گنجور

حاشیه‌ها

حبیب شاکر در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۰۲ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۶:

سلام بر همراهان همیشگی 

«شاکر»اگر که پاک دستی، مردی 

چشم بر همه غیر حق بستی، مردی 

با قدرت و مکنت ار ز مردی روزی 

نشکستی و خویشتن شکستی، مردی 

تشکر از همه همراهان

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۵۳ در پاسخ به سلمان یوسفی دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » کیومرث » بخش ۱:

رویکرد یکی دانستن بزرگان ایران  با نامهای سامی پس از اسلام بسیار بوده  و گیومرث را  ادم خوانده اند  و نه نوح  مگر انکه ایرانیان  جدا از سامیان هستند  که گفت   اسطوره   خیال است   ؟  گیومرث نه کشتی داشت  و نه چیزی - شما همه چیز را به  عربی میبندی مرث چیکار به مرثیه دارد ایا نمیدانی که  مرثیه از رثی امده و م  از از افزوده ها ی انست  - دگر که گفته گرشاسپ  پاژنام گیومرث است ؟  ان گرشاه است و نه گرش اسپ

رضا در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۱۶ دربارهٔ عطار » اسرارنامه » بخش بیست و دوم » بخش ۶ - الحکایه و التمثیل:

در مزار حضرت عطار از این ابیات استفاده شده

حسین قاسمی در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۰۹ دربارهٔ سعدی » بوستان » در نیایش خداوند » بخش ۱ - سرآغاز:

به نام خدا

سعدی اُفتاده ایست‌آزاده

کس نیاید به جنگ اُفتاده

این شعر یکی از بهترین شعرهایی است که در مدح خداوند سروده شده‌است.همان طور که می دانید سعدی شاعریست بزرگ.

سینا تقی‌زاده در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۵۹ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۳:

بیت اول یک تصویر رو القا میکنه گویا شاعر تازه به لایه ای از اسرار رسیده یه وقوع ناگهانی اتگار در خواب یدفعه وارد این شهر شده اما خیلی هم از جوابهایش معلومه ناآشنا نیست برای همین گویا مرحله ای بالاتر رفته و تعبیر غریبی از شهر آشنایی بنوعی این مفهومه که جای دیگه نیست همونجا که هست عالم رویا گون. بیت دوم میگه برای چه قصدی اومدی که اینحا را نمیشناسی میگه برای شنیدن راز امده. بیت سوم بنوعی معنی میده که اونجا باغ مانند است که میگه مرغ کجایی به معنای اینکه مست فضای اینجا باید باشی و مرغ مست درخت و باغ است میگه مرغ بینوایی در نیستی کوفت تا هست شد و خود را خالی کردن . ابیات معانیش پیوستست هر کدام ادامه بعدی است. بعدی یک راز رو میگه از قید هستی رها شو به مستی و میگه من در ایین مستان هستم بنوعی یه راز دیگه میخواد بدونه میگه توبه از زهد باید بکنی بنوعی مترادف اینه که در عوالم دیگه احساسات غلیظ جا ندارند شاید مترادف گفته مولانا ای خاک بر شرم و حیا این آب حیوانیست این یا حافظ باده درده چند ازین باد غرور  خاک بر سر نفس نافرجام را.  و در بیت بعد بنوعی همین مطلب است زهد وجود نداره دلربایی هست اونجا در دلربایی چگونه بودم جواب بنوعی اندازه گفته در جایی که همش دلرباییه گل بودن بنوعی در باغ دیده شدن است معمولا در باغ گل ممتازه و به چشم میاد و خرمن گل بودن تعداد زیاد گل در باغ یعنی فقط به اون توجه میشه. میگه من ترنجم که با توجه پیوستگی بیتها گل وسط قالی است که طرح پیچیده ای هم دااره مرکز جهانم و مهم ترینم ولی نگنجیدن چون از نظر طرحهای اسلیمی گفته به نوعی به صورت کشیده نمی‌شوم میگه بهتر از ترنجی بنوعی انگار ترنج مقامی در لایه عرفانی است و کسی انجا هست تو از ان بهتری ولی بدست نمیایی با توجه معنی بیت بعد عشق بازی معنی میده میگه چرا باید تو با مهر عشق بازی کنی خودش هم معرفی کرده بنوعی حضرت حق نیست از ایزدان است اگر به ایین ایرانی بگیریم  در جواب میگه چون سرگشتم در هوایت و گویا بیت بعد امتحانش میکنه و بنوعی داره رازی رو هم خواجو به ما میگه که در چشمم چه میبینی میگه داستان مستان که میتونه داستان خودش باشه و او با چشم داره سکوت بر راز رو القا میکنه و مطلب قمار عشق و راه یا رازی که دیده رو به رندی جواب داده که اونوقت معشوق از مستان است و از ایزدان است و هم خداگون بودن رو رسونده چون از انوار الهی است هم رندی کردن و مطلب رو نگفتن که امتحان رو نبازه. 

مازیار بغلانی در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۱۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۶:

درود

یکی خواهرش بود گرد و سوار

بداندیش و گردنکش و نامدار

در این بیت بداندیش معنی منفی دارد. آیا واژه دیگری در نسخ دیگر جایگزین ندارد؟

پرسش دوم اینکه چرا بعضی ابیات شناخته شده در کل شاهنامه گنجور وجود ندارد. از جمله 

ز ترکان چنان بخت برگشته بود              که میلاد گرگین دو تن کشته بود.

سپاس

 

رضا از کرمان در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۵۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲:

سلام خدمت همراهان عزیز 

     احتراماً صرفاً جهت اطلاع  شما سروران گرامی ،جدا از معنی قصب که در بیت دوم  حافظ بکار گرفته این کلمه یک معنی متفاوت دیگر نیز دارد که به عنوان واحد طول طبق فرهنگ لغت دهخدا کاربرد دارد.

 وآن بدین صورت است که به اندازه 25 متر مربع  یا به عبارتی ۵×۵متر از زمین ،یک قصب    ( با فتحه ق وص ) نامیده میشود وهنوز هم  در استان کرمان مبنای محاسبه و معاملات زمین در هنگام خرید وفروش، بر مبنای قصب  میباشد نه متر مربع .  

شاد باشید

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۳۵ در پاسخ به امین کیخا دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » کیومرث » بخش ۱:

شانه تخم مرغ

محمد علی کبیری در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۳۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲ - عاشق شدن پادشاه بر کنیزک رنجور و تدبیر کردن در صحت او:

این حکایت مرا به یاد این غزل بسیار زیبای حضرت حافظ می اندازد

غیرت عشق زبان همه خاصان ببرید

کز کجا سر غمش در دهن عام افتاد

یزدانپناه عسکری در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۷:۴۹ دربارهٔ کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰:

1- یحبهم و یحبونه چرا فرمود - بغیر او چو دکر نیست شاهد و مشهود

***

یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ - المائدة : 54

[محمد منتظر] (1)

هر آنکس عاشق خوبان مهروست - بداند یا نداند عاشق اوست

[یزدانپناه عسکری]

حقیقت طینت و عشق و حب مخلوق، محبت خالق برای مخلوق است.

______

(1) مرحوم حاج محمد منتظر، از بزرگان معرفتی کرمانشاه

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۷:۲۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱۱ - در داستان ابو منصور:

به چشمش همان خاک و هم سیم و زر
بزرگی به او یافته زیب  و  فر 
 بیگمان کریمی نیست    لت نخست خود از  رادی او میگوید  کریمی زبان فردوسی نیست - 

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۷:۱۹ در پاسخ به توکل دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱۱ - در داستان ابو منصور:

بیگمان نمیتوان با داستانسازی از خویش سخن گوییم
سخن فردوسی یکی و یکدست است میگوید که  در اغاز که میخواستم به نامه دست برم یک  مهتر بود گردن فراز -مهتر - و نه شاهنشاه - سپس داستان امیرک را میگوید امیرک  مهتر طوس بود تنها یک شهر در دستش بود و نه شاهنشاه جهان -
فردوسی هیچ ترسی از  محمود نداشته و میگوید امیرک مرا گفته بود و پند داده بود که چون کار  شهریار نامه  پایان یافت  انرا به شاهان سپار آنگاه  میگوید
 اکنون بدین نامه دست بردم فراز - فراز این یکی به چم اغاز نیست  -میدانیم که فردوسی شاهنامه را نخست سروده بود و سپس که سرود  انرا به محمود داد
-
شاهنامه به نام امیرک نبوده چرا که امیرک  توان بخشش برای شاهنامه نداشته میگوید به چیزی که باشد مرا دسترس

-  نوشته ای چون شهنامه  داستان تنها  مزد فردوسی نیست انرا  باید دست کم در افاز به چند دستنویس بنویسد  تا  به جاهای گوناگون بفرستد و دگران از روی ان بنویسند  این کار خود  یک یا چند نویسگر  نیاز داشته  و  برای این به نام شاهان میکردند تا  پخش شود چون شاهان  بزرگ میتوانستند  ان را پخش کند و به  جاهای گوناگون بفرستند کتاب در گذشته بسیار گران بود  تازه  همین  صد و اندی سال پیش که  دیگر کتابهای پارسی را چاپ میکردند و ارزش کتاب پایین امده بود  یک کتاب  با ارزش یک خانه برابر بود دست نویس گران را نمیگویم  و شاهنامه را هم نمیگویم که نوشتنش سال میبرد نه کتاب  بسیار عادی تر- مردم پیر میشدند و ارزوی داشتن یک کتاب را به گور میبردند تنها  بازرگانان  بسیار بزرگ و شهریاران میتوانستند  کتابخانه  داشته باشند - سخنور بزرگی چون رودکی که  او  نزد سامانیان بود  و سامانیان بسیار بزرگتر از محمود بودند(۰پدر محمود  برده زرخرید یکی از  بندگان  سامانی بود   محمود اگرچه در پایان سامانی را بر انداخت و توانست بخشی از  شاهی سامانی را از ان خود کند با این همه  خود نیز  در بخش بیشتر  فرمانروایی خویش  زیر دست سامانیان بود ) دیوان گرانمند رودکی و همچنین  کلیله  رودکی  و سنبادنامه اش  که بسیار گرانمند بودند  از میان رفت صدها شاعر داریم که بسیار بزرگ بودند  کارشان از دست رفته مانند افرین نامه ابوشکر بلخی  ابوالعباس سمرقندی  و بسیاری دگر  رودکی دست کمی از   سعدی و  مولوی  و نظامی نداشته و شاید بزرگتر هم بوده   از اندک بیتهایی که ازش مانده پیداست بسیار بسیار قوی بوده  و سخنوران هم بسیار خود را کوچکتر از او میدانستند 

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۵:۵۳ در پاسخ به امین کیخا دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » جمشید » بخش ۱:

 ناب نااب

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۵:۳۴ در پاسخ به نیما دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » جمشید » بخش ۱:

برادر  نا اگاهی شما از زبان پارسی  مایه ان شد که  انرا امروزی کنی  - کجا بچم « آنچنان که » نیز است کجا  بچم  «همانگونه » بسیار امده بویژه در شیوه خراسانی
 بچابکی برباید کجا نیازارد
‌ز روی مرد مبارز  بنوک پیکان خال
 منجیک ترمذی

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۵:۲۱ در پاسخ به رهروی اشو زرتشت دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » جمشید » بخش ۱:

بی گمان چو خسرو شدی است    مگر همگان خسرو میشوند که گوید چو خسرو شوی -میگوییم فردا  که پدرم سر کار  رفت  میایم  و نمیگوییم فردا که پدرم سر کار رود -

یزدانپناه عسکری در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۳۵ دربارهٔ میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۷- سورة الاعراف‏ » ۴ - النوبة الاولى:

3- یا بَنِی آدَمَ ای فرزندان آدم! خُذُوا زِینَتَکُمْ آرایش گیرید و جامه پوشید عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ نزدیک هر نماز و سجود و طواف که کنید.

***

[یزدانپناه عسکری]

یا بَنی‏ آدَمَ خُذُوا زینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ - الأعراف : 31

حیازت و احصاء زینت حیات در حال سجده.

______

مساجد: دو زانو و دو سرانگشت پای در حال سجده، دو کف و پیشانی.

یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ - 24:24

الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلَیٰ أَفْوَاهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنَا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ - 36:65

حمزه حکمی ثابت در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۳۴ دربارهٔ ملا احمد نراقی » دیوان اشعار » منتخب غزلیات و قطعات » شمارهٔ ۲۱:

نظریه وحدت وجود عالی ترین نظریه ای است که در ادب صوفیه جلوه یافته است؛ گوش کن:

عالم همه گفت و گوی خود می‌بیند

بر سالک جست و جوی خود می‌بیند

هرچیز که هست جمله چون آیینه است

در دست گرفته روی خود می‌بیند    (عطار) 

و ایظاً: 

ما چو چنگیم و تو زخمه می‌زنی

زاری از ما نه تو زاری می‌کنی

 

ما چو ناییم و نوا در ما ز تست

ما چو کوهیم و صدا در ما ز تست

 

ما چو شطرنجیم اندر برد و مات

برد و مات ما ز تست ای خوش صفات

 

ما که باشیم ای تو ما را جان جان

تا که ما باشیم با تو درمیان

 

ما عدمهاییم و هستیها نما

تو وجود مطلق و هستی ما

 

ما همه شیران ولی شیر علم

حمله‌شان از باد باشد دم‌بدم

 

حمله‌شان پیداست و ناپیداست باد

جان فدای آنکه ناپیداست باد

 

باد ما و بود ما از داد تست

هستی ما جمله از ایجاد تست

 

لذت هستی نمودی نیست را

عاشق خود کرده بودی نیست را.     (مولانا)

 

 

 

 

رضا از کرمان در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۰۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵۳:

 

 

سلام  غزاله خانم

   بی شک دست روی یکی از غزلیات سخت جناب مولانا گذاشتید تا آنجا که در بیت ۹  خود معترف گشته ومیگوید در رمز سخن گفتن باعث تحیر میگردد  پس جای تعجب نیست اگر بنده وشما در تاویل ومعنای غزل حیران و واله بگردیم اما یقین کنید جوینده یابنده است در تحقیق برای پاسخ گویی به سوال جنابعالی به مقاله ای با عنوان  (بررسی بینامتنی تصویر دریا، موج،کشتی،ماهی وآب در غزلیات شمس) منتشر شده در دوره چهار شماره سه نشریه پژوهش‌های ادب عرفانی  با لینک به آدرس ذیل حاشیه  ،برخوردم که جهت روشن شدن مطلب مطالعه مقاله را حضورتان توصیه میکنم

شاد و مانا باشی

پیوند به وبگاه بیرونی

حمیده عسکری بیحاربسته سری در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۴۷ دربارهٔ خواجه عبدالله انصاری » مناجات نامه » مناجات شمارهٔ ۲۶۱:

ای ز دردت خستگان را بوی درمان آمده

یاد تو مر عاشقان را راحت جان آمده

حسین فرزند ماه جمال و منصور محمدنظامی در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۰۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱:

با سلام خدمت حافظ خوانان و حافظ پژوهان.

در بخشی از غزل عبارت«گلاب و گل» به کار رفته است. عین عبارت در حقیقت«گِلاب و گِل» می باشد که کاملا با «گُلاب و گُل» متفاوت است. «گُلاب و گُل» کاملا بی معنی می باشد در متن شعر.

حافظ می گوید که در زمان خلقت انسان(گِلاب) و آفرینش انسان از گِل، نقش ها تقسیم شده است، فردی شاهد بازاری قرار است بشود و برخی پرده نشین. 

در این صورت بیت دیگر که می گوید «جام می و خون دل هر یک به کسی دادند در دایره قسمت اوضاع چنین باشد» هم جنس، هم راستا و هم قصه است.

می توانید سری به شهر لاله جین بزنید و مغازه ای را ببینید که نامش گِلاب است که نام دیگر کار کردن با گِل است.

۱
۶۰۸
۶۰۹
۶۱۰
۶۱۱
۶۱۲
۵۲۶۱