با اخلاص سخن نمیگوید در نهایت نیز پند حافظ را نشنیده و می ترسد شراب و شاهد به او ضرر بزنند ، پس همچنان با رقیبان و یا بنفشه های دیگری که در ذهن هستند مراوده و رفت و آمد دارد ، مسکین در مصراع اول به معنی فقیر نسبت به اصلِ زندگی و مستغنی از غیرِ اوست، اما در مصراع دوم نگاهِ بنفشه و همفکرانش، حافظ را مسکین یا آدمِ بیچاره ای می بینند که دلخوش شده به گُل بودن و در نتیجه از همه مواهبِ لذت بخشِ دنیوی محروم است ، پس او که با رقیبان و همقطاران ذهنی خود بر حافظ می گذرد دریغ و افسوس می خورد که حافظ چگونه جانِ تعلقاتِ دنیویِ یا درواقع جانِ خویشتنِ کاذبش را از دست داده و مسکین و متضرر شده است ، بنفشه یا انسانهایی با اعتقاداتِ تقلیدی که باری به هر جهت چیزهایی جسته گریخته از اسرار هستی را شنیده اند میخواهند با حفظ باورهای کهنه، اعتبار و مقامهای دنیوی، تایید و توجه دیگران ، نوشیدنِ شراب از پول و ثروت و هر چیز بیرونی دیگر به کلیدِ گنجینه اسرار نیز دست یابند و حافظ میفرماید که امکان پذیر نیست ، نکته قابل تأمل در عینِ حال که بنفشه ، گًل یا حافظ را مِسکین تلقی میکند او را "حافظِ من " می داند ، کاری که بنفشه های این روزگار نیز انجام داده، با اینکه به معالجه خود اقدامی نمی کنند و شاهد و ساقی را زیانبار می دانند اما حافظ و اندیشه هایش را از آنِ خود دانسته، هرازگاهی بیتی از آن بزرگ را در بینِ عقایدِ خود گنجانده، با تفسیرِ به رای بعنوانِ مصداق قرائت می کنند .
alex Murphy در ۱ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۰۸:۲۵ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۲:
استاد فقید شجریان این غزل رو آلبوم رسوای دل خوانده اند
جهن یزداد در ۱ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۰۰:۱۰ در پاسخ به امین دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۲:
سپاس نمیدونم چرا انگونه نادرست نوشته بودم گیچ زده بودم گویا یک لحظه - درست فرمودید سپاس که اگاهم کردید درستش کردم
جهن یزداد در ۱ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۰۰:۰۲ در پاسخ به نوروز فولادی دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۲:
ان دوره عرب نبوده دوره ترکان بوده - از این سالیان چهارصد بگذرد
جهن یزداد در ۱ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۰۰:۰۰ در پاسخ به Elen دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۲:
نه برادر رستم فرخزاد برادر رستم است یزدگرد پسر شهریار پسر خسرو پرویز است
جهن یزداد در ۱ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۰ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۲۳:۵۹ در پاسخ به امین دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۲:
هیچ گاه شاهنامه چنین بیت سستی نداشت این بیت سست از سروده های معاصر است - برادر کمی درباره نسخه شناسی شاهنامه بخوان بخوان
رضا تبار در ۱ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۰ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۲۳:۵۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:
معنی ابیات
۱- اختیار دل از دستم می رود، ای مردم صاحبدل (افرادی که به تصفیه دل رسیده اند/اهل دل و نکته دان) چاره ای بیندیشید،
-دردناک است که راز سرپوشیده من ، بالاخره فاش خواهد شد)
۲- کشتی ما (افکار و ایده ها) که با آن سفر می کنیم شکسته شده، ای باد موافق دوباره وزان شو ،
-شاید دوباره به دیدار دوست نایل شویم.
۳- مهر چند روزه ( روی خوش نشان دادن چند روزه) روزگار به تو،حیله و افسونی بیش نیست(مثل سحر بالاخره باطل می شود) بنابر این (در هنگام موفقیت)، -فرصت نیکی در حق دوستان را غنیمت دان(از دست نده)
۴- شب گذشته در مجلس باده(عشق و طرب)که به گل آراسته شده بود،بلبل(شاعر خوش سخن) به آواز خوش چنین خواند:
- آن باده (عشق و طرب )را به من بده و از خواب برخیزید و هوشیار شوید.(آن شراب خواب پران را بیاورید که باعث هوشیاری حضور می شود).
۵- ای بزرگوار و بخشنده، به شکرانه اینکه وجودت از نعمت سلامتی برخوردار است،
- یک روز هم ار درویش( گدا/ نیازمند) بینوا احوالی بپرس و دلجویی کن.
۶- آسودگی در دو جهان (دنیا و آخرت) مستلزم درک معنای این دو سخن است:
-رعایت انصاف و عدالت در معاشرت با دوستان ،نرمش و مهربانی با دشمنان
-
رضا تبار در ۱ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۰ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۲۳:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴:
معنی ابیات
۱- ای یاد صبا(بادی که در صبح و هنگام طلوع آفتاب از سمت مشرق می وزد و به پیک عاشقان معروف است) به نرمی و لطف به آن آهوی زیبا و خوش خرام(کنایه از زیبایی مطلق محبوب ازلی)،
-بگو عاشقان تو از فرط شیدایی ات سر به کوه و بیابان نهاده اند(شاید دلش به رحم آید).
۲- یار شیرین سخن(انسان کامل /فضای گشوده شده دل) که عمرش طولانی باد،
-چرا دیگر طوطی شکر دوست (کنایه از خود شاعر )را مورد لطف و عنایت قرار نمیدهد.
۳- ای گل زیبا(محبوب)،آیا جز این است که فریفتگی حاصل از زیبایی ات،
-اجازه نمی دهد که از این بلبل(خود شاعر) شوریده احوالی بپرسی.
۴- با نرمخویی و خوش خلقی می توان دل مردم صاحبدل(آنان که اهل تصفیه دل هستند)را شکار کرد.
- با ریسمان و دام( کنایه از وسوسه های دنیوی و لذت طلبی نفس) نمی توان مرغ دانا(سیمرغ / کنایه از افراد صاحبدل که به هوشاری حضور رسیده اند و فریب دنیا را نمی خورند ) را صید کرد.
(برای شکار صاحبان دل نیازی به طناب و دام نیست،با نرمخویی و محبت می توان دل آنهارا بدست آورد.)
۵- نمی دانم که چه سری است که سرو قامتان و سیاه جشمان ماه رخسار(کنایه از زیبا رویان/در اینجا کنایه از خدا)
-اغلب از آشنایی با عشاق خود پرهیز می کنند.
۶- وقتی تو ( خطاب افراد به حضور رسیده) با معشوق(خدا) نشستی و مشغول عشق ورزیدن هستی)،
- از ما دوستاران هم که به او دسترسی نداریم نیز یاد کن.
۷- در زیبایی تو (خطاب به محبوب ازلی/ان الله جمیل و یحب جمال/ خدا زیباست و زیبایی را دوست دارد) هیچ نقصی وجود ندارد،
جز اینکه قانون مهر و وفا را زیر پا می گذاری!
۸- عجیب نیست اگر زهره(ستاره ای که نماد شادی و طرب است) که رامشگر و آوازه خوان آسمان است،
شعر (غزلیات) حافظ را در آسمان بخواند (زیرا شعر حافظ شعر عشق ، محبت و شادی است و انعکاس آن در آسمان و کاینات نیز طنین انداز می شود)
امین در ۱ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۰ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۲۱:۴۶ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۱ - آگاهی خسرو از مرگ پدر:
درود بر همگی عزیزان
درباره بیت ۸ حکیم نظامی تنها نابیناشدن رو وجه شبه یعقوب نبی و هرمزشاه ساسانی در نظر نگرفته. به نظرم ناعدالتی رو هم میتونیم وجه شبه بین این دو بگیریم. همانگونه که بیرون راندن خسروپرویز از دربار به دور از عدالت بود و هرمز شاه چنین کرد ، تبعیض یعقوب نبی بین یوسف نبی و دیگر فرزاندانش هم از عدالت فاصله داشت و کیفر هردو از دست دادن نور چشم بود... .
دیوان فیروزه ای در ۱ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۲۰:۳۷ دربارهٔ سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۹۱ - سبب نظم کتاب: