جهن یزداد در ۱ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۴ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۵۱ دربارهٔ ابوالفضل بیهقی » تاریخ بیهقی » مجلد هشتم » بخش ۳۸ - فرستادن حاجب سباشی به خراسان:
و کدخیایی لشکروانهای لشکر
فرهود در ۱ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۴ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۴۵ دربارهٔ نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۸ - نعت سوم:
اسب زرده ، آن جنس که بهغایت زرد بوَد نیک بوَد. (از قابوسنامه) برای اطلاع بیشتر از نام اسبها میتوان به قابوسنامه و نوروزنامه مراجعه کرد. این دو کتاب در گنجور قابل دسترسی است.
رضا محمدیان در ۱ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۴ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۳۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۳:
"جمله بیقراریت از طلب قرار توست!"
یادآور بخشی از رباعی معروف خیام است:
"درمان طلبی درد تو افزون گردد!"
سیدمحمد جهانشاهی در ۱ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۴ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۲۳ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۵۶:
همچُو آبِ زندگانی ، نیمخُوردِ خضر نیست
سیدمحمد جهانشاهی در ۱ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۴ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۱۸ دربارهٔ کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷:
ناکسم ناکس ، اگر کاری به کس باشد مرا
احمد خرمآبادیزاد در ۱ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۴ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۲۲ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۲ - در تهنیت عید و مدح ناصرالدین ابوالفتح طاهر:
واژه «سُکسُک» در مصرع دوم بیت شماره 4 برای اسبی به کار میرود که «بد رفتار» بوده و هنگام تیز رفتن، سوار خود را «جنبانده و ناآرام» میکند (فرهنگ فارسی تاجیکی، انتشارات فرهنگ معاصر، تهران، 1385).
با توجه به بیت شماره 6 از غزل 2993 دیوان شمس مولانا:
سُکسُک بُدیم و توسن و در راه صدق لَنگ/رهوار از آن شدیم که رهوار میکشی
«سُکسُک» یعنی «سرکش» و «رام نشده».
ایمانوئل در ۱ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۴ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶:
دوستان عزیز تصویرسازی یا بهتر بگویم بازنمایی ذهنی ناشی از دانش شما و توانایی استفاده از اطلاعات شماست و این تصویرسازی هایی که در پایین این شعر مشاهده می شود نمودی از ذهن آشفته و پریشان شما دارد.
بیت اول : توصیف وضعیت و حال خود حافظ است، از عرق سرد و حال و روزشان مشخص است که بدجوری مست، بدجوری عاشق هستند.
(در اینجا یادتون باشد که حافظ یک لبخند ریز دارد)
بیت دوم : شرح فردی است که با یک حالت پرخاشگرانه و از طرفی لب را هم به نشانه افسوس گزیده میاد پیش حافظ
بیت سوم : اون شخص با (اندوه) به حافظ، شیرازی هم میگه، خوابت هست؟ (البته مشخص است که ارادت داره به حافظ و از مقام عاشقیت حافظ باخبره - این عاشق دیرینه من (منظور حس دوستانه و شناخت هست و عشق به خودش نیست و یعنی ایشون هرکی هستن هم باخبر هستن هم بسیار دوست خوب و نزدیک حافظ)
توضیح : شیرازی ها مثلا میگن باکیت هست؟ یعنی طوریت هست؟ مشکلی داری؟
بیت چهارم : میگه عاشقی که باده شبگیر (شرابخواری سر صبح خروس خون) بهش میدن اگه نگیم باده پرست هست، کافر عشق هست (اشاره داره به صبح و راز و نیاز صبحگاهی و هوشیاری لازم که تو انگار هوشیار نیستی)
مکان این جا احتمالا یک خونه بزرگ هستش مثلا مال پادشاهی و حاکمی که همه ادیبان و شعرا جمعند و شراب خواری هم براه است
بیت پنجم : حافظ به اون مرد میگه برو ای زاهد به افرادی که، ته شرابم که تلخه بالا میکشن، کاری نداشته باش که از روز ابتدای هستی چیزی جز این تلخی به ما هدیه که ندادن! (حافظ تلخی را دیده و نرفته و داره جرعه جرعه از تلخی مینوشد و این همان عشق است دیگر)
بیت ششم : هر چی "اون ریخت در پیمانه ما" خوردیم حالا یا از منبع بهشتی هست یا از منبع ساقی مست
بیت هفتم : بعد یه نگاه به لبه جام که مثل (لبخند) هست و یک نگاه به نگار و میگه ای بسا توبه، یعنی محتملا یا حتما توبه، توبه از چی از "کافر عشق بودن"، مثل همون توبه ای که حافظ شکستش. (ترکوند دیگه اینجا یعنی من توبه کردم و شکستم و همش بیدارم ای زاهد و حواسم هست کاکو)
پ.ن. دوستان با همگی تون هستم. متاسفانه از دید خودتان اشعار را تفسیر می کنید (همه) و خیلی از معنای حقیقی بدور هستین .. چون از مرجع خبر ندارین و درک و شناختی ندارین مدلول شما سوگیری و قضاوت شده بر اساس میزان دانش و تجربه کنونی شماست و این باعث میشه محتوا سردرگم بدنبال معناسازی از داشته های ذهنیتون باشد .. خیلی توضیح نمیشه داد واقعا ولی پیشنهاد میدم اشعار را فقط بخواند یا موسیقی های ساخته شده بر اساس این اشعار را بخوانید شاید حالتون خوب بشود.
پ.ن. برخی درباره معنای کلمات یا جناس و استعاره ها و وزن ها اطلاعاتی میدن یا درباه تاریخ اون زمان و همزمانی اتفاق ها میگن که خیلی خوب است ممنون.
پ.ن. جلوی این همه ادیب و شاعر که اینجا گرداوری شده که کسی ادای فارسی و ادبی صحبت کردن و "دکتر" گفتن نباید داشته باشد. شما اومدین از جمع دکترهای بزرگی نسخه ای بگیرین تازه اگر لایقش باشین. آخه چقدر خودبزرگ بینی و خودشیفتگی!!
پ.ن. گنجور ممنون واقعا بابت گرداوری این مجموعه و گله بابت عدم کنترل کامنت ها که البته میدانم شدنی نیست و کاری سخت و پیچیده و زمانبر و پرهزینه است. اگر بخش دونیت یا حمایت مالی در وب سایت دارین راهنمایی کنید که کمی از بار سنگین این لطف و تلاش شما را که بر دوش خود حس می کنم، کم کنم که حداقل هزینه سرور و نگهداری کمک شود. سپاس
جهن یزداد در ۱ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۴ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۱۹ دربارهٔ منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۸ - در مدح منوچهربن قابوس:
دو روز پیش روز بهمنجنه بود
جهن یزداد در ۱ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۴ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۱۹ دربارهٔ منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۸ - در مدح منوچهربن قابوس:
اینها همه پارسی بیخته است
برآمد ز کوه ابر مازندران
چو مار شکنجی و ماز اندر آن
همیزاد این دختر بر سپید
پسر همچو فرتوت پنبه سران
جز این ابر و جز مادر زال زر
نزادند چونین پسر مادران
بسی خواهرانند بر راه رز
سیه موزگان و سمن چادران
بپوشیده در زیر چادر همه
ستبرق ز بالای سر تا به ران
ز زاغان بر نوژ گویی که هست
کلاه سیه بر سر خواهران
چنان کارگاه سمرقند گشت
زمین از در بلخ تا خاوران
در و بام و دیوار آن کارگاه
چنان زنگیان کاغذگران
مر این زنگیان را چه کار اوفتاد
که کاغذ گرانند و کاغذ خوران
نخوردند کاغذ ازین بیشتر
نه کاغذ فروشان، نه کاغذ خران
شود کاغذ تازه و تر، خشک
چو خورشید لختی بتابد بر آن
چه بهتر ز خرگاه و طارم کنون
به خرگاه و طارم درون آذران
فرو برده مستان سر از بیهشی
برآورده آواز خنیاگران
به جوش اندرون دیگ بهمنجنه
به گوش اندرون بهمن و قیصران
یکی نامداری که با نام وی
شدستند بینام نامآوران
کسی کو دهد از تن خویش داد
نبایدش رفتن بر داوران
در آمد ترا روز بهمنجنه
به فیروزی این روز را بگذران
ز رامشگران رامش دل بخواه
که رامش بود نزد رامشگران
بزی همچنین سالیان دراز
دنان و دمان و چمان و چران
دو گوشت همیشه سوی گنجگاو
دو چشمت همیشه سوی دلبران
رضا از کرمان در ۱ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۴ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۰۷:۳۱ در پاسخ به nabavar دربارهٔ مولانا » فیه ما فیه » فصل بیست و سوم - هرکس این عمارت را به نیّتی میکند:
ناباور عزیز سلام وتشکر از شما
اتفاقا من جستجو کردم به ایشان منسوب است واین غزل در دیوان صایب نیست گرچه تخلص بکار رفته شک بر انگیز میباشد، در کل غزل زیبایی است.
شایان در ۱ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۴ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۰۳:۰۴ دربارهٔ رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۳۲ - لاله خونین (افشاری):
به گوش جان سپردن این تصنیف از رهی معیری و روح الله خالقی با صدای استاد بنان واقعا لطف دیگری دارد ، به حق نوازشگر روح است
روح همه ایشان شاد
محمود طاهری در ۱ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۴ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۰۲:۳۸ دربارهٔ شهریار » منظومهٔ حیدر بابا:
فقط یک مصرع رو به عنوان نمونه ترجمه میکنم تا دوستانی که ترکی نمیدانند فاصله ترجمه ای که درج شده را با اصل شعر درک کنند
حیدر بابا ایگیت امک ایتیمز
ترجمه
(ایگیت در ترکی به شخصی میگن که در اوج جوانی و شکفتن زندگی خود باشد)
حیدر بابا جوان جایی رو که ازش شیر خورده فراموش نمیکنه
شما این رو با ترجمه بالا مقایسه کن
محمود طاهری در ۱ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۴ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۰۲:۲۶ دربارهٔ شهریار » منظومهٔ حیدر بابا:
اگرچه نمیشه ترکی رو به فارسی ترجمه کرد
چه رسد به اینکه شعر استاد شهریار با فهوای کلام و احساس زیادی که در اون نهفته
ترک زبان ها لذت دیگری میبرند از کلمه کلمه این شعر و جای گرفتن قافیه ها و مثال هایی که نشات گرفته از رسم و رسوم ترک زبان ها داره خصوصا اینکه باید زندگی روستایی در روستاهای ترک زبان رو تجربه کرده باشی یا درکی ازش داشته باشی
اما خب
حداقل ترجمه کلمه به کلمه کنید یا بسپارید به من
تا ترجمه نزدیکی ارایه بشه
این ترجمه که به دلخواه مترجم عقیده و احساس خودش رو دخیل کرده فرسنگ ها فاصله داره از چیزی که من از شعر میفهمم و برداشت میکنم
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۱ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۴ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۵۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۶:
از زرنگی های حافظجان است که چنان روی مرز زمین و آسمان حرکتت میده که ندونی در زمینی یا در آسمان. ندونی بحث یک معشوق زمینی است یا معشوق آسمانی
کل وجود حافظ، راز و رمز و مستوری است.
ساقیا مِی ده که رندیهایِ حافظ فهم کرد
آصِفِ صاحبقرانِ جرمبخشِ عیبپوشباور کنید الآن روحش اینجا داره به این دعواهای اختلافی نگاه می کند و می خندد. می گوید یعنی هنوز شما مرا نشناختید که برای سخنم حکم جزمی صادر می کنید؟
سارا علیزاده در ۱ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۴ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶:
این ابیات حذف شده اند
((غلام آن کلماتم که آتش انگیزد
نه آب سرد زند در سخن بر آتش تیز))
((مباش غره به بازی خود که در ضرب است
هزار تعبیه حکم پادشاه انگیز))
nabavar در ۱ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۴ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۴۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۹۸:
غزلی از ” نیا “ در همین زمینه :
مهر یار
هر دم هزار نیزه ز مژگان رها کنی
مارا اسیر عشوه و ناز و ادا کنی
در بارگاه عشق دم از عهد می زنی
انگه به دوستی و محبت جفا کنی
گفتی که خون به دل نکنی دلشکسته را
ما را سرشک سرخ نهان بر ملا کنی
از هر شکنج موی تو بس فتنه ها بپاست
فتانه وش به سوته دلان فتنه ها کنی
بلبل به ناله گفت که نا مهربان، گل است
مهر ت چنان گل است و همان بر ” نیا “ کنی
محمد مهدی احدیان در ۱ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۴ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۵۹ دربارهٔ منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲ - در وصف بهار و مدح ابوحرب بختیار محمد:
بند 1 احتمالا اینگونه صحیح است: بلبلکان زند و ستا خواستند
زند و ستا یعنی زند و اوستا. منظور مجموعه ی سرودهای کهن ، از هر نوعی است. فردوسی گوید: به زند و ستا اندرون زردهشت/ که بنمود هرگونه نرم و درشت و دقیقی گوید: چو گلبن از گل، آتش نهاد و عکس افکند/ به شاخ او بر، دراج گشت و ستا خوان خسروانی (بنگرید به: مزدیسنا و ادب پارسی، دکتر محمد معین ص 117)
nabavar در ۱ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۴ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۱۸ دربارهٔ مولانا » فیه ما فیه » فصل بیست و سوم - هرکس این عمارت را به نیّتی میکند:
رضا جان
از صائب است
اگر پیگرد شاعری هستید می توانید یک بیت از شعر را در گوگل وارد کنید اغلب شاعر را خواهید یافت.
موفق باشید
صائبا ! عیب خودت گو عیب مردم را مگوهر که عیب خود بگوید، از همه بالاتر است
علیرضا بدیع در ۱ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۴ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۰۷ دربارهٔ فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲:
مصراع یکی مانده به آخر پیش از شبرو یک واژه جا افتاده است.
جهن یزداد در ۱ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۴ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۵۵ دربارهٔ ابوالفضل بیهقی » تاریخ بیهقی » مجلد هشتم » بخش ۲۰ - رای امیر در رفتن به نشابور: