گنجور

حاشیه‌ها

شاهرخ کاطمی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۵۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۸:

سلام

مولوی کبیر 

منظورش اینست در درون انسان

خداوند هست وما باید هر چه 

فکر که باعث وابستگی ما به

دنیای مادی وجود دارد .با

کار روی خودمان آنرا دکر بریزیم

شناسائی کنیم ودردش را بکشیم

وبیندازیم وبه خداوند زنده بشویم

این است سعادت والسلام

مهدی بهامین پور در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۰:

 

همایی چون تو عالی قدر حرص استخوان تا کی؟ 

دریغ آن سآیهٔ همت که بر نا اهل افکندی

تعریف انسان از نگاه حافظ:  

انسان موجودی است که برای انگیزه های حقیر و دنیوی کارهای بزرگ انجام می دهد و برای حقایق و انگیزه های بزرگ و معنوی کارهای حقیرانه.

و توصیهٔ قرآن و حافظ  به انسان‌های رشید و آگاه: 

وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَوَابًا وَخَیْرٌ مَرَدًّا

۷۶ مریم

عاقبت منزلِ ما وادیِ خاموشان است

حالیا غُلغُله در گنبدِ افلاک انداز

در صفحهٔ اینستاگرام مهدی بهامین پور قسمت هایلایت "حافظ"، می‌توانید تفاسیر بیشتری را مشاهده کنید.

Bahamin_Music_Academy

 

با مهر بهامین  

 

یزدانپناه عسکری در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۰۶:۰۶ دربارهٔ میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۷- سورة الاعراف‏ » ۵ - النوبة الثانیة:

قرآن کریم

هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ تَأْویلَهُ

یَوْمَ یَأْتی‏ تَأْویلُهُ یَقُولُ الَّذینَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ

فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ فَیَشْفَعُوا لَنا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَیْرَ الَّذی کُنَّا نَعْمَلُ

قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُون ‏( الأعراف/ 53)

بازندگان به غفلت

[ میدان آگاهی خود را تأویل نکردند، شفیع و مستنسخ نامه اعمال خود نبودند.

غفلت و فراموشی از حقیقت امر وَ الْوَتْر ]

______

یزدانپناه عسکری در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۰۵:۴۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۸۹:

خرمن آتش گرفته صحن صحراهای عشق

گندم او آتشین و جان او پیمانه‌ای

[در دیگر مواضع قلب ( صحن صحراهای عشق - تعقل فلب ) ادراک‌های دیگر وجود دارد .

 بجای خرمن گندم ، خرمن فروزان تابش آگاهی وجود دارد . ]

_______

فاطمه یاوری در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۰۶ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب سوم در عشق و مستی و شور » بخش ۲۵ - مخاطبه شمع و پروانه:

که ای مدعی عشق کار تو نیست

که نه صبر داری نه یارای ایست....

امیرالملک در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۴۶ دربارهٔ ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۷۷:

بیت ناب:

عیار مهر در اخلاص تو نخواهد گشت

اگر به بوته کین سالهاش بگدازی

 

 

نازنین در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۴۳ در پاسخ به وفایی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۳:

صرفا برای پیدا کردن جواب همین سوال اومدم که ببینم ایا بیتی حذف شده؟ دلیل حذف رو میدونید؟ جای دیگه خوندم حذف شده بود، یه این صفحه رجوع کردم. ممنون از اطلاعاتتون

امیرالملک در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۴۱ دربارهٔ ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۷۸:

تا بدیده ست ماه چتر تو را

جرم خورشید هم عنان جدی

هر شب از امتلای غصه کند

خون دل در کنار مغرب قی

خورشید روی ماه تو را دیده، دلش پر از غصه شده، از دلدرد قی (استفراغ) کرده، در مغرب خون بالا آورده و آسمان را با شفق سرخ کرده. 

dmb در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۴۹ دربارهٔ ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۳ - شراب:

سلام لطفا برای قطعه های ایرج میرزا هم صوت بگزارید چون مشکل هست خوانش خیلی از کلمه ها 

با تشکر از سایت عالیتون 

کی پارسا رئیسی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۴۳ در پاسخ به ناشناس دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۷:

گاو با اینکه زورمند است امپولو ضعف پذیر است

ابراهیم آل سلطان در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۰۷ دربارهٔ نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش دوم » شمارهٔ ۸۳:

مصرع دوم و سوم به این گونه صحیح است:

پروانه وار جان بهوای تو داده ایم

دی لعل می فروش تو پیمود جرعه ای

 

رضا از کرمان در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۰۵ در پاسخ به حمید ستوده دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۱:

جناب ستوده سلام 

  احتراما جهت اطلاع‌رسانی خواهشمند است  آدرس وشماره بخش موردنظر از فیه مافیه که در حاشیه اشاره فرمودید را اعلام نمایید خلاصه از قدیم میگن هر دعوی نیاز به ادله دارد.

حمید ستوده در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۳۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۱:

من از زمانی که کتاب (فیه مافیه) مولوی را خواندم و نظر بسیار زشت و نکوهیده اورا نسبت به بانوان دانستم او را بسیار عامی یافتم با طرز فکری نادرست و نکوهیده درمورد زنان که مکمل مردانند وگرنه مولانایی درکار نبود. نباید تا کسی را از هرجهت نشناختیم دست به بزرگنمائی و تکریم وی بزنیم

وکیل ‌ در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۴۲ در پاسخ به قاسم دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷:

با سلام

همان طور که گفته می‌شود منظور از "می" نوشیدنی الکل دار نیست و می استعاره از چیزی دیگر است، شاید منظور از "قرآن" هم یک کتاب کاغذی نباشد و استعاره‌ای از چیز دیگر باشد.

علی رضایی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۱۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۵:

باید عاشق باشی تا این بیتها را اندکی درک کنی و اشک بریزی

یزدانپناه عسکری در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۲۴ دربارهٔ عین‌القضات همدانی » تمهیدات » تمهید اصل خامس - شرح ارکان پنجگانۀ اسلام:

وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْما (الکهف : 65)

القاء علم به انسان

پدیداری و القاء علم به انسان ، بدون تلاش در جهت دسته‌بندی و فهم منطقی

علمی تعریف ناپذیر  که در مفهوم نمی‌گنجد

 معرفتی خاموش با سکوت درون. دانستن، بدون اینکه بدانی چگونه می‌دانی

 فی‏ مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِر ( القمر : 55 )

__________

رضا از کرمان در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۱۳ در پاسخ به همایون دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰۹:

آقا همایون عزیز سلام

    ضمن احترام به نظر ونوشتار حضرتعالی جهت شفافیت موضوع شعر وشاعری از منظر مولانا و در تفسیر این غزل عرفانی مطالب ذیل را با استنادبه گفتارخود ایشان خدمتتان معروض میدارم 

با عنایت وتدبر در نقل زندگینامه مولانا در آثارمولوی پژوهان برجسته وبزرگان ادب پارسی که عمری را در این وادی سپری نموده اند،نشانه روشنی مبنی بر اینکه ایشان قبل از رویارویی با شمس شعر میسروده در دست نیست ،که هیچ،بلکه به اتفاق آرا بر این باورند که تمامی غزلیات شعفناک عرفانی وحکمتهای مثنوی شریف ماحصل آشنایی با شمس بوده ،حکایت شیخ وفقیه بزرگ قونیه وعاشق شدن وی به درویشی بی نام ونشان و رهاکردن مجلس وعظ ومکتب ودرس وکناره گیری از مقام پیشوایی و به‌تبع آن ،مبدل کردن مجلس قیل وقال به محفل وجد وسماع حقیقتی انکارناپذیر است  آنجا که خود میگوید " چراغ افروخته،چراغ نا افروخته رابوسه داد ورفت وبه مقصود رسید" وتصور بفرمایید شخصی چون مولانا که در تسلط به علوم مختلف زمان خود وهمچنین آگاهی کامل از مفاهیم قرانی سرآمدتمام علمای زمان خود بوده همچون انباری پر از باروت جز به شعله ای وبوسه ای از سوی چراغ افروخته نیاز نداشته تا آسمانی را منور ونورانی کند. شمس نه با ظاهر بلکه با عمق وجود مولانا روبرو گردید ونیروی در کمون وی را آزاد کرد وگرنه شمس در پی مرید ومراد نبود او در پی کسی بود از جنس خودش تا او را قبله سازد وبه مقصود رسددر مقالات شمس فرموده "من مرید نگیرم من شیخ میگیرم آنگاه نه هر شیخ شیخ کامل"  وپس از دیدار مولانا میگوید:"آبی بودم بر خود می جوشیدم ومی پیچیدم وبوی میگرفتم تا وجود مولانا در من زد روان شد اکنون می رود خوش وتازه وخرم"

گر زمسیح پرسدت مرده چگونه زنده کرد 

بوسه بده به پیش اوجان مرا که همچنین 

ای عاشقان ای عاشقان هر کس که بیند روی او

شوریده گردد عقل او ،آشفته گرددخوی او

 به جرات میتوان گفت که اشعار مولانا از نابترین وشیواترین گفتاری است که در بیان حقایق معنوی در حال جذبه وشوریدگی روحی از درون ضمیرش به زبان وبیانش جاری میگردیده،شعر مولانااز نوع شعر سایر شعرای رسمی نیست که با پیروی از قوافی پیش ساخته ودر تتبع ازاصول وصنایع ادبی و خاصه در مدح بزرگان و شاهان به امید دریافت صله،یا بواسطه ظهور جلوه های عاشقانه یا موارد اجتماعی  اخلاقی ، معانی را در قالب نظم پدید می آورند ، ،بلکه الهام شاعرانه او حاصل شوریدگی است وشعر همچون مواد مذاب از آتشفشان روح نا آرام او فوران میکندومضافاً انگیزه شور عاشقی ورنج فراق شمس نیز علتی است که شعر او را از آثار سایر ادبا متمایز می نماید  وپس از گذشت قرنها هنوز چون رایحه بهاری جهان شمول زنده کننده جان ودل عاشقان است وتمامی نوع بشر همواره مخاطب این بیت از او خواهند بود  آنجا که میفرماید:

تو زلوح دل فرو خوان به تمامی این غزل را 

منگر تو در زبانم  که لب و زبان نماند

وخود را همچون سازی میدانددر دست نوازنده  الهی وهم کوک با نوای موسیقی کاینات وبا زخمه های او  که الحق والانصاف بهترین نوای ممکن را اجرا و به جهانیان  ارایه نموده : 

چون چنگم واز زمزمه خود خبرم نیست

اسرار همی گویم واسرار ندانم

در اصبع عشقم چو قلم بیخود ومضطر 

طومار نویسم من و،طومار ندانم

ما چوچنگیم وتو زخمه میزنی 

ما چو ناییم ونوا در ما زتوست

وشاید این رباعی را برای معشوق خود شمس سروده  چه کسی میداند الله واعلم آنجا که میگوید

زاهد بودم ترانه گویم کردی

سرفتنه بزم وباده جویم کردی

سجاده نشین با وقاری بودم 

بازیچه کودکان کویم کردی

ودر جای دیگر اینچنین حال خود را به منصه ظهور میرساند:

در دست همیشه مصحفم بود

وز عشق گرفته ام چغانه

اندر دهنی که بود تسبیح

شعرست ودوبیتی وترانه

 با استناد به متن مندرج در بخش 15فیه مافیه شخص مولانا که به واسطه غزلیات ناب عرفانی شهره آفاق گریده سخنی عجیب بر زبان آورده ومیگوید:"در ولایت وقوم ما از شاعری ننگ تر کاری نبود!؟والله که من از شعر بیزارم!وپیش من از این بتر چیزی نیست،واینکه یاران نزد من میآیند ازبیم آنکه ملول نگردندشعری می گویم تا به آن مشغول شوند،همچنان که یکی دست در اشکمبه کرده است وآن را میشوراندبرای اشتهای مهمان چون اشتهای مهمان به شکمبه است مرا لازم شد.......!!"

من از کجا ،شعر از کجالیکن به من در میدمد

آن یکی ترکی که آید گویدم هی کیم سن؟!

من نخواهم که سخن گویم الا ساقی

میدمد در دل من زانکه چو نی انبانم

هر موی من از عشقت بیت وغزلی گشته

هر عضومن از ذوقت خم عسلی گشته 

ویا در مناقب العارفین ج1ص207 مولانا در پاسخ به اینکه چرا در دیار روم به شعر وسخن روی آورده چنین میگوید"چون مشاهده کردیم که به هیچ نوعی به طرف حق مایل نبودند واز اسرار الهی محروم میماندندبه طریق لطافت سماع وشعر موزون که طبایع مردم راموافق افتاده است،این معانی را در خورد ایشان دادیم"

 اگر از عام بترسی که سخن فاش کنی 

سخن خاص نهان در سخن عام بگو

مولانا پس از وصل حق وعاشقی طبع شعرش علنی گشته واز زمره زاهدان سجاده نشین به محراب چسبیده در آمده ودر صف رندان عالم سوز،به سماع پیوسته

ربود عشق تو تسبیح وداد بیت وسرود

بسی بکردم لاحول و،توبه دل ننمود

غزل سرا شدم زدست عشق ودست زنان

بسوخت عشق تو ناموس وشرم وهرچم بود

نه سماع است ونه بازی که کمندی است الهی

منگر سخت به نخوت تو در این بیت وترانه

سخنم به هوشیاری نمکی ندارد ای جان

قدحی دو موهبت کن چو زمن سخن ستانی

پس با توجه به مستندات وشواهدفراوان موجود در آثار این بزرگمرد وانسان کامل چه در بین غزلیات شور انگیز عاشقانه  دیوان کبیر وچه در ابیات ومضامین پند آمیز وتعلیمی عرفانی مثنوی معنوی ودیگر آثار بجا مانده از ایشان که بنده حقیر بنا به بضاعت خود نمونه هایی را به عنوان شاهد ارایه نموده ام اطلاق نام شاعر وپیشه شاعری در حق ایشان جفایی نا بخشودنی است ومیتوان گفت شعر برای وی ابزاری است برای تعلیم وتفهیم  واز سوی دیگر رسالتی که بر عهده اش گذاشته شده چرا چون میگوید:

ای که میان جان من تلقین شعرم میکنی

 گر تن زنم خامش کنم ترسم که فرمان بشکنم

خون ببین در نظم شعرم شعر منگر بهر آنک

دیده ودل را به عشقش هست خون پالاییی

خون چو می جوشد من اش از شعر رنگی میدهم

تا نه خون آلود گردد جامه خون آلاییی

که با کنکاش در اشعار وگفتار ایشان قطعاًموارد بیشتری جهت ادله بدست خواهد آمد .

ونکته دوم مخاطب این غزل که فرمودید تمامی دلهای بی بهره از حضور خداوند در کل طول تاریخ بشریت است  که بی بهره گی خود را در نحسی بهرام میدانند و به روح خدایی که در وجود آنان از سوی خداوند به ودیعه گذاشته شده بی توجه اندو با خیانت در این امانت الهی  بدون هیچگونه ترسی گستاخانه  خود را مستحق خشم  شاه جهان نمیدانند و بنظر حقیر به نوعی تفسیر وتوضیحی در خصوص آیه 70 از سوره مبارکه اسرا میباشد آنجا که خداوند اذعان میدارد که ما فرزندان آدم را کرامت بخشیده وگرامی داشتیم وآنان را بر بسیاری از آفریده های خود برتری کامل داده که در نوشتاری دیگر انشاالله برداشت خودم را حضورتان معروض میدارم وباز مثالی دیگر از مثنوی معنوی

تو زکرمنا بنی آدم شهی

هم به خشکی ،هم به دریا پا نهی

تاج کرمناست بر فرق سرت 

طوق اعطیناک آویز برت

مضافاً که مساله ترس الهی یکی از آموزه های مولاناست و از منظر وی اساس ایمان ،در خوف ورجا داشتن است وبرای عروج سالک همانند دوبال عمل میکنند .و هر سالک باید بداند هر تبسم شاه وشیر هیچگاه نشانه رضایت او نیست  واینجاست که میفرمایند

" از تبسم های شیر ایمن مباش "

شاد وسر افراز باشید.

محمد رضا ذویاور

 

 

برگ بی برگی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۰۶:۱۰ در پاسخ به Hadi Golestani دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۲:

درود بر شما، لذتِ شعر و شرابِ حافظ است که گوارایِ شما و همه ما باد 

ادیب در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۲۸ دربارهٔ رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۴۴ - مجذوب تبریزی:

می‌دانیم که "نی" به معنی "نیستی" است و نی که ادعای نیستی و فنا را دارد چگونه در هر بهار با افزودن به برگ و بند، به خود می‌پردازد و چگونه می‌تواند ادعای فنا داشته و از رنگ تعلق آزاد باشد؟!

محمدجواد تقوی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۰۸ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹:

فروغی در شرایطی این شعر رو سرود که نزد ناصرالدین شاه بود و ناصر یک بیت از این شعر رو میگه و فروغی ادامه اش رو بداهه میگه ، گرچه این شعر اینقدر زیباست که از شاه قجری گذر کرده ولی دو بیت پایانی یادی از شاه کرده که باید میکرد .

۱
۶۵۷
۶۵۸
۶۵۹
۶۶۰
۶۶۱
۵۲۶۶