من نه آن صیدم که آزادی هوس باشد مرا
از قفس گویم، نفس تا در قفس باشد مرا
از پی راه فنا سامان ندارم، ورنه من
خویش را میسوزم ار یک مشت خس باشد مرا
بر سراپای دلاویزت نمیپیچم چو زلف
قانعم زان هر دو لب یک بوسه بس باشد مرا
بس که محنت بر سر محنت نصیبم میشود
بیم دام راه در کنج قفس باشد مرا
گر سرم را هست سامانی همه سودای توست
نقد داغ است ار به چیزی دسترس باشد مرا
ترک سر کردم که از مردم نبینم دردسر
از نفس بیزارم ار یک همنفس باشد مرا
کار عالم گر همه آزار من باشد کلیم
ناکسم ناکس، اگر کاری به کس باشد مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شاعرانه بیانگر احساسات عمیق و درونی شاعر است. او به آزادی و عدم وابستگی اشاره میکند و میگوید که نمیتواند اسیر هوسها شود. شاعر از قفس بودن خود گلایه دارد و احساس میکند که حتی در آن قفس هم نمیتوان او را به زنجیر کشید. او به عشق و محنتهای فراوانی که بر دوشش است اشاره میکند و میگوید که حتی با تمام این دردها، محبت و بوسه از معشوق برایش کافی است. شاعر از دردسرهای اجتماعی دوری میجوید و به دنبال آرامش در درون خود است. در نهایت، او به وضعیتی اشاره دارد که در آن، با وجود آزارهای دنیا، خود را ناکام و بیکس میبیند.
هوش مصنوعی: من موجودی نیستم که آرزوی آزادی در دلم باشد و بخواهم از قفس فرار کنم، چون تا زمانی که در قفس هستم، نفس کشیدن برایم اهمیت دارد.
هوش مصنوعی: من برای پیروی از مسیری که به نابودی میانجامد، برنامهای ندارم. ولی اگر یک دست خاک هم باشد، خودم را برای آن میسوزانم.
هوش مصنوعی: من به زیبایی و جذابیت تو نمیافزایم و با تماشای جذابیتت به سراغ چهرهات نمیروم، زیرا لبان تو را با یک بوسه قانع میشوم و برایم کافی است.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه درد و رنج زیادی به سراغم میآید، نگرانم که نتوانم از این وضعیت خلاص شوم و در همین قفس گرفتار بمانم.
هوش مصنوعی: اگر زندگیام سامان دارد، همهاش به خاطر عشق توست. و اگر به چیزی برسید، آن فقط حسرتی داغ برای من خواهد بود.
هوش مصنوعی: ز خود جدا شدم تا از مشکلات و دردسرهای مردم در امان باشم. از نفس خودم متنفرم، حتی اگر یک همنفس باشد.
هوش مصنوعی: اگر همه کارهای عالم تنها به آزار من منجر شود، من، کلیم، به هیچ کس بدهکار نخواهم بود. اگر کاری به کسی باشد، شاید به من هم مربوط باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من کیم کاندیشهٔ تو هم نفس باشد مرا
یا تمنای وصال چون تو کس باشد مرا
گر بود شایستهٔ غم خوردن تو جان من
این نصیب از دولت عشق تو بس باشد مرا
گر نه عشقت سایهٔ من شد چرا هر گه که من
[...]
گر بود غم خوردنت شایسته جان رهی
این نصیب از دولت عشق تو بس باشد مرا
بر وصالش یک نفس گر دسترس باشد مرا
حاصل عمر عزیز آن یکنفس باشد مرا
خواهم افکندن ز دست دل سراندر پای دوست
گر زمن بپذیردش این فخر بس باشد مرا
عاشقم بر روی جانان هر که خواهی گو بدان
[...]
چون ز دنیا نعمت الوان هوس باشد مرا؟
خون دل چندان نمییابم که بس باشد مرا
همچو راه کوچه زنجیر، در صحرای عشق
هرقدم صدچاه غم در پیش و پس باشد مرا
گر توانم همچو نی لب بر لب مطرب نهاد
از لبش لب برندارم تا نفس باشد مرا
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.