دکتر سید روح اله تقوی پور در ۱ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۵ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۴۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:
ھرکسی کو دور ماند از اصل خویش
بازجوید روزگار وصل خویش
در این بیت دوباره مولانا میگوید که از اصل خویش و از آن نیستان
حقیقت و یا از مبدأ حقیقت به دور مانده آیا این مبدأ حقیقت چیست. ساده ترین تعریفی را که میتوان در مورد مبدأ حقیقت بیان نمود این است که مجموعه کل انرژیهای حاکم بر این طبیعت مبدأ حقیقت است. این انرژی ها تنها در بیرون از بشر نیست و این مبدأ حقیقت در درون انسان هم وجود دارد؛ زیرا انسانها جزئی از طبیعت بوده که آن حاکم بر طبیعت است. حال اگر کسی از این مبدأ حقیقت به دور بیفتد آن وقت احساس میکند که از اصل خودش دور افتاده و میخواهد که به آن مبدأ بپیوندد؛ پس از وی سلب آسایش می شود. در مورد ابیات آغازین هیچ کتاب شعری به این زیبایی و نغز گفتاری سخن نگفته و در
هیچ کتاب شاعری به این نغز گفتاری و به این پرباری و ژرفی سخن نرفته است بسیار کسانی هستند که میخواهند به چنین اندیشه هایی برسند؛ ولی نمیدانند که از چه راهی و چگونه برسند؛ و مولانا در اینجا و در نی نامه این راههای دشوار را نشان میدهد.
دکتر سید روح اله تقوی پور در ۱ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۵ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۴۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
مولانا میگوید که من یک سینه ای میخواهم پاره پاره شده از درد هجران و فراقم شرحه شرحه یعنی پاره پاره شده و از هم باز شده حالا سینه مولانا از چه چیزی شرحه شرحه شده؟ از درد هجران فراق از نیستان حقیقت من شخصی را میخواهم دارای چنین سینه ای تا بتوانم درد اشتیاق خود را برای او بازگو کنم؛ و اگر چنین سینه بی کینه شرحه شرحه شده ای را نداشته باشد آن وقت هرچه برایش درد اشتیاق را شرح بدهم آن وقت درد این اشتیاق را درک نخواهد کرد. سعدی می گوید:
شب فراق که داند که تا سحر چند است
مگر کسی که به زندان عشق در بند است
باید عاشق شده باشد که بفهمد این شب هجران عشق چقدر سخت و طولانی است مولانا میگوید من سینۀ دردمند و دردکشیده ای می خواهم تا بتوانم این شرح درد اشتیاقم را برای او بگویم درد فراق کشیده بسیار کمیاب است. به راستی نمیشود کسی را به این زودی
پیدا کرد که این مطالب مولانا را درک نماید.
از اندیشه های ژرف و ناب و تازه و بدیع مولاتا که دائماً در مورد سینه بی کینه و عدم منیت صحبت میکند باید آموخت که رستگاری انسان در داشتن سینه ای است که بدون کینه باشد. اگر به منشأ کینه
بیندیشیم؛ خواهیم دید کینه از خودخواهی و منیت است. خودخواهی و منیت باعث میشود که انسان دائماً قضاوت اشخاص دیگر را در
ذهن خود تقویت نموده تا به جایی که در مورد آن اشخاص کینه در خود به وجود آورد و سپس به دنبال واکنش به آنها برود و همین تخم نفاق و دشمنی را در دل خود و دیگران کاشتن را به دنبال دارد. به همین دلیل است که مولانا سخت به دنبال سینهای میگردد که خالی از کینه
منم خودخواهی و حسادت است و آن را نمی یابد و بنابراین از نی شخصی که نتواند کینه و حسادت و
وجود او ناله ها بر میخیزد بسیاری از عادات ناپسند را از خود بیرون کند باید آن کینه را مثل یک
تومور سرطانی تا آخر عمر داشته باشد و رنج آن را تحمل کند.
دکتر سید روح اله تقوی پور در ۱ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۵ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۳۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:
از نیستان تا مرا ببریده اند
از نفیرم مرد و زن نالیده اند
مولانا میداند که روح او جزئی از روح کل جهان است؛ یعنی جزئی از آن مبدأ حقیقت که از آن مبدأ جدا شده و طبق این اصل که اگر جزئی از اصلش جدا شود همیشه میخواهد به کلش بازگشت کند؛ آن روح جداشده از میدا حقیقت هم میخواهد به کل خودش برگشت کند. این نیستان که مولانا میگوید نیستان حقیقت است از زمانی که مرا از نیستان (بریدهاند یعنی از نیستان حقیقت جدا کرده اند از نفیرم (نفیر به دو معنی است یکی ناله است و یکی هم آلت موسیقی است که کمی
از نی کوچکتر ولی شبیه آن است. میگوید از نفیرم مرد و زن نالیده اند منظورش از مرد وزن جنسیت مرد و زن نیست؛ یعنی کل مردم از وقتی که مرا از نیستان جدا کردهاند من از این جدایی ناله و
شکایت دارم و میخواهم به اصل خودم برگردم میگوید همه
مردمانی که مرا میشناسند و با من در ارتباط هستند؛ همه باهم هم ناله شده اند نفیر در اینجا به معنی ناله است این هم ناله شدن با مولانا و
هم نفس شدن با او انجام نمیشود مگر با درک اندیشه های او اگر اندیشههای مولانا را کسی درک کند و بفهمد و پیامش را کشف کند؛ باید در حقیقت از این فهم و درک پیام وی را گرفت و در زندگی اجرا کرد. فقط در آن صورت امکان پذیر است که شخص هم نفس و همراه مولانا میشود و از جمله کسانی میشوند که از نفیر و ناله مولانا نالیده اند.
دکتر سید روح اله تقوی پور در ۱ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۵ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۳۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:
این شکوه و شکایتی که از نی بلند است باید دید که از چه چیزی ناله و شکایت دارد و چرا از حکایت شکایت میکند و شکایتش از چیست و جدایی او از کیس
شهاب عمرانی در ۱ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۵ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۰۹ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۷۱ - بیان آنک فتح طلبیدن مصطفی صلی الله علیه و سلم مکه را و غیر مکه را جهت دوستی ملک دنیا نبود چون فرموده است الدنیا جیفة بلک بامر بود:
اشاره به آیات ۵ و ۶ سوره جمعه دارد، چون یهودیان فقط خود را پیرو خدای متعال میدانستند و مابقی ادیان را کفر آمیز خطاب میکردند، قرآن میفرماید که آنان فقط حمال (حامل) تورات بودند و معنای اصلی آن را درک نکردند و در بخشی از آیه از زبان پیامبر میفرماید: [اگر شما واقعا به گفتار تورات عمل میکنید] پس مرگ را تمنا کنید اگر در گفتار خود صادق هستید. یعنی خلاصه ای از هدف ادیان رو در یک جمله بیان میکنند، مرگ نفس و تسلیم که اسلام هم از همون ریشه هست.
دیانا درویشان در ۱ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۵ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۰۹ در پاسخ به بزرگمهر دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۴:
من درست متوجه نشدم. مصراع اصلی این گونه بوده یا بهتر است اینگونه باشد؟
خیال در ۱ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۵ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۱۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲ - عاشق شدن پادشاه بر کنیزک رنجور و تدبیر کردن در صحت او:
سلام علیکم
با تشکر
جاوید مدرس اول رافض در ۱ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۴ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۵۰ در پاسخ به شادان کیوان دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷:
تضمین غزل شماره ۷
عطر صبا چو روح ببخشد مشام را
ساقی صلای باده بده خاص و عام را
مطرب به نغمه گو که جهان گشته کام را
................
صوفی بیا که آینه صافیست جام را
تا بنگری صفای می لعلفام را
**************راز پرستش از نظر بت پرست پرس
ز آوای عاشقان بَلاَی الست پرس
از بلبل، هزار که مست از گلست پرس
................
راز درون پرده ز رندان مست پرس
کاین حال نیست زاهد عالیمقام را
***************
خورشید و ماه را چو بر آری ز آستین
سر ها چو گوی و زلف تو چوگان عنبرین
هر تار مو چو دام دلی گشته این چنین
........................
عَنقا شکار کَس نشود دام بازچین
کآنجا همیشه باد به دست است، دام را
***************
هر کِشت را که کِشته؟ همو می کند درو
حاصل چه گشته در عمل، آنست آبرو
در مهلتی که داده سپهرت زره مرو
..............
در بزم دور، یکدو قدح درکش و برو
یعنی طمع مدار وصال دوام را
***************
امنست وکامیار جهانت ،بلی زعیش
در تنگدستی ار که بسازی پلی زعیش
وانگه که شد، جهان بمرادت یلی زعیش
................
ای دل شباب رفت و نچیدی گلی ز عیش
پیرانهسر مکن هنری ننگ و نام را
***************
گر زین قلم فراز سخن نقش سنگ ماند
هر رهگذر ز نقشه سنگت فَسانه خواند
کس نیست کو مراد دلش جاودانه راند
...........
در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند
آدمْ بهشتْ، روضهٔ دارُالسَلام را
************
انس است بنده را زجنابت چو الفت است
مجلس فروزی تو مباهاتِ جَلوت است
عدل و کرام رانی و آن کُنه رافت است
..................
ما را بر آستان تو بس حق خدمت است
ای خواجه بازبین به تَرَحُّم غلام را
*************
در ستر آبرو و ز دشمن خفا برو
پر آفت است راه دلا بی بلا برو
در کار عیش و نوش چو یابی صلا برو
.................
حافظ مرید جام می است ای صبا برو
وز بنده بندگی برسان شیخ جام را
******
جاوید مدرس رافض
فرهود در ۱ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۴ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۵۷ در پاسخ به فرهاد دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۴:
در زمانیکه هنر ارزشی داشت کلمه استاد را برای معدودی افراد بکار میبردند آن هم فقط در موسیقی سنتی.
فرهود در ۱ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۴ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۳۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۴:
سراندازی حرکتی است که در رقص یا سماع میکنند؛ مانند دروایش که از شدت بیخودی و هیجان، سر را به جلو یا دایرهوار میاندازند.
دکتر محمدحسین بهاری در ۱ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۴ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۵۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۴:
درود
ایکاش که گردانندگان گنجور اندکی با زبان و نگارش پارسی نوین آشنا شوند.
مایهی افسوس است که ما گاه ارزشمند خود را برای ویرایش سرودههای شاعران بزرگ در گنجور هزینه میکنیم و گردانندگان گنجور بدون داشتن کمترین آگاهیها از زبان پارسی و نگارش نوین آن، ویرایشهای ما را نادرست میخوانند.
بهی این است زین پس نه به گنجور بیاییم، نه کسی را به آن بخوانیم و نه گاه خویش را هدر کنیم.
باشد که در نادانی خویش(گردانندگان گنجور) بمانید.
جاوید مدرس اول رافض در ۱ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۴ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۴۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷:
تضمین غزل شماره ۷
عطر صبا چو روح ببخشد مشام را
ساقی صلای باده بده خاص و عام را
مطرب به نغمه گو که جهان گشته کام را
................
صوفی بیا که آینه صافیست جام را
تا بنگری صفای می لعلفام را
***************
راز پرستش از نظر بت پرست پرس
ز آوای عاشقان بَلاَی الست پرس
از بلبل، هزار که مست از گلست پرس
................
راز درون پرده ز رندان مست پرس
کاین حال نیست زاهد عالیمقام را***************
خورشید و ماه را چو بر آری ز آستین
سر ها چو گوی و زلف تو چوگان عنبرین
هر تار مو چو دام دلی گشته این چنین
........................
عَنقا شکار کَس نشود دام بازچین
کآنجا همیشه باد به دست است، دام را
***************
هر کِشت را که کِشته؟ همو می کند درو
حاصل چه گشته در عمل، آنست آبرو
در مهلتی که داده سپهرت زره مرو
..............
در بزم دور، یکدو قدح درکش و برو
یعنی طمع مدار وصال دوام را
***************
امنست وکامیار جهانت ،بلی زعیش
در تنگدستی ار که بسازی پلی زعیش
وانگه که شد، جهان بمرادت یلی زعیش
................
ای دل شباب رفت و نچیدی گلی ز عیش
پیرانهسر مکن هنری ننگ و نام را
***************
گر زین قلم فراز سخن نقش سنگ ماند
هر رهگذر ز نقشه سنگت فَسانه خواند
کس نیست کو مراد دلش جاودانه راند
...........
در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند
آدمْ بهشتْ، روضهٔ دارُالسَلام را
************
انس است بنده را زجنابت چو الفت است
مجلس فروزی تو مباهاتِ جَلوت است
عدل و کرام رانی و آن کُنه رافت است
..................
ما را بر آستان تو بس حق خدمت است
ای خواجه بازبین به تَرَحُّم غلام را
*************
در ستر آبرو و ز دشمن خفا برو
پر آفت است راه دلا بی بلا برو
در کار عیش و نوش چو یابی صلا برو
.................
حافظ مرید جام می است ای صبا برو
وز بنده بندگی برسان شیخ جام را
******☆☆☆☆☆☆☆☆☆
جاوید مدرس رافض
MOSTAFA Nikroozi در ۱ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۴ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۵۸ دربارهٔ قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۴۶۲:
بسیار زیبا و قابل تامل
MOSTAFA Nikroozi در ۱ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۴ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۴۴ دربارهٔ قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۴۵۲:
بسیار زیبا و قابل تامل
کایسا در ۱ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۴ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۲۸ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶۳:
نسخهی آیینهی دل دستگاه حیرتست
چون نفس ناچار پیمان با تأمل بستهام
بیدل معتقد است که آینه همواره در حال حیرت است، در این بیت میگوید حتی یک نفس هم آینه را از مقام حیرت دور میکند، همانگونه که در زمان قدیم جلوی دهان کسی که بیهوش شده آینه میگرفتند تا ببینند نفس میکشد یا نه!
چون نفس هم میتواند آینه را کدر کند.
پس در این بیت میگوید نفسم را هم مجبور به صبر کردم تا بلکه دلم به مقام حیرت برسه.
در جای دیگر میگوید:
ز آمد و رفت نفس آیینهی دل تیره شد
موج صیقل آبیاری کرد بیدل، زنگ را
فرهود در ۱ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۴ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۳۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۱۹:
رهبان در اینجا یعنی راهزن
امیرحسین صباغی در ۱ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۴ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۲۹ در پاسخ به پارسی دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ اشعار ترکی » تورکون دیلی:
شهریار در طرفداری از هر تفکری که شما بگی شعر داره. یکی علتهای محبوبیتش هم دقیقا همینه چون هم اشعار ناسیونالیستی ایرانی داره و هم ترکی. هم اشعار اسلامگرایانه داره هم کمونیستی. هم این شعر که شما اینجا گذاشتی و هم شعر تورکون دیلی هر دو مال شهریارن. دیگه اینکه با این دانستهها چه کنیم به خودمون بستگی داره.
یگانه در ۱ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۴ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶:
دلم ربوده لولیوشیست شورانگیز
دروغ وعده و قتال و وضع رنگ آمیز
فدای پیرهن چاک ماهرویان باد
هزار جامه تقوی و خرقه پرهیز
خیال خال تو با خود به خاک خواهم برد
که تا ز خال تو خاکم شود عبیرآمیز
فرشته عشق نداند که چیست قصه مخوان
بخواه جام شراب و به خاک آدم ریز
غلام آن کلماتم که آتش افروزد
نه آب سر زند در سخن بر آتش تیز
مباش غره به بازی خود که در خبرست
هزار تعبیه در حکم پادشاه انگیز
فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی
که جز ولای توام هیچ نیست دستآویز
بیا که هاتف میخانه دوش با من گفت
که در مقام رضا باش و از قضا مگریز
پیاله در کفنم بند تا سحرگه حشر
به میز دل ببرم هول روز رستاخیز
میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
احمد خرمآبادیزاد در ۱ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۴ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۱۰ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰:
دو نکته:
1-در نسخههای ابوالقاسم حالت و دکتر تقی تفضلی چنین غزلی دیده نمیشود!
2-شکی نیست که بازنویسی متنها – و از همه مهمتر– وجود فرآیند فریب ذهن، به وارد شدن اشتباه در هر مطلبی میانجامد.
به نظر میرسد که شکل درست نخستین بیت این غزل، چنین باشد:
ای که روی تو بهشت دو جهان است مرا/ای که وصل تو مراد دل و جان است مرا
به این ترتیب، مشکل ردیف و قافیه حل میشود. هرچون، نه مرا گریزی از ذهن فریبکار است و نه میتوان احساس لحظه سرودن شعر دیگران را درک کرد! بنابراین باید نسخه کهنتری پیدا شود.
یادآوری: هرچون = اما = however
دکتر سید روح اله تقوی پور در ۱ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۵ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۴۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز: