گنجور

حاشیه‌ها

Khishtan Kh در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۴۸ در پاسخ به فرشید تلاتوف دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:

هیچ کار از سعی ما چون کوهکن ...

سلام بزرگوار. امیدوارم ک سال پر برکتی پیش رو داشته باشید نقد هر بیت از زوایای مختلف و ادراک مختلف معانی مختلفی در پی دارد 

فرمودند:

هیچ کار از سعی ما چون کوهکن صورت نبست 

وقت آن کس خوش کز او آثار می ماند بجا 

مصرع اول .از سعی و تلاش ما هیچ کدام به مثال همت و تلاش فرهاد با ثمر نبود و شکل نگرفت خوش به حال او که اثر و آثاری از خود بجا گذاشته اشاره به کوه بیستون و ماجرای مربوطه..

مصطفی در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۳۹ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۳:

ابیاتی از این غزل را زنده یاد استاد سیدجواد ذبیحی نیز در برنامه های رادیویی به زیبایی نمام خوانده است

پیوند به وبگاه بیرونی

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۲۶ در پاسخ به امین کیخا دربارهٔ اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۹:

مرغَ یمرُغ  بچم در خاک غلطیدن جانوران است   چگونه میگویید در فرهنگ عربی نیامده  و فرهنگها از ان پر است - مراغه در عربی  به معنی   ماده خر است  بدان سبب که  خود را در خاک می پلکاند
 - و  فرزدق به جریر ابن مراغه میگفت یعنی پسر  ماده خر
 مرغه  پارسی که نام  ان را   مراغه گفته اند هیچ  پیوندی با عربی ندارد 

Ali Sarhaddi در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲:

سلام کاش با جناب "رضا" بیشتر آشنا میشدم 

ایشون بنظر بنده بهترین و دقیق ترین برداشت ها رو از شعر حافظ داره

محمد سالاری در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۴۰۲، ساعت ۱۹:۱۸ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » مثنویات » در ستایش کاخ میرمیران:

یا رب این بزم باد فرخنده شمع دولت در او فروزنده

یارب این بزم باد فرخنده صحیح است.

بزرگمهر در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۰۲:

در سایت parvizshahbazi.com☝️

بزرگمهر در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۴۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۰۲:

برای دیدن شرح کامل این غزل پر معنا، به متن برنامه گنج حضور ۵۲۵ توسط آقای پرویز شهبازی رجوع شود

سعید جعفری در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۰۲ دربارهٔ کسایی » دیوان اشعار » فضل امیرالمؤمنین:

به نظر می رسد که واژه «نظر» در بیت چهارم «نظیر» باشد.

فاطمه زندی در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۵۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷:

وزن : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن 

[آزردن : مجروح و رنجیدن / شوق : اشتیاق وآرزومندی و آن جَستن دل است برای دیدن معشوق /کشان : قید حالت ،در حالت کشیدن /تشبیه : شوق به کمند] 

معنی بیت اول : اگر وقتی دلم دلم از ستم تو آزرده شود ، باز هم اشتیاق مثل کمندی مرا برای،آشتی کشان کشان به جانب تو می آورد.

[درد: احساس نیاز و تمنای شدید برای رسیدن به معشوق / درد طلب عشق / دوش : دیشب / تاب آوردن : تحمل کردن و طاقت آوردن /ایهام تناسب : بین "تاب" در معنای،غیر منظورش،در اینجا با " صبح " /تضاد : صبح ،شب ]

معنی بیت دوم : در اثر درد عشق امیدوارم نبودم که شب را به صبح برسانم ، به راستی آنکه در چنبره ء عشق اسیر است ،چگونه می تواند شب دراز،جدایی را تحمل کند؟

[آتش تیز : آتش تند و سوزان و افروخته /موم : مادهء زرد رنگ و نرم و بسیا قابل جذب که مظهر نرمی و تسلیم است / در گداز آوردن : ذوب کردن /تشبیه مضمر : دل به موم مانند شده است ] 

معنی بیت سوم : اگر دلی،بسوزد تعجبی ندارد ، زیرا آتش شعله ور پولاد را هم ذوب می،کند تا چه رسد به دلی که همچون موم نرم است .

[خرامیدن : با ناز،و خوشی حرکت کردن /رشک : حسد /سرو روان : سرو بالنده وقدکشیده /اهتزاز : جنبش و حرکت /تشبیه : قامت به درخت ]

معنی : تو آن کسی هستی که کسی که اگر قامت چون درخت تو خرامیدن آغاز،کند  سرو روان در اثر رشک قامتت به حرکت در می آید .

[ فراز آوردن : پیش آوردن ]

معنی بیت پنجم : بعد از،این در به روی خود می،بندم و با مردم نمی پیوندم ،مگر با کسی که از،تو خبر خوشی برایم بیاورد .

[نماز آوردن : سجده کردن و پرستیدن /کنایه : سر بر قد نهادن ( مطیع و تسلیم شدن ) /تشبیه مرکب : مصراع اول مشبه و مصراع دوم مشبه به ] 

معنی بیت ششم اگر بپذیری، سر به قدمت می،گذاریم به همان گونه که بت پرست در پیش بت به سجده می،افتد .

[ سمع رضا : گوش خشنودی و موافقت /دلنواز : زیبا و دلنشین /کنایه : گوش داشتن ( توجه کردن )/استعاره مکنیه : سمع رضا ،گوش دل ]

معنی بیت هفتم : یک بار با گوش،خرسندی از صمیم دل به سعدی گوش فرا ده ،زیرا سوزش عشق موجب و موجد سخنان دلنشین خواهد بود.

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

 

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۱۵ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۹ - ای رنجبر:

صدای خانمِ طوبی برزگر من رو یادِ معلم های ابتدایی و دیکته گفتن میاندازد!

خاکِ پایِ همه یِ آموزگارانِ این سرزمین! توتیایِ چشمِ همه یِ ما که اکنون از هنرِ خواندن بهره مند ایم!

غبار ره در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۳۱ دربارهٔ عطار » مصیبت نامه » بخش نهم » بخش ۵ - الحكایة و التمثیل:

این قصه را جامی بسیار شیرین تر و دلنشین تر تقریر کرده

جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۵ - در معنی عشق صادقان و صدق عاشقان

 

غبار ره در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۲۹ دربارهٔ جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۵ - در معنی عشق صادقان و صدق عاشقان:

این قصه یا مثل را پیشتر از جامی ، شیخ عطار در مصیبت نامه آورده است

بود در غزنی امامی از کرام

نام بودش میرهٔ عبدالسلام

عطار » مصیبت نامه » بخش نهم » بخش ۵ - الحكایة و التمثیل

برگ بی برگی در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۴۰۲، ساعت ۰۶:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۵:

چه مستی است ندانم که رو به ما آورد

که بود ساقی و این باده از کجا آورد؟

"چه مستی است" دلالت بر این امر دارد که نوعِ مستیِ مورد نظر متفاوت از مستیِ شرابِ انگوری بوده که دست کم برای اهلِ میکده های این جهانی شناخته شده است، روی به کسی آوردن کنایه از اقبالِ اوست و شانسی که درِ خانه اش را می زند، پس حافظ آن مستی را از آن گونه ای تشخیص می دهد که روی به او آورده است، یعنی هر کسی شایستگیِ چنین مستی را ندارد و اقبالِِ حافظ بلند بوده است که مستی او را برگزیده و رو به جانبش آورده است، در مصراع دوم نه تنها نوعِ مستی بلکه ساقی و منشأ باده نیز به ظاهر ناشناخته است، پس‌حافظِ آگاه نسبت به ساقی و سرچشمه‌ی بادهِ مورد نظر درواقع با طرحِ چنین پرسشی قصدِ برانگیختنِ کنجکاوی و کنکاشِ مخاطب برای دریافتِ معانی و مفاهیمی چون مستی، باده و ساقی را دارد تا با چنین مقدمه ای خود در ادامهٔ غزل به شرح و پاسخِ به سؤالِ طرح شده بپردازد.

تو نیز باده به چنگ آر و راهِ صحرا گیر

که مرغِ نغمه سُرا  سازِ خوش نوا دارد

حافظ که می‌فرماید چنین باده ای با ماهیت و مبدأ ناشناختهٔ عدم یا بینهایتِ خداوندی بسیار گیرا و مؤثر است ما را نیز ترغیب و دعوت می کند در بدست آوردنِ این باده، صحرا نمادِ این جهان و تجلیاتِِ وجه جمالی خداوند در همه ذراتِ آن  است و دیدنِ چنین زیبایی هایی با چشمِ نظر و نگاهِ عاشقانه، و حافظ از ما می خواهد تا راهِ چنین دشت و صحرایی را در پیش گیریم، در مصراع دوم مرغِ نغمه سرا استعاره از شخصِ حافظ است، پس می‌فرماید در این صحرا و چمن مرغانی نغمه سرایانی چون حافظ با دیدنِ این همه گُل و زیبایی به وجد آمده و چنین غزلهایِ نابی را می سُرایند که با آهنگی خوش راهنما و دلیلی هستند برای پیدا کردنِ شناخت و معرفت نسبت به خود و این صحرای زیبا، و تو هم می توانی از این باده هایِ معنایی بهرمند گردی.

دلا چو غنچه شکایت ز کارِ بسته مکن

که بادِ صبح نسیمِ گره گشا آورد

حافظ پس از دعوتِ انسانها به تماشایِ این صحرا بوسیله چشمِ جان بینِ خود و بهرمندی از ابیات و غزل‌هایی که چونان بادهٔ ناب مؤثر است در مست شدنِ انسان به صحرا و زیبایی هایِ آن، می‌فرماید اگر پس از مدتی تماشا و کارِ معنوی دیدی هنوز گُلِ وجودت باز نشده و تبدیل به گُل نشدی نا امید مباش و به کارِ خود ادامه بده زیرا سرانجام نسیمِ صبحِ سعادت لطفِ خداوند را که گره گشا ست با خود خواهد آورد و گره از کارِ بسته تو باز و غنچه ات شکفته می شود .

رسیدنِ گُل و نسرین به خیر و خوبی باد

بنفشه شاد و کَش آمد، سمن صفا آورد

گُل نمادِ بُعد جسمانی و رشد در حدِ کمالِ انسان و نسرین نماد زیبایی و تجلیِ صفاتِ ذات خداوند در بُعدِ ظاهر و سیمایِ چنین انسانی ست که غنچهٔ وجودش در صحرا با شرایطِ ذکر شده باز و تبدیل شده است و حافظ به این دو خیرِ مقدم‌ می‌گوید که وجودِ چنین گُلی زینت بخش و موجبِ خوب و زیباتر شدنِ صحرا یا این جهان می گردد، بنفشه نمادِ بُعدِ هیجانیِ چنین گُلِ نوشکفته ای ست که پیش از این غمگین بود و سر در گریبان داشت و اکنون او نیز باده ای به چنگ آورده و شاد و خندان می آید، سَمَن مظهرِ صفا و لطافتِ درونیِ او که این نیز متاثر از صفتِ ذات  یا جانی ست که امتداد خداوند است و حافظ با بهره گیری از نمادِ گُلهایِ ذکر شده ضمنِ توصیف چهار بُعد چنین انسانی که خوبی، صفا، شادی و لطافت را به این‌ جهان آورده است به او خوش آمد گویی می کند.

صبا به خوش خبری هُدهُدِ سلیمان است

که مژده طرب از گلشنِ سبا آورد

گلشنِ سبا استعاره ای ست از عالمِ معنا و حافظ بادِ صبا را در خوش خبری به هُدهُد تشبیه می کند که پیغامهای شادی بخش را از جانبِ بلقیس و ملکه سرزمین سبا برای سلیمان می آورد، حافظ می فرماید بعد از آنکه گُلِ معنویِ یک انسان باز شده و با ذکری که در ابیات قبل رفت به جمعِ گلهایِ صحرا پیوست، بادِ صبا از گلشنِ سبا یا ملکوتِ خداوند مژده طرب آورده و به بیانِ شادی و طرب انگیزیِ باشندگان و فرشتگانِ آن گلشن می‌پردازد که از شکوفا شدنِ گلِ وجودیِ حتی یک انسان  اینچنین شادمان شده و پایکوبی می کنند. این طرب انگیزی بدلیلِ اثباتِ حقیقتی ست که خداوند در خلقتِ انسان از آن آگاه بود و فرشتگان عالِم به آن نبودند و تنها بدی‌ها و فسادِ انسان را در رویِ زمین دیده و برای این خلقِ جدید اعتراض داشتند.

علاجِ ضعفِ دلِ ما کرشمه ساقی ست

برآر سر، که طبیب آمد و دوا آورد

خداوند در قرآن انسان را  ضعیف توصیف نموده است و بدی ها و فسادی که فرشتگان از آن دم  می زدند نتیجه همین ضعفِ انسان است اما حافظ می‌فرماید این ضعفِ انسان که پس از حضور در این جهان بناچار و برای بقایِ خود که از عالمِ جان و معنا آمده است خویشتنِ جدیدی را همانند سازی می کند تا در جهانِ فرم و ماده امکانِ زیست یابد، چنین ضعف و بیماریِ دلبستگی به جهان علاج پذیر است پس سر بر آور و ببین که ساقی یا مرغانِ نغمه سرایی چون حافظ با کرشمه و خرامان بر بالینِ بیمارِ ضعیف آمده و دوا یا جامی شفا بخش در دست دارند که علاجِ این ضعفِ انسان است. 

مریدِ پیرِ مُغانم، ز من مرنج ای شیخ

چرا که وعده تو کردی و او بجا آورد

اصطلاحِ پیرِ مغان که همگان از ریشه و معنایش خبر داریم استعاره از عاشقی ست که دلش به عشق زنده و جاودان شده باشد، ابراهیمِ خلیل، سلیمانِ نبی، حسین ابن علی، بایزید بسطامی، حسین ابن منصورِ حلاج، مولانا، عطار و حافظ از آن جمله هستند، اما در مقابل شیخ که می توان او را بدونِ عمامه و یا حتی با کت و شلوار و کراوات هم تصور کرد انسانی ست که اسیر و زندانیِ باورهای خود شده است چرا که از باده خردِ ایزدی و نغمه سراییِ مرغان رویگردان بوده و در نتیجه به تماشایِ صحرا نمی رود و زیبایی ها را نمی بیند پس‌ با عشق بیگانه بوده و هر کسی را در جهتِ باورهایِ خود نبیند تکفیر و تحقیر می کند تا به تصورِ خود خدمتی به دین و انسانها کرده و آنان را به بهشتِ موعود رهنمون شود، اما درواقع او و وعدهٔ بهشتش کاذب بوده و شیخ با چنین سیره و روشی قادر به عملی کردنِ وعده خود نخواهد بود، در طرف دیگر پیرِ مغان یا اولیای خدا و بزرگانی چون حافظ که گُل وجودشان شکفته، به عشق زنده و گُلِ صحرای این جهان شده اند با نغمه سرایی در این صحرای زیبا به غنچه هایِ دیگر کمک می کنند تا چهار بعدِ گُل آنان نیز شکفته و به زندگی یا خداوند زنده شوند و در همین جهان نیز بهشتِ خود را تجربه کنند، آن بزرگان با عشق ورزی و نه با کینه توزی و نفرت پراکنی وعده خود را بجا آورده  و دیگران را به بهشتِ هر دو جهان رهنمون می شوند و حافظ با نهایتِ ادب از شیخِ کینه توز می خواهد از او رنجیده خاطر نشود زیرا که پیرو و مُریدِ چنین پیرانِ مغانی ست که با وفای به عهدِ الست وعده را بجا آوردند و نه خشک مغزانی چون شیخ و زاهد.

به تنگ چشمیِ آن تُرکِ لشگری نازم

که حمله بر منِ درویشِ یک قبا آورد

تنگ چشمی‌ یعنی تنگ نظری یا حسادت ضمنِ اینکه اشاره به چشمانِ باریکِ تُرکانِ سمرقندی هم دارد و تُرک نمادِ سپید رویی یا زیبایی ست. تُرکِ لشگری می تواند کنایه از فلک باشد که لشگرِ جنگاورِ خداوند و مجریِ قانونِ کن فکانِ اوست تا با غیرتی که دارد بر هرآنچه غیر از خداوند را که انسان در دل قرار می دهد حمله برده و به آن آسیب رسانده و یا از میان بردارد ، پس‌ حافظ با طعن و کنایه بر این تنگ نظریِ روزگار می تازد چرا که او اکنون درویش و فقیر و یک لا قباست و چیزی در دل یا مرکزش قرار نداده است که فلک با تنگ چشمی بخواهد از او بازستاند.

فلک غلامیِ حافظ کنون به طوع کند

که التجا به درِ دولتِ شما آورد

حافظ می‌فرماید پس‌از رسیدنِ به مُقام یا مرتبه فنا که از بالاترین مراتبِ کمال است فلک یا چرخِ هستی به طوع یا فرمانبرداریِ محض غلامیِ حافظ و یا عارفِ به حق پیوسته را می کند در حالیکه  حافظ به التجا و گرفتنِ پناه و حمایت به دولت‌سرایِ شما (احتمالن درباریان حاضر در محفل ) مراجعه نموده است، یعنی حافظی که به درگاهِ شما دولتیان آمده بی نیاز از هر چیزِ بیرونی ست و بهرِ طمع به سیم و زر اینچنین نغمه سرایی نمی کند، بلکه فلک در ملازمتِ اوست و هرچه بخواهد را بلادرنگ برای او مهیا می کند. در غزلی دیگر می‌فرماید؛ 

نه به تنها حَیَوانات و نباتات و جماد / هرچه در عالمِ امر است به فرمانِ تو باد

و مولانا می فرماید  ؛

هرکه مُرد اندر تنِ او نفسِ گبر / مَر وِرا فرمان بَرَد خورشید و ابر 

و البته که عارف از چنین امکانی در جهتِ دستیابی به چیزهایِ این جهانی استفاده نمی کند، اما در امورِ معنوی و رسیدنِ به کمال و مراتبِ بالاتر  ممکن است از آن بهره ببرد.

 

 

 

 

 

بهروز قدرتی در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۴۰۲، ساعت ۰۵:۲۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۳:

با سلام 

من حاشیه همه دوستان را خوندم ببینید به نظر من حقیقت اینه که برداشت دوستان تاحدی غیر واقعی هست مثلا یک مثال می زنم فرض کنید شما یکی از یاران خدا باشید که به اذن خدا راهنمای اولیای خدا باشید و حالا خداوند تعالی می خواد بعد از چهار سال تحمل خواری و ذلت و توکل کردن به خدا و اینکه هر دفعه به خودتون یادآوری کنید شاید من یک چیزی فکر کنم خوبه ولی ممکن بد باشه و یک چیزی فکر کنم بده ولی ممکن خوب باشه خداوند تعالی به شما که دارای کشف و شهود هستید بخواد از اسماالحسنی خودش مثلا دو اسم عزیز و کریم رو به شما ببخشه در واقع شما دیگه اون انسان قبلی نیستید از این به بعد عزیز و کریم بودن شما تضمین شده است و شمایی که کلی بی احترامی و ذلت رو تحمل کردید ولی دست از توکل برنداشتید از این بع بعد عزیز و کریم هستید حالا فرض کنید که این اتفاق برای شما در شب قدر افتاده و فقط یک تازه برات و یک خبر بوده و عزیز و کریم بودن شما از فردای اون روز شروع شده ولی چرا خداوند تعالی این دو جلوه از صفات الهی بخشیده و چرا شما از فردای اون روز در نظر همه کم کم کریم تر و عزیز تر دیده می شوید چون ٤ سال در برابر تمام سختی ها بدون شکایت و با اعتماد که همون توکل به خداست ثابت قدم و انرژی در مسیر زندگیتون ادامه دادید و همیشه کمک کردید در حد توانتون و صبر و شکیبایی پیش گرفتید و در هر ذلت و سختی ای دست از توکل برنداشتید حالا خیلی ساده در شب قدر مثلا در وقت سحر یکی از شبهای قدر در ماه رمضان این اتفاق برای شما افتاده ولی از این به بعد خدایی که در سوره نور آیه ٣٥ خودش رو نور آسمانها و زمین معرفی کرده و هر کسی بخواد طبق اون آیه برای نور خودش هدایت می کنه خواسته شما رو برای نور صفاتش هدایت کنه و مثلا قبلا به شما حافظ خودش رو از صفات بخشیده و حالا مثلا می گیم بعد از چهار سال غصه و سختی و تحمل درد و رنج و ذلت مثلا به شما در وقت سحر یک شب قدر مژده داده شده که " انت عزیز کریم" و این تازه برات طبق برداشت شما زکاتی که خداوند تعالی به شمای مستحق بخاطر صبر و شکیبایی و ثبات قدم شما و توکل دائم شما که هیچگاه دست از توکل تو این ٤ سال برنداشتید بخشیده و حالا شما بیخود شده از پرتو ذات الهی یک شعر بسیار زیبا سرودید که راهنمای تمام سالکان راه طریقت در زمان های آینده است طبیعتا اسرار الهی در عین سادگی و قابل فهم بودن بر هر کسی آشکار نمی شه چون کسی جز به اذن خداوند تعالی اجازه نشان دادن راه رو نداره ولی نشان دادن راه به معنای هدایت کردن نیست چون با اینکه مثلا یاران خدا به اذن خداوند تعالی اراهنمای اولیا خدا هستند ولی جز خدا نمی تونه کسی هدایت کنه البته قرآن کتاب هدایته ولی جز خدا کسی هدایت نمی کنه حالا اینا که مثال بود ولی ما نمی دونیم واقعا خداوند تعالی در اون شب قدر کدومیک از اسما الحسنی خودش رو به حافظ توسط هاتف غیب بشارت داده ولی هر کدوم که بوده مثلا اگه بگیم عزیز و کریم بوده بعد از گذر از مرحله توکل و بعد از اینکه با صبر در سختی ها توکل خودش رو در عمل به اثبات رسونده به هر حال چنان تغییری با اکتساب پرتو ذات این صفات در اون ایجاد شده که بعد از این چون آیینه ای مثلا نمادی از عزت و کرامت بوده و مثلا همه این عزت و کرامت اون رو حس می کردند و شبیه خداوند تعالی در این دو صفت الهی یا اسماالحسنی شده البته ما دقیقا نمی دونیم آیا این صفت حافظ بوده یا فاتح یا عزیز یا کریم یا همه اینها ولی به هر صورت در یک شب قدری حافظ در عمل غصه هاش و سختیهاش به پایان رسیده و مثلا بگیم عزیز و کریم شده حالا ما که نمی دونیم حافظ از یاران خدا بوده(انصارالله)( کونوا انصار الله کما قال عیسی بن مریم ...) یا از یاوران خدا( اولیالله) (الا ان اولیاالله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون الذین امنوا و کانوا یتقون...) به هر صورت حالا اگه فرض کنیم این پرتو ذات دو صفت عزیز و کریم بوده البته که بعد از سختی ها و ذلت ها و ثبات قدم در توکل به خداوند تعالی به عزت و کرامت رسیده ولی به این معنی نیست که دیگه نیازی به صبوری نداره بلکه Patience is a key یعنی صبوری مهمه و در واقع یک شاه کلید هست و تنها با صبوری بیشتر قدرت  صبر افزایش پیدا می کنه ولی خوب لا اقل قضیه اینه که از اون به بعد مثلا لحظه ای ذلت و غصه رو تجربه نکرده و ذاتش و نفسش تحت تاثیر این لطف الهی و زکاتی که به حافظ مستحق به امر خداوند تعالی داده شده از خود بیخود شده و تغییری اساسی در اون ایجاد شده با اکتساب این پرتو از ذات الله که حالا مثلا ما گفتیم عزیز و کریم باشه و در آیندگان به اذن خداوند تعالی این شعر می تونه راهنمای سالکان راه طریقت باشه چون وقتی به دوست صمیمیم از کشف و شهود می گم می گه این مرز منه می گه من هیچی از حرفات و استدلالات نمی فهمم چون من تجربه کشف و شهود نداشتم واسه همین کسی می تونه این غزل بخصوص رو خوب درک کنه که به نظر من تجربه کشف و شهود رو داشته باشه وگرنه چطور می تونه مفهوم نور خدا رو بفهمهچون همون طور که در آیه ۳۵ سوره نور گفته فقط کسایی که خداند تعالی بخواد برای نور خودش هدایت می کنه و منظور از برای به نظر من برای سود بردن و بهره بردن از نور خودش هدایت می کنه ولی برای مردم مثال می زنه پس هدایت دست خداست و قرار نیست هر کسی بتونه این شعر رو درک کنه و تنها کسانی که خداند تعالی اذن داده باشه می تونند به اذن خدا از این شعر برای نشان دادن راه و یا درک درست معنای شعر بهره مند شوند. 

 

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۴۰۲، ساعت ۰۵:۰۷ دربارهٔ کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۰:

کمال کوش که علم نظر زیاده کنی
  چرا که علم حسن گفته اند و جهل قبیح

فاطمه یاوری در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۴۰۲، ساعت ۰۳:۴۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۲:

اگر دلم نشدی پایبند طره ی او

کی اش قرار در این تیره خاکدان بودی؟

محمد صالح در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۳۴ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۴ (در میکده می‌کشم سبویی - باشد که بیابم از تو بویی):

عراقی رو خیلی دوست دادم شاعر فوق العاده ایه ولی احساس می کنم جز اهل تحقیق بقیه اورا نمیشناسند

نبی احمدی در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۲۸ در پاسخ به دكتر امير محمد احمدزاده دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳ - گوهرفروش:

درود

در این صورت کە فرمودی قافیە بە هم می‌ریخت.

بە‌تر است از دخالت دادن سلیقەی شخصی بدون آشنایی با فنون شعر دوری کنیم.

شاهرخ کاطمی در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۱۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۷:

سلام

بحث در مورد اثار مولانا مثل قانون

مزرعه است باید مطالعه مداوم باشه

عمل به دستورهایش باشه

از همه مهمتر نظر وکمک خداوند

باشه تا موضوع باز بشه عالم

معنی با عالم ذهن یکی نیست

ترک ذهن ومحتویات ان به عالم

معنی نم نم انسان پی میبره

وانسان با خداوند یکی میشه

مصنوع میشه صانع منظور

خلقت هم همینه انسان یکی

شدن با خدا را ببینه یا به این

درجه از معلا بودن می رسه

یا در اسفل وذهن می مانه اکر

با اه دم بزنه واین خوشبختی

را بخواهد خوش بحالش وکرنه

یک پوسته می شود میزارن توی

خاک ولی به این درجه رسیدن

کار می خواهد .وبار عشق را

کشیدن

عشق یکی شدن با خداست

نه به مذهب ارتباط داره نه

آداب خاصی وباور خاصی

همه انسانها برای خالق یکی

هستند اختیار داده بین خدا وشیطان

که همان ذهن دائم خواست یگی

را انتخاب کنه انتخاب با شماست

یوسف شیردلپور در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷:

درودها برهمه عزیزان اهل شعروادبیات واما بهره مند شدیم از توضیحات برگ بی برگی واقارضا عزیز چقدر خوب وعالیست که هنوز هستند کسانی که بی ریا به این هنر بس گرانبها وباارزش عشق میورزند توصیه میکنم به عزیزانی که اهل موسیقی ایرانی اصیل وناب هستند این شعر را با اجرای هنرمندان بنام ما جناب استاد موسوی وشجریان در البوم رند عافیت سوز گوش کنند لذت صد چندان ببرند

ماناباشید 💞💞✋✋

۱
۶۷۷
۶۷۸
۶۷۹
۶۸۰
۶۸۱
۵۲۶۶