کامران هیچ در ۱ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۹:۲۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۴:
شراب بد نیست
خوب هم هست
اعتیاد به شراب بد و ناپسنده نه خودش
یاسین مشایخی در ۱ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۵۹ در پاسخ به مسعود عباسی دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۳۰:
خیر از مولانا نیست. کلا بخش بزرگی از دیوان شمسی که تو گنجور موجوده -که به تصحیح فروزانفر هستند- از مولانا نیستند و اغلب الحاقیاند. قدیمیترین و معتبرترین نسخهی دیوان شمس در موزه قونیهست که حدود ۱۰۸۰۰بیت داره، اما دیوان شمس فروزانفر حدود ۳۸۰۰۰بیت! دیوان شمس آقای فروزانفر، جامعترین و کاملترین دیوانه، اما نه «معتبرترین»
زهیر در ۱ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۲۳ در پاسخ به علی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۳:
در حاشیههای غزل ۲۸۲ مفصل به این قضیه پرداخته شد.
زهیر در ۱ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۱۷ در پاسخ به شهریار70 دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۳:
مسعود.ب.ب در ۱ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۴۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۳۸ - پرسیدن موسی از حق سر غلبهٔ ظالمان را:
با درود به بنیان گذار سایت و همه بزرگواران همراه،
در بیت:
مایه خونابه و زردابه را
جوش دادن از برای لابه را
مایه هم برای خونابه و هم برای زردابه به کار برده شده و جوش دادن به معنی پیوند دادن است. با این توضیح که مایه خونابه در زن تخمک و مایه زردابه در مرد نطفه است معنی بیت چنین خواهد بود:
از پیوند (لقاح) تخمک زن و نطفه مرد موجودی ساخته شده که پیوسته در حال لابه و زاری و خواهش باشد.
البته در ابیات بعد باز به این معنی اشاره شده،آنجا که میگوید:
سر خون و نطفه حسن آدمی است
سابق هر بیشی ای آخر کمی است.
زهیر در ۱ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۲:
در جوابتون اول از همه عرض میکنم که این ادعا که به ما نسبت داده میشه، کذب محضه و ما اصلا نخواستیم چنین ادعایی کنیم و چنین حرفی نزدیم. هر شاعری معصوم نیست و معصومها طبق عقیده شیعیان ۱۴ نفر بودن.
مورد ۱ و ۲ و ۴ از موارد بالا، اصلا محل بحث و گفتگو نیست. هیییچ اهمیتی برای ما نداره که چنین چیزی بوده یا نبوده. در چنین مواردی ما به اصل اولیه اسلام مراجعه میکنیم: و اون اینه که دربارۀ مسلمان اگر ۴۰ نفر بیان و بگن فلان مسلمان فلان گناه را انجام داده، ما پیش خودمون «و فقط و فقط پیش خودمون» بنا میذاریم که هر ۴۰ نفر اشتباه متوجه شدن و دامن اون مسلمون ازین نسبتی که بهش داده شده پاک هست و صد البته تجسسی هم نمیکنیم و وقتمون رُ برای فهمیدن حقیقتِ کارِ اون مسلمون هدر نمیدیم. و ادعایی هم دربارۀ این که چنین چیزی بوده یا نبوده نداریم. خلاصه: حتی اگر چنین چیزی بوده باشه، باز هم به ما چه؟
مورد ۳ و ۷: همونطور که قبلا هم عرض کردم، مورد ۳ بعد از ۱ و ۲ توسط بهتانزنندگان مطرح شده، یعنی در مورد ۱ و ۲ به حساب خودشون اثبات کردهن که «گنه کرد در بلخ آهنگری»، بعدش این مورد ۳ رُ هم چاشنیش کردن و سپس نتیجه: «به شوشتر زدهن گردنِ مسگری»
در جواب باید عرض کنم به فرض که ادعای ۱ و ۲ درست باشه، دربارۀ مورد ۳: به هیچ وجه چنین چیزی نیست. به هیچ وجه! ینی هرگز اینطور نیست که اگر برای مثال مرد ۴۰ سالهای علاقه به پسر ۱۳ ساله داشت، اهداف و انگیزۀ جنسی در میان بوده. برای مثال: در قرآن کریم داستان محبتِ حضرت یعقوب به یوسف که بعد از بنیامین کوچکترین فرزندشون بوده در بهترین داستان قرآن (احسن القصص) بیان شده و این محبت حداقل تا میانسالی حضرت یوسف ادامه داشته.
نقل هست که حضرت ابوالفضل العباس و علیاکبر وقتی در کوچههای مدینه راه میرفتند، مردم از شوق دیدنِ زیباییشون میرفتند پشت بام و تماشاشون میکردند. اصلا لقب «قمر بنیهاشم» که لقب حضرت عباس بود، به خاطر زیباییشون بود. امام حسین علیه السلام فرمودند وقتی مشتاق دیدار پیامبر میشدیم، نگاه به علیاکبر میکردیم (چون شبیهترین مردم به پیامبر بود.) و این اثبات میکنه که هم پیامبر را دوست میداشتند و هم حضرت علی اکبر.
و مثال دیگه حضرت محمد صلی الله علیه و آله با وجود اینکه حدودا ۳۰ سال مسنتر از امام علی علیه السلام بودن، نه تنها خودشون محبت خیلی زیادی به امام علی داشتن، بلکه در حدیثهای خیلی زیادِ شیعه و اهل تسنن، محبت به ایشون یکی از مهمترین مطالب اساسی اسلام معرفی شده و حتی در بعضی از این حدیثها محبت به امام علی شرط ورود پیامبرها به بهشت معرفی شده.
در یک نقل دیگهای مردی در راه امام علی قرار میگرفت و وقتی حضرت تشریف میبردند به مسجد میایستاد و امام رُ تماشا میکرد و علاقه داشت به حضرت. (فکر کنم مسلمون نبود.) و یک روز دیر رسید، چون حضرت رد شدهبودند از اونجا. حضرت برگشتند و فرمودند: امروز هم نگاه کن.
پس محبت مرد به مرد و مرد به پسر (وقتی هر دو طرف مؤمن و اهل تقوا و پرهیز از گناه باشن و جایگاه گناه نباشه) نه تنها عیبی نداره، بلکه خیلی خوب هم هست و به فرض اگر هم که چنین مدح و ثنا و ستایشی در اشعار این بزرگواران دیده شد (که قطعا دربارۀ نوجوان یا مردی بیان شده بود،) حداقل حداقل معنیش اینه که خدا محبتی این چنینی در دل این بزرگواران انداخته بوده و این از کمالشون هست، نه از پلیدی. این بزرگواران از این که کسی را دوست داشته باشند، فراری نیستند و خودشون رُ نمیگیرند و خود خواهیشون غلبه نداره، بلکه فروتنیشون غلبه داره و از خدا خواستن که هر کاری میخواد بهشون بکنه و بندۀ تسلیم خدا باشند، حتی اگر خدا محبت پسربچهای به دلشون انداخته شده باشه.
پس شما اگر هزاران شعر از شاعرها بیاری و اثبات کنی که مخاطب شاعر قطعا مرد یا پسر بوده و زن یا دختر نبوده، هییییچ خطا و کجروی نسبت به شاعر اثبات نمیشه.
ولی متأسفانه دیده میشه که بعد از بیانِ اینکه در زمان فلان شاعر فساد اخلاقی رواج داشته، با چند بیت شعر که فرضا دربارۀ معشوق مذکر هست، میخوان دامن اون شاعر رُ آلوده معرفی کنند. هیهات!!!!! باز هم میگم حتی اگر ۴۰ نفر که همدیگه رُ نمیشناسن، جدا جدا اومدن و گفتن فلان مؤمن فلان گناه رُ انجام داده، شما حق نداری بنا بذاری که راست میگن! حق نداااریی!!!!! این همه در اسلام دقت شده که ارتباط نامشروع جنسیِ دو نفر با همدیگه، ۴ نفر شاهد میخواد. قتل یا دزدی ۲ نفر، ولی ارتباط جنسیِ نامشروع، ۴ نفر شاهد میخواد. اون وقت شما حکم خدا رُ گذاشتی کنار و همینکه برداشتِت از فلان بیت حافظ این بوده که مدح مرد کرده و نه زن، سریع بهتان میزنی؟ دینت چی شد پس؟ از خدا نمیترسی؟افسوس!!
۵- در حدیث داریم که حضرت زینب کبری سلام الله علیها فرمودند: «ما رأیت الا جمیلا» یعنی: به غیر از «زیبایی» ندیدم. حافظ فرمود: «منم که دیده نیالودهام به بد دیدن» و حضرت مولوی فرمود: «پاک کن دو چشم را از مویِ عیب، تا ببینی باغ و سروستان غیب» و در جای دیگه: «پیش چشمت داشتی شیشه کبود، زان سبب عالم کبودت مینمود»، دیگه: «دیدۀ ما چون بسی علت دروست رو فنا کن دید خود در دید دوست»، دیگه: «عقل و روح و دیده صد چندان شود.» پس خود مولوی دیدهش صد چندان شده و «باغ و سروستان غیب» دیده و «شیشۀ کبودِ مویِ عیب» از جلوی چشمش برداشته شده و چشمش از «بد دیدن» پاک شده و غیر از زیبایی نمیبینه و غیر از «سُبُحات جمال» یعنی «زیبایی در مخلوقات که مبدأش خدا هست» نمیبینه، چون نسبت به ماها که ناقصیم (و هنرمون منحصر هست به مطالبی که از توی کتابها خوندیم)، به کمال رسیده و «فنا کرده دید خود در دید دوست»
به این در اصطلاح میگن: «نظربازی»
مخلوقات خدا برای چنین بزرگانی، آیه و نشانه و آینۀ خدا هست. طبق قرآن: اینما تولوا فثم وجه الله یعنی هر سمت که رو کنید آنجا وجه خداست. و حدیث امام علی: ما رأیت شیئا إلّا و رأیت الله قبله و بعده و معه یعنی چیزی را ندیدم مگر اینکه خدا را قبلش و بعدش و همراهش دیدم. باباطاهر: به دریا بنگرم دریا تو بینم، به صحرا بنگرم صحرا تو بینم به هرجا بنگرم کوه و در و دشت، نشان از قامت رعناتو بینم.
رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند.
به این میگن نظربازی.
درین زمینه به بیت ۱۰ به بعد در سرودۀ شیخ بهایی، نان وحلوا، بخش ۴ مراجعه کن.
۶- حافظ:مستیِ عشق نیست در سر تو، رو که تو مستِ آبِ انگوری
اگه عقل سلیم این بیت رُ از حافظ ببینه، کافیه تا بفهمه همۀ می و مستیهایی که این بزرگوارها میگن و گفتن، بحثِ مستیِ عشق هست و چون ما آدمای معمولی هیچ سابقهای از چنین عشقی نداریم و در خاطرهمون چیزی از این قبیل نیست، طرز بیانشون جوری بوده که ما، گیج و مَنگ و بیاطلاع باقی نمونیم. همین! فقط همین!!
پس تا اینجا توضیح داده شد که در موارد ۳، ۵، ۶، ۷ «شاهدبازی» و «نظربازی» و «می و مستی و شراب و ...» هیچ کدوم هیچ مناسبتی با گفتههای بهتانزنندگان نداره و خیلی واضح و روشن هست که چون ندیدند حقیقت رهِ افسانه و تهمت و بهتان و افترا زدنند.
۸ و ۹- مراجعه به «کسی که مثلا ۲۰ تا مدرک معتبر دکترا از دانشگاههای مختلف داره» برای فهمیدنِ سخنِ شخصی مثل حافظ،،،،،،،، دقیقا مثل اینه که چند نفر کورِ مادرزاد برای فهمیدنِ توصیفهایی که یک شخصِ بینا از «چیزایی که دیده» داشته، به یک کور مادرزادِ دیگه مراجعه کنند.
حتی اگه این شخص نابینای دوم ۲۰ تا دکترا داشته باشه و متن ۲۰۰ تا کتاب شعر و فلسفه و ... رُ کاملا حفظ باشه، باز هم چون خودش از دیدن و شهود و ادراک تجربهای نداره، دردی دوا نمیکنه.
«قدر مجموعهٔ گل مرغِ سحر داند و بس
که نه هر کو ورقی خواند، معانی دانست»
کسی که خودش راهیافته نبوده و نیست و خودش این مطالب و معانی رُ درک نکرده و همۀ هنرش در بهترین حالت فقط اینه که «عمرش رُ در خوندن و تحلیل این توصیفها گذرونده»، شأنیت اظهار نظر درین بارهها رُ نداره. هرکس میخواد باشه. شما بگو ۱۰۰۰ تا دانشگاه توی همۀ جهان حلوا حلواش میکنن. باز هم درین زمینه اصلا صاحبنظر نیست. وگرنه میشه «کوری عصاکشِ کورِ دگر شود.»
«راز درون پرده ز رندان مست پرس
کاین حال نیست زاهد عالیمقام را»
زاهد: یعنی پرهیز کنندگان از حرکت جوهری، یعنی هرکسی که عملا حرکت جوهری نکرده.
نتیجه پایانی: تفسیر و برداشتِ صحیح از ابیات بزرگان و فهمیدنِ منظور حافظ و مولوی و ... نه کار آقا رضا هست، نه حقیر، نه شمیسا نه گندهتر از شمیسا و نه آدمهایِ معمولی و عادّیِ دیگه، چون همۀ ما حبس در دنیا و موادّبینی هستیم. ما مسلمونیم و طبق قرآن معتقدیم که همهچیز در آسمونها و زمین داره تسبیحِ خدا میگه از جمله هر چیزی که الآن داری میبینی! ولی «این تسبیح گفتن» رُ نمی بینیم نه تو نه من نه شمیسا نه .... پس باید سراغ کسی رفت که مثل ما کور نباشه و چنین کسی که خیلی خوب میفهمه حافظ چه منظوری داشته، منظور حافظ رُ برای ما بگه.
یا اگر به چنین بزرگواری دسترسی نداریم، فعلا تفسیر نکنیم و به تفسیرِ آدمایی که مثل خودمونن گوش ندیم، ایشالا خدا راهی واسهمون قرار بده.
اگر ۴۰ تا برادر بودند که ۳۹ نفرشون دزدی کردند، و نفر چهلم هم اومد و رفت و چندی بعد معلوم شد که یه چی گم شده، کسی حق نداره بگه این برادر چهلم دزدیده. یعنی نسبت دادنِ بیدلیل تا این حد سخته. بعد بهتانزنندگان به بزرگانی مثل حافظ و مولوی که تاریخشون مشخصه که هر دو بزرگوار روحانی بودند و عمری رُ در فقه اسلام و قرآن و حدیث صرف کردند، به همین راحتی به صرف اینکه همزمان باهاشون شرابخواری و همجنسبازی رواج داشته و فلان بیت شعرشون منطبق بر مرد هست و نه زن، انگ میچسبونند!!!! علامه طباطبایی هم که در جَوونیشون حوری بهشتی دیده بودند (رجوع کن به حدیث سرو علامه طباطبایی که تو نت هم باید باشه)، در شعر مشهورشون گفتند:
بود کیش من مهر دلدارها، پرستش به مستیست در کیش مهر
پس ما بیایم پناه بر خدا تهمت ناروای شراب و ... بزنیم؟ مگه در زمان حیات ایشون شرابخوری نبوده؟ مگه در همین ایران (قبل از انقلاب) مغازههای شراب و عرقسگی فروشی نبوده؟ توی شعرشون هم که سخن از مهر دلدارها گفته شده، پس یکی پناه بر خدا بیاد بگه داستان کابارههای زمان پهلوی هست؟ این درسته؟
حواست باشه در محضر خدا به دوستان خدا تهمت ناروا نزنی. وظیفهای هم نداری. به این حدیث قدسی دقت کن:
مَنْ أَهَانَ لِی وَلِیّاً فَقَدْ بَارَزَنِی بِالْمُحَارَبَةِ
یعنی خدا فرمود کسی که به یکی از دوستان من اهانت کنه، من را برای جنگ به مبارزه طلبیده
بنده خدا من و توی ناچیز باید مو روی تنمون سیخ بشه اگه بخوایم جایی و درباره کسی حرف بزنیم که خدا روش غیرت داره، خودش هم از دنیا رفته و نمیتونه از خودش دفاع کنه. نکن. از خدا بترس. لزومی نداره هیزم به آتشی که دیگری روشن کرده بریزی. در حدیث دیگهای هم داریم که احدی غیرتمندتر از خدا نیست.
فکر کنم کافی باشه.
در خانه اگر کس هست، یک حرف بس است!
حقیر که زیاد حرف زدم. 😂
برای تکمیل سخن به توصیف بهشت توسط حافظ در غزل ۳۰۹ با دقت نگاه کن و بدون که قطعا خود حافظ رفته و دیده و بعد توصیف کرده و همچنین به توصیۀ مولوی در غزل ۶۳۶ دیوان شمس
این هم لینک صدای محسن چاوشی که همین غزل رُ خونده.
farhang3000.blogfa.com/post/38
زهیر در ۱ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۰۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۲:
ادّعای شمیسا و طرفدارانشون در ابتدا به صورت خلاصه مرتب شده و مطرحشون میکنم و بعد جوابش خدمتتون عرض میکنم.
۱- (یعنی موضوع اول): بعضی از شاهان و درباریانِ ایران و مناطق فارسی زبان «حداقل در طول تاریخِ پس از اسلام» همجنسباز و لواطکار و شرابخوار و ... بودهاند.
۲- (مدّعای دوم): لواط و شرابخواری مسئلهای رایج بوده و برای مثال، فلان منطقه در فلان برهۀ تاریخ امردخانه داشته و به حکومت مالیات هم میدادهاند، پس رسمی و علنی هم بوده.
۳- هر مردی که شیفته و علاقهمند به مرد یا پسری دیگر بوده، حسّش لزوما منجر به انگیزهای جنسی شده است و در نتیجه حداقلِّ عاقبتش «مدح و ستایشِ همجنس بازی» خواهد بود و ممکن است خودش هم مرتکب این اعمال شده باشد. به عبارت دیگر محبت مرد به پسر، اصلا بدون هوسبازی امکان ندارد. (این موضوع، موضوعیه که اساس و مبنای تمام استدلال و ادعاهای واهیِ بهتانزنندگان به بزرگان و عرفای شاعر هست.)
۴- در بین شعرای فارسی زبان هم وجود داشتهاند کسانی که احتمالا لواط کار یا دائم الخمر بودهاند و درین زمینهها چه شعرها که نسروده اند.
۵- لزوما منظور حافظ، مولوی، عطار، ابوسعید ابوالخیر، باباطاهر، شاه نعمت الله ولی، حکیم سبزواری و دیگر بزرگان و عُرفای شاعر از «نظربازی» همان «چشم چرانی» و «هیزی» و نگاهِ ناپاک و گناهآلود به زیبا رویان (چه مذکر و چه مؤنث) است. (همان نگاهی که طبق حکم قرآن، از آن نهی شده و صریحا اسلام آن را حرام اعلام کرده.)
۶- منظور ایشان از «شراب و می و مستی» همین عرق و شراب و الکلی بودن و دیگر مسکراتِ نجس که از آبجو و آبِ انگور و ... درست میشود، بوده، همان که خوردنش عقل را زائل کرده و طبق حکم قرآن حرام و خلافِ شرع هست و شیطان را بر انسان مسلط میکند.
۷- لزوما منظور از شاهدبازی و دلبری و جمالِ شاهد و ... همان همجنس گرایی و امردخانه و همجنسبازی و خاک برسری و لواطی هست که درباریان و مردمان قدیم گرفتار و مرتکبش بودند و آن زمان قبیح نبوده و الان قبیح شده و هیچ وجه دیگهای قابل تصوّر و احتمال پردازی نیست.
۸- در زمینۀ عرفان و مراتب ۱۰گانۀ ایمان و مراتب محبت الهی و حقایق عوالم غیب و «شهود و حضور در همۀ عالَمهای غیبی» و اطلاع بر اسرارِ الهی و ملکوت و جبروت و شهودِ تسبیحِ آسمانها و زمین و فرشتگان چه کسی صاحب نظر است؟ هرکسی که دکترای دانشگاهی در هر زمینهای دارد (به خصوص فلسفه یا ادبیات یا دیگر علوم انسانی) و چنین کسی هم قطعا سخن عرفای به کمال رسیده را به خوبی میفهمد و تشخیصش در تمامیِ این زمینهها صحیح است و درست فکر میکند.
۹- هرکس که اظهار نظری که «مستند به اشعار و سخنهای همین شاعرها باشد» را نپذیرد، متعصب و ناآگاه است.
از طرف دیگه این ادعا به حقیر و مخالفهای شمیسا و طرفدارانش، نسبت داده میشه:
«همین که کسی پیدا شده و کتاب شعری نوشته و ادبیات فارسی را غنی کرده، پس او معصوم و بیگناه و بیخطا است.»
مسعود نخعی در ۱ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۵۷ در پاسخ به گمنام دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶:
باسلام.دوست گرامی کلمه ی علامت به معنی نشانه است.احتمالامنظورشماکلمه ی علت است که البته دراینجا وجود ندارد.
مهدی هاشمی در ۱ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۲۹ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۳۸۰:
پس بِدان این اصل را ای اصلجو - هر که را دردست، او بُردهست بو
هر که او بیدارتر پر دردتر - هر که او آگاهتر رخ زردتر
(نگین)در ابتدای راه در ۱ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۴۷ در پاسخ به روفیا دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸:
روفیای عزیز
چقدر با تو موافق هستم، سخن از جانم گفتی، من هرگز نتوانستم کسی یا کسانی را دوست بدارم،که از احساس آنها مطمئن نبودم! این چیزی نیست که من به عمد برای خودم قانون کرده باشم! بلکه بطور ناخودآگاه نمیتوانم عاشق انسانی شوم که او مرا دوست نداشته یا اینکه بی احساس باشد. سخن در این نیست که به انسان ها نمیتوانیم عشق بورزیم، بلکه صحبت این است که بقول شما هیچ مارا یارای فهم عشقی یک جانبه نیست!
(نگین)در ابتدای راه در ۱ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۴:
شُکرِ ایزد که میانِ من و او صلح افتاد
: بنظر شما دوستان منظور از 《او》 چه کسی است که با حافظ در صلح شده است؟
کامران هیچ در ۱ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۱۲ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۳:
متاسفانه منظور از شراب همون شراب خودمونه
بمیرم براتون
شاهرخ کاطمی در ۱ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۲۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۲۶ - قصهٔ آن حکیم کی دید طاوسی را کی پر زیبای خود را میکند به منقار و میانداخت و تن خود را کل و زشت میکرد از تعجب پرسید کی دریغت نمیآید گفت میآید اما پیش من جان از پر عزیزتر است و این پر عدوی جان منست:
سلام
من به کل غزل کاری ندارم
ولی هویت دادن به هر چیزی
در دنیای مادی دوری از خداوند
کلا مشغول به خود بودن .در
عرفان بیراه هست طاووس
همانطوری هست زیباست
او خودش را مشغول پر هایش
کرده مثل کسی کاخ نشین
ول کرده گوخ نشین شده
هر دو یکی هست اول با کاخ
نشینی هم هویت شده حالا با
گوخ نشینی مرکز را باید عدم
کرد مرکز خداوند باشه
پاکی مطلق باشه
از تمام نعمات دنیا موزن
استفاده کنیم
رضا پروا در ۱ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۱۸ دربارهٔ اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۴۱ - پند دادن گرشاسب نریمان را:
نکوکار با چهره زشت و تار
فراوان به از نیکوی زشت کار
به نظر درست تر می رسد
ارسلان بزرگمهر در ۱ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۵۳ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۵:
آقای جمال وفایی هم توی سه گاه خوندن با نام هفت شهرعشق،زیباست مخصوصا با تار استاد فریدون حافظی
یزدانپناه عسکری در ۱ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۰۷ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴:
1- ای شده شیفتهٔ گیتی و دورانش - دهر دریاست، بیندیش ز طوفانش
2- نفس دیویست فریبنده از او بگریز - سر بتدبیر بپیچ از خط فرمانش
22- چشم نیکی نتوان داشت از آن مردم - که بود راه سوی مسکن شیطانش
23- همه یغما گر و دزدند درین معبر - کیست آنکو نگرفتند گریبانش
***
[یزدانپناه عسکری]
آگاهی ایستا و شیفته هر ایده آلی در سطوح مواقف گیتی، وسیلهای جعلی و لالایی آرامش گونهی شیطانی فریبنده و یغماگر آگاهی انسان است. گریز از خود مهم بینی، گریز از آغل انسانی در این گیتی است.
حسین فرزند ماه جمال و منصور محمدنظامی در ۱ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۰۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۳۷ - رفتن ذوالقرنین به کوه قاف و درخواست کردن کی ای کوه قاف از عظمت صفت حق ما را بگو و گفتن کوه قاف کی صفت عظمت او در گفت نیاید کی پیش آنها ادراکها فدا شود و لابه کردن ذوالقرنین کی از صنایعش کی در خاطر داری و بر تو گفتن آن آسانتر بود بگوی:
با سلام و درود و عرض همدلی.
حسین محمدنظامی هستم فرزند ماه جمال و منصور.
منظور از ذوالقرنین همان پادشاه معروف آقای آشور بانیپال است که پروردگارش به او ۱. قدرت ۲. حکمت داد. از این رو او توانست کارهای مهمی انجام بدهد. لطفاً در اینترنت به دقت بچرخید ببینید که چه داشت و چه کرد.
الف رارا در ۱ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۵:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴:
الحق که غزل عجیب و پیچیدهایه. هر چی سعی می کنم نکته دان عشق باشم و این حکایت رو بشنوم، نکته ی حکایت برام مبهمه
رضا پروا در ۱ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۵:۲۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۵:
در بیت دوم: "تو سرو با بدن شمس یا بناگوشی" منطقی تر به نظر می رسد (با به جای یا)
مشابه آن در غزل 87 است که آمده:
گر کسی سرو شنیده ست که رفته ست این است
یا صنوبر که بناگوش و برش سیمین است
فاطمه یاوری در ۱ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۵۸ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹: