ر رضایی در ۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۹ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۹:۰۴ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۴ - صفت رسیدن خزان و در گذشتن لیلی:
با سلام به دوستان فرهیخته
خون کن کفنم....
لیلی خودش رو شهید میدونه و قربانی عشق...لذا تاکید داره که روز مرگش عید قربان اوست.
از طرفی به قول مولانا:
خون شهیدان را ز آب اولی تر است....
پس بهتر است که این شهید در کفن خونین به خاک بره.
بهمن افشاتی در ۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۹ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۹:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹۵:
درود و ادب
اگر غزل را از محدویت اشخاص و مناسبتها دور کنیم بی گمان یک غزل ناب عرفانی برای همه انسانها می باشد .سی پاره به کف در چله شدی: اشاره به چله نشینی سالک و عارف حق که در خلوت خود قرآن و اذکار الهی بر زبان جاری میکند.سی پاره منم ترک چله کن: منظور از "سی پاره منم"همان پیر و خداوند و هر انسان روشن ضمیر و معشوق میتوان دانست..
بیت زیبای:ای موسی جان شبان شده ای....جان هر کسی چون موسی گرفتار شبانی و انسانها می باشد،برای رسیدن به نور و سعادت الهی،باید گَله "آدمیان و جهان مادیگرای "را رها کرد وهمچون موسی به طور"جایگاه اشراق" رفت..
ترکیب زیبا و هنری"فرعون هوا" ....همان نفس که باید او را به بندگی خود در آورد و رام و اهلی کرد
بهمن افشانی
ساسان قائدی در ۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۹ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۲۸ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۶ - در مدح ابوالطیب طاهر مصعبی:
م را جو د
امیرحسین صباغی در ۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۹ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۴۰ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲:
بنظر در مصرع دوم بیت چهارم، خاقانی یکی از اختیارات عروضی را اعمال کرده باشد که دیگر قرنهاست در شعر فارسی رایج نیست. منظورم عکس اختیار تسکین در قسمت «که دمار» است. جالب اینکه کمتر کسی امروز به تغییر قوانین عروض فارسی در طی قرون توجه میکند و بعضا حتی اساتید بدون توجه به این مساله دست به تصحیح دیوان شعرای قدیم میزنند.
علی سونامی در ۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۹ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۳۶ دربارهٔ حافظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴:
معنی این دو بیت:
معشوقی که مانند ماه زیبا روی بود و قدش مانند سرو بلند بالا بود آیینه ای در دست داشت و خودش را آرایش میکرد
دستمال کوچکی به او تقدیم کردم و او گفت:
میخواهی به وصال من برسی و در طلب من هستی،احسنت به این خیال که در سر توست
افشین آگاه در ۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۹ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۲۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۵:
با درود و تشکر. آقایان پوریا و احمد نیکو مطالب صحیحی فرمودند بر حسب تصادف دیدم این بزرگواران بدانها اشاره نموده اند. نخست وزن رباعی مفعول (چون بلبُ)مفاعلن(ل مستِ را) مفاعیلن(هِ در بستان) فاع ( یاف) است. دوم این رباعی از خیام نمی تواند باشد و با سبک و روش او سنخیت ندارد درواقع از خیامیات است که جناب نیکو گفتند از خلاق المعالی کمال الدین است. با تشکر از همه دوستان
علی سونامی در ۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۹ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۲۰ دربارهٔ حافظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳:
معنی این دو بیت:
گفتم که لبت را ببوسم گفت لبم مانند آب حیات جاودانی و روح بخش است
گفتم دهانت گفت چه خوش گفتی که مانند حبه نبات شیرین است
گفتم سخنت گفت که حافظ گفته:
شادی همه کسانی که لطفیه میگویند صلوات
(یعنی معشوق سخنانش با ملاحت و خوش زبان است)
علی سونامی در ۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۹ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۵۴ دربارهٔ حافظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲:
معنی این دوبیت:
خطاب به معشوق؛
شراب شادی بخش را در دست گیر و نزد من بیا
به دور از چشم رقیب پست،با او لجاجت و سرکشی کن و نزد من بیا
سخن دشمنان که تو را نصیحت میکنند و میگویند پیش او نرو گوش نکن
این سخن و نکته را از زبان من گوش کن و پیش من بیا
علی سونامی در ۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۹ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۴۸ دربارهٔ حافظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱:
معنی این دوبیت از شعر حافظ
خطاب به معشوق:
به جز رخ تو کسی به چشم ما نیامد و به جز مسیر کوی تو ما را گذرگاهی نیست
هرچند که خوابیدن ،برای همه لازم و واجب است .ولی در چشم من ،خوابی وجود ندارد،چون بی تاب تو هستم.
Amir Ak در ۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۹ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۱۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:
برگ سبز شماره ۱۲ خواننده اثر سید جواد ذبیحی است
حسین شیردل در ۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۹ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۰۹ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » شرح پریشانی:
مگر این شعر و شعر «ای گل تازه» مخمس نیستند؟ چرا در ترکیببند آمدهاند؟
محسن جهان در ۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۹ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۲۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲۶:
بر اساس آیه قرآن که میفرماید "کل نفس ذائقه الموت" ابیات ۳ و ۴ فوق به همین مطلب اشاره دارد. اولیا، انبیا و انسانهای مجذوب عشق الهی، در مواجه با مرگ آنرا با آغوش باز میپذیرند. زیرا واقعیت زندگی در این کره خاکی را فقط در عبودیت و هموارسازی مسیر تعالی و اتصال به او میپندارند.
سروش جامعی در ۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۹ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۳۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱:
این غزل شاهکاره. از تک تک کلمات زیبایی میچکه.
همیرضا در ۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۹ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۴:
به اعتقاد دکتر محمدرضا ضیاء به نقل از استادشان دکتر مظاهری (در شرح صوتی غزل «چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست»)، یای «صبحی» در اینجا یای «توقیت» است از نوعی که در محاورهٔ روزمره به کار میرود (نمونه: «صبحی، حسن را دیدم» یعنی امروز صبح حسن را دیدم). این صورت سومی برای خواندن این کلمه در اینجا ایجاد میکند (صورت اول: بادِ صبحی یعنی باد صبحگاهان و صورت دوم بادْ صبحی با یای نکره یعنی باد یک روز صبح).
بی چون در ۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۹ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۲۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۳:
چه تدبیر ای مسلمانان که من خود را نمی دانم
نه تـرسا و یهودیـم نه گبرم نه مسلمانم
نه شـرقیّم نه غـربیّم نه بـریّم نه بـحریّم
نه ارکـان طبـیعیّم نه از افـلاک گـردانم
نه از خاکم نه از بادم نه از آبم نه از آتش
نه از عرشم نه از فرشم نه از کونم نه از کانم
نه از هندم نه از چینم نه از بلغار و سقسینم
نه از مـلک عراقـینم نه از خـاک خراسانم
نه از دنیا نه از عقبی نه از جنت نه از دوزخ
نه از آدم نه از حوا نه از فـردوس رضـوانم
مـکانم لامـکان بـاشد نشانم بی نشـان باشد
نه تن باشد نه جان باشد که من از جان جانانم
دوئی از خود برون کردم یکی دیدم دو عالم را
یـکی جویم یکی کویم یکی دانم یکی خوانم
هو الاول هو الآخـر هو الظاهـر هو البـاطن
بـغیر از هو و یـا من هو دگر چیزی نمی دانم
زجان عشق سر مستم دو عالم رفت از دستم
بـجـز رندی و قـلاشی نبـاشد هیـچ سامانم
اگر در عمر خود روزی دمی بی او بر آوردم
از آن وقت و از آن ساعت زعمر خود پشیمانم
اگر دستم دهد روزی دمی با دوست در خلوت
دو عالـم زیـر پـا آرم دگـر دستـی بـرافشانم
عجب یاران چه مرغم من که اندر بیضه پرّانم
درون جـسم آب و گل همـه عشقم همـه جانم
الا ای شمس تبریزی چنان مستم در این عالم
کـه جـز مـستی و قـلاشی نبـاشد هیچ درمانم
نه تـرسا و یهودیـم نه گبرم نه مسلمانم
نه شـرقیّم نه غـربیّم نه بـریّم نه بـحریّم
نه ارکـان طبـیعیّم نه از افـلاک گـردانم
نه از خاکم نه از بادم نه از آبم نه از آتش
نه از عرشم نه از فرشم نه از کونم نه از کانم
نه از هندم نه از چینم نه از بلغار و سقسینم
نه از مـلک عراقـینم نه از خـاک خراسانم
نه از دنیا نه از عقبی نه از جنت نه از دوزخ
نه از آدم نه از حوا نه از فـردوس رضـوانم
مـکانم لامـکان بـاشد نشانم بی نشـان باشد
نه تن باشد نه جان باشد که من از جان جانانم
دوئی از خود برون کردم یکی دیدم دو عالم را
یـکی جویم یکی کویم یکی دانم یکی خوانم
هو الاول هو الآخـر هو الظاهـر هو البـاطن
بـغیر از هو و یـا من هو دگر چیزی نمی دانم
زجان عشق سر مستم دو عالم رفت از دستم
بـجـز رندی و قـلاشی نبـاشد هیـچ سامانم
اگر در عمر خود روزی دمی بی او بر آوردم
از آن وقت و از آن ساعت زعمر خود پشیمانم
اگر دستم دهد روزی دمی با دوست در خلوت
دو عالـم زیـر پـا آرم دگـر دستـی بـرافشانم
عجب یاران چه مرغم من که اندر بیضه پرّانم
درون جـسم آب و گل همـه عشقم همـه جانم
الا ای شمس تبریزی چنان مستم در این عالم
کـه جـز مـستی و قـلاشی نبـاشد هیچ درمانم
امیرحسین صباغی در ۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۹ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۰۷:۳۶ دربارهٔ صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخها و قطعات مناسبتی » شمارهٔ ۱۰۳ - در تعریف خط پارسی:
بسیار زیبا گفتند. هنوز هم نادانهایی هستند که اصرار به تغییر خط دارند.
Saba V در ۱ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۸ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۴۶ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۳۷:
میشه معنیشو بگین
امین در ۱ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۸ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۲۹ در پاسخ به همیرضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۳:
درود جناب حمیدرضا
سپاسگزارم از اینکه عدم دانایی کافی مرا پیرامون عروض فارسی گوشزد نمودید. طبق فرمایش شما و قواعد عروض زبان فارسی میتوان گفت :
نون ساکن پس از مصوت بلند از تقطیع ساقط است. همونطور که فرمودید «نان را بده» با «نا را بده» یکی است چرا که نون پس از مصوت بلند آ آمده است.
در حالی که «وزن را بدست آوردم» اینجا نون ساکن خود هجای کوتاه است و بصورت وَز نُ تقطیع میشود.
در پناه حق
فرهود در ۱ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۸ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۲۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۲۵ - حکایت آن گاو کی تنها در جزیرهایست بزرگ، حق تعالی آن جزیرهٔ بزرگ را پر کند از نبات و ریاحین کی علفِ گاو باشد. تا به شب آن گاو همه را بخورَد و فربه شود چون کوه پارهای. چون شب شود خوابش نبرَد از غصه و خوف کی همه صحرا را چریدم فردا چه خورم تا ازین غصه لاغر شود. همچون خلال روز برخیزد همه صحرا را سبزتر و انبوهتر بیند از دی؛ باز بخورَد و فربه شود باز شبش همان غم بگیرد سالهاست کی او همچنین میبیند و اعتماد نمیکند:
سالها خوَردی و کم نامد ز خوَر
ترک مستقبل کن و ماضی نگر
خوَر اینطور خوانده میشود khwar در یک سیلاب.
رضا عزیزی در ۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۹ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۹: