فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ۱ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲۴ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۲۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۳:
وان نفسی که بیخودی باده یار آیدت?!
باده یِ یار
باده و یار?
کسی منظور و مفهوم باده یار را می داند?
H Hj در ۱ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲۴ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۳۳ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۰:
سرگردانم ز هجر معلومم نیست؟...
H Hj در ۱ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲۴ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۲۷ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۹:
اینکه در کلیات شمس یادداشت شده است ادله مناسبی برای حذف یک مطلب نیست. در بسیاری موارد شباهت ها بحث برانگیز اند. به لطف گنجور این شباهت ها اینک آسان تر قابل قیاس و مشاهده اند.
Nima.Mmmm در ۱ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲۴ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۳۵ در پاسخ به پارسا نوری دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۸:
درود برشما
خود نگاشته بودید که مطالعه تاریخی ندارم و برای تفریح سری به خیام میزنم ،اما از آنجا که بنده شاهد آن بوده ام که بحثهای اعتقادی و ضداعتقادی بسیار(مثل متن شما)پای شعر خیام شکل گرفته ،لازم دانستم چند نکته در مورد شعر نه چندان بحث برانگیز او یادآور شوم ....
خیام هر اعتقادی که داشته محصول و تربیت یافته جامعه ایرانی اسلامی بوده است .هم ایرانی و هم اسلامی.اتفاقا همین جامعه دینی در آن روزگار آنقدر پتانسیل و غنای علمی داشته که کسانی چون ابوعلی سینا و خیام را پرورش دهد.همین جناب خیام از سوی حکومت اسلامی زمان خویش به عنوان یک دانشمند مورد تایید و احترام بوده است و مقرری و حقوق ماهیانه دریافت میکرده است .
شراب و می هم نمادهای ادبی هستند که حتی از سوی شاعران عارف و بسیار معتقدی چون سنایی، حافظ و مولوی هم فراوان استفاده است.
اینگونه نمادهای ادبی ابزار کار شاعران هستند و به شعر آنها وجه هنری بیشتری میبخشند و استفاده از اینها به منزله مبارزه با دین اسلام (به قول شما)نیست.مورد بعدی آنکه شعر خیام اصلا آینه اعتقادات دینی و مذهبی او نیست .او در شعر خویش تفکرات آنی ولحظه ای و احساسات خود را بازنمایی میکند .او وقتی حال خوشی داشته ،شعری میسروده و آدمی را به خوش باشی دعوت میکرده است و زمانی که حال ناخوشی داشته (رباعی 101) شعری سروده و از روزگار شکایت کرده و صرفه را با مرگ و نیستی دانسته است.مسلما چنین تفکراتی که هر آن در حال تغییر است ،نه میتواند منبع اصول اعتقادی قرار بگیرد و نه به عنوان یک نوع سبک زندگی به عنوان الگو قرار داده شود.
هدف خیام هم نسخه پیچیدن برای زندگی و سبک زندگی و یا تعلیم بشر نیست و اگر بخواهیم چنین نگاهی به شعر او داشته باشیم درمیابیم که نسخه های خوشباشی او اصلا درین روزگار پر رنج و مصیبت کاربردی هم پیدا نمیکند.
شعر خیام یک اثر هنری است .اثری کوتاه و موجز و زیبا که زمانی هر چند اندک شما را از قیل و قال دنیای اطراف خود بیرون میبرد و به دنیای رها و آزاد شعر وارد میکند.
شما با خواندن شعر خیام یک تجربه هنری خواهید داشت و لحظه ای رهایی و سبکبالی را تجربه میکنید .ولی با پیچیدن به چنین موضوعات و بحثهایی که اصلا بیرون شعر خیام هستند آن لحظه را هم نمیتوانید تجربه کنید.
لحظه ای به کوتاهی یک رباعی
محمد صبوریان در ۱ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲۴ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۱۴ دربارهٔ جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » اشعار پراکنده » بحر طویل:
اینطور هم نوشته میشود:
سقاک الله ای دیار که از دور روزگار تهی مانده ای ز یار من و جان بی قرار به گرد تو اشکبار چه پنهان چه آشکار چو ابری که در بهار کند گریه بر چمن
به هر هر منزل و مقام که آن سرو خوشخرام به یاران نشسته رام به عشرت گرفته جام وزان جام شادکام به جایی نهاده گام برآنجای صبح و شام نهم روی خویشتن
درین دلگشا محل چو فردوس بی بدل ز دوران پر حیل چه بینم بجز خلل کنم تا برد اجل سر رشته امل گهی ناله بر طلل گهی گریه بر دمن
به هر جا زمین نشین شد آن یار نازنین به چشم من غمین که دارد به تیغ کین به جانم غمش کمین خس و خار آن زمین به از سرو و یاسمین به از سنبل و سمن
دلی دارم ای نسیم ز هجران او دو نیم چو هر بزم را ندیم تویی ناکشیده بیم گذر کن بر آن حریم که آن مه بود مقیم درآن روضه نعیم بگو شرح حال من
چو آن یار دل گسل به قتلم دهد سجل وزآن قتل تنگدل به رفتار معتدل به خاکم رسد خجل به جانش کنم بحل ز شوقش چو گل ز گل زنم چاک پیرهن
درین خطه خطر حذر جامیا حذر که با طبع نکته ور کنی دعوی هنر به کف چو نبودت زر سخن گر شود گهر کجا یار سیمبر نهد گوش بر سخن
پارسا نوری در ۱ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲۴ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۰۳:۳۶ در پاسخ به همایون دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۸:
من نه مطالعه تاریخیای داشتم که جوابم سندیتی داشته باشه و نه تسلط کاملی بر اشعار خیام دارم. صرفا در اوغات فراغت و برای تفریح به این رباعیات رجوع میکنم.
به هر حال چیزی که من میفهمم اینه که خیام برخلاف عقاید رایج دوران خودش یک ندانمگرا بوده و با جامعه خودش شدیدا تفاوت عقیده داشته و تحت هیچ عنوان افکار اون جامعه رو مورد تصدیق خودش قرار نمیداده و با اونها میجنگیده طوری که برخی جاها به سطوح میاد و تو رباعی شماره ۲۱ حرف از این میزنه که دیگه بحث کردن با این آدما جواب نمیده و گویی داره به سمت دریا خشت پرتاب میکنه یا تو رباعی ۱۴۴ میاد میگه که دور و ورم و روی زمین یه مشت خر دارن زندگی میکنن.
در هر صورت شراب و می نمادی هست که در تضاد با دین اسلام هست و خیام این رو سمبل مبارزه با دین و محدودگریهای ادیان میکنه. خصوصا این موضع جایی جالب میشه که این شراب و می و بودن با معشوق علاوه بر اینکه در دنیا نهی میشه، وعدهش در آخرت داده میشه.
علاوه بر این موضوع شراب نماد شادابی و سرخوشی است. خیام به عنوان یک متفکر زمان خودش به خوش زندگی کردن در این دنیا باورمند بود و شراب نمادی هست که میتونسته ازش خیلی استفاده کنه.
از طرف دیگه به طور کلی خودش هم به شراب علاقهمند بوده دیگه آدم فکرش تو چیزایی میگرده که دوست داره. واسه همین وقتی میخواد از خاک شدن انسان حرف بزنه به این میرسه که انسان میمیره تجزیه میشه از تجزیه شدهش جام شراب میسازه.
جواد احتشامی در ۱ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲۴ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۰۲:۵۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸:
شعر حافظ به حق که آیینه تمام نمای روزگاران ما بوده است. هر آنچه حافظ از آن مینالد همچنان بر روزگار ما نیز سایه افکنده است.
ابوتراب. عبودی در ۱ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲۴ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۳۱ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱:
با سلام و عرض ادب محضر استادان فرهیخته و ارجمند،
تضمین غزل از صومعه رختم ... حضرت شیخ مصلح الدن سعدی شیرازی،، رحمة الله علیه،،
در قالب مخمس، تقدیم به محضر شما استادان معظم و سروران گرامی.
ما را ز مساجد به خرابات بر آرید
غم را ز دل ما به کرامات بـر آرید
بهر عطشم می به مباهات بر آرید
(از صومعه رختم به خرابات بر آرید
گرد از من و سجاده و طامات بر آرید)
مردان خدا گوی حقیقت بـربایند
درهای کرامت به شبانگاه گشایند
رندان سحرخیز در این شهرکجایند
(تا خلوتیان سحر از خواب بر آیند
مستان صبوحی به مناجات بر آرید)
جمعی پــیِ آزار و جفا رهـزن دینند
جمعی دگر از زهد و ریا زار و حزینند
مردان خداوند نه آنند و نه اینند
(آنان که ریاضت کش و سجاده نشینند
گو:همچو ملک سر به سماوات بر آرید)
بشتاب که از قافله ی عشق نمانید
خود را به سر کوی حبیبان برسانید
هشدار: که در تیر رس باد خزانید
(در باغ امل شاخ عبادت بنشانید
وز بحر عمل درّ مکافات بر آرید)
بی عشقِ خدا،دل نشود شاد(عبودی)
بنمای دلـی شاد که دلشاد بگردی
گرد از رخ بیمار بشویید به مردی
(تا گرد ریا گم شود از دامن (سعدی)
رختش همه در آب خرابات بر آرید)
بااحترام، دیوان ابوتراب عبودی، چاپ دوم
جهن یزداد در ۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۵۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۵ - کشته شدن گاو برمایه:
داستان ابتین (اثپین) را ایرانشاه در کوشنامه بسیار گسترده اورده
میلاد کمالی در ۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۴۱ در پاسخ به فرشاد گودرزی دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۷ - مناظرهٔ خسرو با فرهاد:
یعنی توی گنجور هم باید بیایم خطای هکسره رو گوشزد کنیم؟ عجب
ادبیات در ۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۲۶ در پاسخ به کسرا دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۷:
🌹🌹🌹🌹🌹
قیصری مهدی در ۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۶:
سلام
در مورد مصرع دوم بیت
سروبالای من آنگه که در آید به سماع.....
انگار در این بیت حافظ علیه الرحمه تن آدمی را چون جامهای برتن روح آدمی میانگارد که در صورت دیدن رقص یار اگر آن را به مانند قبا برای در آغوش کشیدن چاک نکنید هیچ ارزش و اعتباری ندارد توصیف کرده که باید گفت الحق و الانصاف شایسته گفته
محسن جهان در ۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۳۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۵۶:
تفسیر ابیات ۴ و ۵:
مولانا خطاب به انسانهای پاک و سالکان راه حق میگوید: درصبح گاهان که اولیا خاص خدا به نور الهی زنده میشوند، اگر از این شراب که عمر جاودانی است بنوشی از اضطراب زمان و گذشت ایام خلاص میشوی.
و از آن پس هر گاه قضا و قدر تو را مورد هجمه قرار دهد با عنایت او در امان خواهی بود.
منظور از این اشعار اینست که: هر آینه بایست به او توکل کرد و از او مدد جست.
عارف احسن در ۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۴۶ در پاسخ به عليرضا ذاكري دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶:
سلام دوست عزیز
حلاج هیچگاه ادعای خدایی نکرد،بلکه چون هیچ جز خدا ندید گفت : منی وجود نداره و هرچه هست ذات اقدس اوست و خود رو فنا فی الله دیده. که البته جزمیان و فقها چنین چیزی رو بر نتابیدن و به صورتِ ادعا اکتفا کردن
نیما خاتمی در ۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۴۳ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴ - غزال و غزل:
با احترام،
خانوم پری ساتکنی سه بیت رو با ایراد معنایی خوانده اند، خوانش ها بهتر است قبل از نمایش در زیر شعر بازبینی شوند، چون خیلی از افراد به واسطه نکات فنی اشعار به خوانش ها رجوع میکنند.
سفید در ۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۱۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹:
چون متصور شود در دل ما نقش دوست
همچو بتش بشکنیم هر چه مصور شود...
بزرگمهر در ۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۰۱ در پاسخ به یزدانپناه عسکری دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۷۲:
به نظر میرسد این یاداشت را برای خودتان گذاشتید. مخاطب این مطلب شما چه کسانی هستند؟ کاش کمی توضیح میدادید.
کژدم در ۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۱۶ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۹۱ - قصهٔ تیراندازی و ترسیدن او از سواری کی در بیشه میرفت:
همانند فرشتگان بگو: خداوندا به جز آنچه به ما آموختی چیزی نمیدانیم.
یکی (ودیگر هیچ) در ۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۵۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴:
به نام او
سَمَن بویان غبارِ غم چو بنشینند، بنشانند
پری رویان قرار از دل چو بستیزند، بستانند
مراد از سمن بویان کسانی که عطر جانان را از ورای پرده های جان احساس کرده اند و این احساس گنگ آنان را حیران و سرگشته در این دنیا اسیر غمی مزمن نموده است. زمانی این غم دیرین فروکش می کند که ایشان به آرامش رسیده باشند.
اما پری رویان (یار یا همان جانان) آرام و قرار را از روی ستیزه گری با جان از انسان می ستانند چرا که جان متعلق به جانان است و به اجبار یا اختیار از آدمی ستانده خواهد شد!
به فِتراکِ جفا دلها چو بربندند، بربندند
ز زلفِ عَنبرین جانها چو بگشایند، بفشانند
از روی جفا بر خویشتن اگر دل خویش را به روی حقیقت زندگی بسته نگه داریم بنابراین تا ابدالدهر در بند منیت و هوای نفس گرفتاریم .
اگر از بوی زلف یار که عطر بهشت از آن ساطع است جان خویش را معطر سازیم آنگاه جان فشانی و بخشیدن جان در راه جانان سهل وآسان است.
به عمری یک نَفَس با ما چو بنشینند، برخیزند
نهالِ شوق در خاطر چو برخیزند، بنشانند
اگر عمری را در غفلت بسر ببری به غیر از محنت و پشیمانی چیزی عاید خود نکردی مگر اینکه یک نفس با ما زنده دلان بنشینی تا از خواب غفلت بیدار شوی (رستاخیز مردگان)
ذوق و شوق الهی و سیر رو به بالا زمانی اتفاق خواهد افتاد که از خواب غفلت بیدار شوی!!
سرشکِ گوشه گیران را چو دریابند، دُر یابند
رخِ مِهر از سحرخیزان نگردانند، اگر دانند
راز اشک گوشه گیران چیست که دریافتن معنای آن همچون یافتن گوهری گرانبها در افلاس و تنگدستی است؟
منظور از سحرخیزان کسانی هستند که از تاریکی جهالت به صبح روشنایی رسیده اند و بیداری معنوی در آنها پدیدار گشته است .بنابراین هر چقدر به این افراد نزدیکتر شویم از هالهء فیض الهی که در پیرامون ایشان است بهره مند خواهیم گشت.
ز چشمم لَعْلِ رُمّانی چو میخندند، میبارند
ز رویم رازِ پنهانی چو میبینند، میخوانند
از چشمانم قطرات اشک شوق وصال می بارد ولی همچون یاقوت های خونین رنگ (اناری) نشان از این دارد که دلم خون گریسته است تا بدین وصال نایل آید و به این سهولت و آسانی که زبانم بازگو می کند حاصل نگردیده است!
راز پنهان درونم که همان شوق وصال یار است را تنها کسانی که به روشن بینی معنوی دست یافته اند میتوانند بخوانند.
دوایِ دَردِ عاشق را کسی کو سهل پندارد
ز فکر آنان که در تدبیر درمانند، در مانند
دوای درد عاشق در رسیدن به معشوق نیست چون در این راه رسیدنی در کار نیست !
بنابراین با فکر و ذکر و دعا و حتی فدای جان بدان مقام دست یافتن محال است !!
چو منصور از مراد آنان که بردارند، بر دارند
بدین درگاه حافظ را چو میخوانند، میرانند
منصور حلاج خود را ندید و او را دید و بهای این دیدن را سردار پرداخت!!!
حافظ را بدین جایگاه خوانده اند ولی چون مانند منصور مرد عمل نبود او را از آنجا می رانند!!
در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند، ناز آرند
که با این دَرد اگر دربند درمانند، در مانند
در پیشگاه حضرتش آنان که مشتاقند نیاز خود را عرضه می کنند ولی یار روی خوش نشان نمیدهد !
چرا که آنان جهت تسلای نیاز خویش به او نیاز عرضه می دارند در صورتیکه عاشق حقیقی وجود خویش را که تنها دارایی خویش است عرضه می دارد!
بنابراین فرق در این است که عاشق حقیقی < من > ندارد و همه < اوست > .
جهن یزداد در ۱ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲۴ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۲۷ دربارهٔ فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۰ - در مدح خواجه ابوبکر حصیری ندیم سلطان محمود گوید: