گنجور

حاشیه‌ها

عبدالرضا ناظمی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۳ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۷:۱۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰:

درود

اگر هزار گزند آید از تو بر دل ریش

بد از منست که گویم نکو نمی‌آید

در بازی چوگان  که گوی ( سر ) را با چوگان ( زلف) می زنند و عاشق می کشند  بدشانسی من است که در اثر ضربات و طی بازی  به شکلی قرار گرفته ام  که  معشوق زمانی که می خواهد به سر من ضربه بزند و  سرم را از تن جدا کند بجای آن  ضربه به دل افگارم می خورد و مرا عاشق تر و خون دل تر می کند . خدایش بیامرزاد

سعید سلیمانی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۳ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۵:۴۳ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۴:

تو گفتی که الماس مرجان فشاند ...

مرجان واژه‌ای عربی است. در زبان فارسی از واژهٔ وُسَد (پارسی میانه: wassad) یا بُسَد استفاده می‌شود.[۳]

 

رنگ مرجانی سایه سرخ یا صورتی از رنگ نارنجی است. نام این رنگ برگرفته از یک نوع گل‌سان‌زی دریایی به نام مرجان است.

سعید سلیمانی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۳ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۵:۴۰ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۴:

به هر سو که قارن برافگند اسپ ...

تافتن: برافروختن، روشن شدن، برق زدن، درخشیدن، تابیدن، گداختن.

همچون آتشکده آذرگشسپ یکی از سه آتش پاک و مهم که همواره میتابید و برافروخته بود از چکاچک شمشیرها، همواره جرقه‌هایی زده می‌شد.

سعید سلیمانی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۳ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۵:۳۳ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۴:

درخشیدن تیغ الماس گون شده لعل و آهار داده به خون

آهار دادن: پالوده ای که بر کاغذ و جامه مالند. (ناظم الاطباء). آشی که بر کاغذ و جامه دهند که سبب قوت آنها شود. (آنندراج ).

 

لَعل (نارسنگ، حجر سیلان) یکی از سنگ‌های قیمتی است. لعل‌ها از دوره برنز به عنوان سنگ قیمتی و ساینده کاربرد داشته‌اند.

 

لعل واژه‌ای فارسی است و اصل آن لال بوده‌است. آن را در قدیم، لال، بدخشانی، بدخشی و ملخش نیز می‌نامیدند.

 

در لغتنامهٔ دهخدا به نقل از منابع قدیمی می‌نویسد: سنگی ظریف با سرخی درخشنده و از یاقوت سست‌تر است. رنگارنگ است سرخ و زرد و بیشتر سبز و بنفش و بهترینش سرخ...و لعل سبز و کبود را نارسیده گویند و ورا ارزش نباشد.

سعید سلیمانی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۳ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۵:۰۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۳:

همه لشکر نوذر ار بشکریم شکارند و در زیر پی بسپریم

شکردن:  شکار کردن، شکار افکندن، به مجاز از پای درآوردن، درهم شکستن

سعید سلیمانی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۳ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۵:۰۳ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۳:

بیامد چو پیش دهستان رسید برابر سراپرده‌ای برکشید

ظاهراً دهستان، استرآباد یا همان شهر گرگان کنونی‌ باشد.

الف رارا در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۳ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۳:۵۸ دربارهٔ ایرج میرزا » مثنوی‌ها » عارف نامه » بخش ۶:

اگر جناب ایرج زنده بود، بعید می دونم جرات گفتن همچین شعری رو داشتین 

رضا از کرمان در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۳۳ در پاسخ به ارغوان دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۷:

درود برارغوان با این استدلال زیبا

با آرزوی شادی

فاطمه زندی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۳۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۲:

#غزل شمارۀ _۲۱۲

وزن :فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن

رمل مثمن سالم 

          

۱_هر که شیرینی فروشد مشتری بر وی بجوشد

 

یا مگس را پر ببندد یا عسل را سر بپوشد

 

 

بجوشد: فوران کند در اینجا یعنی «ازدحام می‌کند» مگس را پَر" یعنی "پر مگس "عسل را یعنی "سر عسل"

معنای بیت: هرکس که شیرینی می‌فروشد مشتریان بر سرش ازدحام می‌کنند، چنین کس یا باید بال مگس را ببندد یا سر ظرف عسل را بگذارد. معشوق زیباروی شیرین نیز خواستاران بسیار دارد یا باید خواستاران را منع کند و یا زیبایی خود را بپوشاند.

۲_همچُنان عاشق نباشد ور بود صادق نباشد

 

هر که درمان می‌پذیرد یا نصیحت می‌نِیوشد

 

همچنان: همان گونه،به همین ترتیب. ور بود: و اگر هم (عاشق) باشد.

به همین ترتیب که درد عشقش درمان‌پذیر است و یا نصیحت دیگران را گوش می‌کند و می‌پذیرد (که دل از معشوق بکند) عاشق نیست و اگر هم عاشق باشد عاشق صادق و پاک باز نیست.

 

۳_گر مطیع خدمتت را کفر فرمایی بگوید

 

ور حریف مجلست را زهر فرمایی بنوشد

 

مطیع خدمتت: کسی که در خدمتگزاری و بندگی تو فرمانبردار است. کفر فرمایی: به کفر گویی امر کنی .زهر فرمایی: به نوشیدن زهر امر کنی.

۴_شمع پیشت روشنایی نزد آتش می‌نِماید

 

گل به دستت خوب رویی پیشِ یوسُف می‌فروشد

خوب رویی: زیبارویی «خوب رویی» فروختن یعنی «زیبایی خود را به رخ کشیدن و به آن نازیدن». معنای بیت: شعله شمع در برابر آتش چهره تو فروغی ندارد، و گل در دست تو هیچ جلوه‌ای ندارد، زیرا به آن می‌ماند که بخواهند در برابر زیبایی یوسف به زیبایی خود بنازد.

 

 

۵_سود بازرگان دریا بی خطر ممکن نگردد

 

هر که مقصودش تو باشی تا نفس دارد بکوشد

 

معنای بیت: عاشق مانند تاجر دریاست که بدون خطر کردن نمی‌تواند سودی به چنگ آورد کسی که بخواهد به وصال تو برسد باید تا واپسین دم تلاش کند.

 

۶_برگ چشمم می نَخوشد در زمستان ِ فراغت

 

وین عجب اندر زمستان برگ های تر بخوشد

 

برگ چشم«برگ چشم»۱_اگر برگ چشم را تشبیه صریح بگیریم در این صورت چشم دست کم از نظر شکل به برگ درخت تشبیه شده است و برگ چشم به معنای خود چشم خواهد بود ۲ می‌توان برگ چشم را کنایه از پلک گرفت.

می‌نخوشد: از مصدر خوشیدن خشک نمی‌شود. زمستان فراق: تشبیه صریح زمستان جدایی دوران سخت و سرد جدایی. معنای بیت: برگ چشم من چشم یا پلک چشم من در زمستان جدایی تو همیشه تر واشک بار است و هیچگاه خشک نمی‌شود و عجب اینجاست که برگ‌های تر در زمستان خشک می‌شوند.

همچنان ناپخته باشد هر که بر آتش نجوشد

 

 

۷_هر که معشوقی ندارد عمر ضایع می گذارد

 

همچنان ناپخته باشد هر که بر آتش نجوشد

ضایعمی گذارد :بیهوده سپری می کند، تلف می کند. آتش:مراد آتش عشق.

 

۸_تا غمی پنهان نباشد رقتی پیدا نگردد

 

هم گلی دیده َ ست سعدی تا چو بلبل می‌خروشد

 

رقت نازک دلی، لطف احساس. هم: نیز هم گلی دیده َست سعدی یعنی سعدی نیز گلی دیده است

شرح :محمدعلی فروغی ،حبیب یغمایی

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

افتخار روحی‌‌فر در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۰۸ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۳۵۱:

ریخت قدیمی مصرع اول بدین قرار است:

 

" از آن اسپیده بازم همدانی "

 

از ضمیر اول شخص مفرد به معنی "من " است در حالت فاعلی

این دو ضمیر an و az از زبان فارسی میانه در گویش باباطاهر مانده است و هر دو به معنی من است

 

و معنی مصرع را " من آن باز سفید همدانی هستم" گفته‌اند.

Mohammad در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۳۵ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۰:

منظور از بیت دوم و عبارت پشت چوگانست چیست؟

ارغوان در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۵۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۷:

در جواب آقای مجتبی 

در هیچ لغت نامه ای معنای کلمه خرابات ، توحید ذکر نشده است پس استدلال شما مبنی بر اینکه خرابات مغان منظور از ائمه است رد می شود و در مصراع دوم بیت اول میبینیم که ذهن های عامی توقع دیدن نور خدا را در خرابات مغان ندارد به همین دلیل حضرت حافظ از عبارت (این عجب بین) استفاده کرده است ، حال آنکه کاملا واضح است که میتوان در ائمه تجلی نور خدا را دید و تعجبی ندارد و نمی دانم چگونه این عبارت را یه لطف و رحمت خداوند ربط داده اید.

ملک الحاج نیز همان زاهد ظاهربین شعر حافظ است که فکر میکند با زیارت خانه خدا به عالی ترین درجات معرفت خدا رسیده است و حافظ میگوید که تو تنها ظاهر خانه خدا را دیده‌ای و من در قلبم صاحب آن خانه را حس کرده ام . باز هم نمیدانم چگونه عبارت (خانه خدا) که یک ترکیب اضافی است و به معنای صاحب خانه را معادل خانه دختر پیامبر در نظر گرفته اید اگر عبارت ( خانه خدا ) را به صورت خانه ی خدا معنا کرده اید و از آن به خانه دختر پیامبر رسیده اید که دچار نوعی شرک شده اید اما اگر( خانه خدا ) را به صورت ( خانه ی دختر پیامبر که در آن نور خدا تجلی یافته است معنا کرده اید ) دچار دستبرد در شعر حافظ شده اید چون هیچ نشانه ای از حضرت فاطمه یا امام علی و یا سایر اهل بیت در بیت به چشم نمی‌خورد 

جواد ضابط در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۵۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹:

به نظر من وزن مصرع دوم بیت اول دارای سکته است :

"صد لطف چشم داشتم و ؟ یک نظر نکرد"
پیشنهاد:

"صد‌لطف چشم داشتم او یک نظر نکرد"
تا نظر استادان چه باشد
 

فرهود در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۲۴ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۱۴ - حکایت:

میازار موری که دانه‌کش است که ...

در کلماتی مانند: خوش، خوردن، خواستن، خواهر و از این قبیل. مصوت «و» در این کلمات تلفظ می‌شده است و ظاهرا تا قرنها بعد از عربی شدنِ رسم‌الخط ایرانیان همچنان شاعران آن را به کار می‌برده‌اند. بعضی تصور می‌کنند که کلمه «خوش» در شعر :

میازار موری که دانه کَش است    که جان دارد و جان شیرین خوَش است

با تلفظ شیرازی یعنی ‌khash درست است در حالیکه سراینده این شعر فردوسی است و فردوسی اهل شیراز نبوده است. تلفظ درست یعنی شکل پهلَوی آن ‌khwash  است. ‌مصوت w با صدای فتحه بعدی ترکیب شده و در یک ضرب و سیلاب خوانده می‌شود.

دلیل حذف شدن این صدایِ ترکیبی در فارسی امروز، بر می‌گردد به ناهمخوانی این صدای ترکیبی با هجای کلمات عربی. در واقع فارسی به مرور زمان عربی‌تر شد.

در دهلران غرب کشور که به گویش فیلی (پهلی) صحبت می‌کنند این کلمات (یعنی خوردن و خواستن) را به همان شکل کهن تلفظ می‌کنند.

در کلمه خواهر هم در بعضی از قسمت‌های لرستان صوت w تلفظ می‌شود اما کل کلمه شکل کمی متفاوت دارد. 

اگر به دیوان شعرای قدیم نگاه کنیم تنها با این روش ِ خواندن، قافیه‌ها از نظر صدایی و وزنی درست در‌می‌آیند.

این بیت از نظامی را چگونه می‌خوانید؟

پری‌پیکر چو دید آن سبزه‌ی خوش

به می بنشست با جمعی پریوش

نظامی که اهل شیراز نبوده است که بگوییم ‌khash خوانده شود. کلمه «خوش» به شکل khwash خوانده می‌شود اما در یک سیلاب. شاید شیرازی‌ها هم در گذشته به این صورت تلفظ می‌کرده‌اند.

اصلا چرا کلماتی مانند « خواهر، خواستن و... را به این شکل نوشته‌اند؟ چرا مثلا ننوشته‌اند «خاهر» ؟ آیا جز اینکه تا قرنها بعد از عربی شدن رسم الخط ایرانیان، به شکل بالا تلفظ می‌شده‌اند دلیل دیگری دارد؟ اما به دلیل ناهماهنگی با هجاهای عربی کم‌کم این اصوات ترکیبی حذف شده‌اند.

فرهود در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۵۵ دربارهٔ نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۱۹ - ثمره خلوت دوم:

محرم ِاین پرده زنگی‌نوَرد ...

محرم این پرده زنگی‌نورد / کیست در این پرده زنگار خورد؟

برای درست خواندن کلمه «خورد» در این بیت که هم قافیه از نظر صدا و حروف درست در بیاید و هم وزن شعر به هم نخورد باید به این نکته توجه کرد که:

در کلماتی مانند خوردن، خواستن، خواهر، خوش و از این قبیل. مصوت «و» در این کلمات تلفظ می‌شده است و ظاهرا تا قرنها بعد از عربی شدنِ رسم‌الخط ایرانیان همچنان شاعران آن را به کار می‌برده‌اند. بعضی تصور می‌کنند که کلمه «خوش» در شعر :

میازار موری که دانه کَش است    که جان دارد و جان شیرین خوَش است

با تلفظ شیرازی یعنی ‌khash درست است در حالیکه سراینده این شعر فردوسی است و فردوسی اهل شیراز نبوده است. تلفظ درست یعنی شکل پهلَوی آن ‌khwash  است. ‌مصوت w با صدای فتحه بعدی ترکیب شده و در یک ضرب و سیلاب خوانده می‌شود.

در بیت بالا از نظامی هم «خوَرد» ‌khward تلفظ می‌شود اما در یک سیلاب و یک ضرب.

دلیل حذف شدن این صدایِ ترکیبی در فارسی امروز، بر می‌گردد به ناهمخوانی این صدای ترکیبی با هجای کلمات عربی. در واقع فارسی به مرور زمان عربی‌تر شد.

در دهلران غرب کشور که به گویش فیلی (پهلی) صحبت می‌کنند این کلمات (یعنی خوردن و خواستن) را به همان شکل کهن تلفظ می‌کنند.

در کلمه خواهر هم در بعضی از قسمت‌های لرستان صوت w تلفظ می‌شود اما کل کلمه شکل کمی متفاوت دارد. 

اگر به دیوان شعرای قدیم نگاه کنیم تنها با این روش خواندن، قافیه‌ها از نظر صدایی و وزنی درست در‌می‌آیند.

این بیت از نظامی را چگونه می‌خوانید؟

پری‌پیکر چو دید آن سبزه‌ی خوش

به می بنشست با جمعی پریوش

نظامی که اهل شیراز نبوده است که بگوییم ‌khash خوانده شود. کلمه «خوش» به شکل khwash خوانده می‌شود اما در یک سیلاب.

اصلا چرا کلماتی مانند « خواهر، خواستن و... را به این شکل نوشته‌اند؟ و ننوشته‌اند «خاهر» ؟ آیا جز اینکه تا قرنها بعد از عربی شدن رسم الخط ایرانیان، به شکل بالا تلفظ می‌شده‌اند دلیل دیگری دارد؟ اما به دلیل ناهماهنگی با هجاهای عربی کم‌کم این اصوات ترکیبی حذف شده‌اند.

 

 

سیامک یوسفی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۴۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱۸:

مرا هم تو به هر رنگی که خوانی - اگر رنگین اگر ننگین ندانم
شاید "نه آنم" به جای "ندانم" درست تر باشد

فرهاد در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۰۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶۲:

استاد شجریان دو بیت از این غزل را با سازهای آفریده‌ی خودشان، که با چیره‌دستی برادران پورناظری نواخته می‌شوند، به زیبایی هرچه تمام‌تر اجرا کرده‌است. البته‌، در ادامه‌ی این اثر کم‌تر شنیده شده، دو بیت از نظامی را نیز می‌خواند. این اثر، در کانال تلگرامی استاد، با نام "تصنیف صدای جهان" آمده است.

خسرو ترقی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۷:۵۵ در پاسخ به امین کیخا دربارهٔ رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۳۵:

دوست عزیز ما که استفاده میکنیم 

تا سر براه شود هر که در او غش باشد...

خسرو ترقی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۷:۱۴ دربارهٔ رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۳۱:

تیتو به معنی مرغابی است

رضا پروا در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۵:۵۸ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » مدایح و مناقب » شمارهٔ ۱۳ - یشکو دهره:

خاک کرمان حبذا آن گلستان

حبذا: چه خوب است!

۱
۶۰۷
۶۰۸
۶۰۹
۶۱۰
۶۱۱
۵۴۰۳