محسن طاهری در ۱ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۸ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۵۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲۵:
سلام بر دوستان عزیز
میشه یه نفر لطفا برای من توضیح بده که چرا من که یک انسان عادی و سر در گم هستم و فقط یه علاقه ساده به حضرت مولانا دارم و دنبال خودشناسی هم هستم و کلا ۱۰ساعت هم صرف خوانش و تحقیق درباره حضرت مولانا نکردم و در زندگی ام کلا چند بار گریه نکردم چرا باید به صورت اتفاقی این غزل را بخونم و اینقدر تحت تاثیر قرار بگیرم و حق حق گریه کنم ؟
مجتبی در ۱ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۸ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۰۴ دربارهٔ جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸:
به به ! چقدر زیبا و لطیف...
علی میراحمدی در ۱ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۸ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۲۷ در پاسخ به عباس صادقی زرینی دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۸۰:
براستی انسان متحیر میشود از خوانش برخی غزلیات بیدل که این شاعر چه نگاهی داشته و چه مضمون آفرینیهایی کرده و با چه هنرمندی این مضمون ها را بیان کرده
متاسفانه گاهی برخی اشعار بیدل بیش از اندازه سخت فهم و دیریاب میشود و آن متوسط طراوت و تری که یک شعر فارسی باید داشته باشد را از دست میدهد و دیگر از قلمرو شعر خارج میشود
محمد حافظ دوست در ۱ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۸ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹:
شکر در بیت ششم «شُکر » است نه «شَکر»
به دو دلیل
اولا اگر شَکر خوانده بشه وزن شعر مشخصا بر هم میریزد و شعر حافظ شعری نیست که کوچکترین مشکل وزنی بر آن مترتب باشد
ثانیا حافظ هر جا از اسم خاصی مثل شَکر استفاده میکند حتما آرایه مراعات نظیر را نیز برقرار می کند . در حالیکه در این بیت هیچ کلمه مرتبط با شکر مثل شهد ، شیرین ، لب ..... به کار نرفته است. کافیه به بقیه بیت هایی که حافظ در آن شَکر را به کار برده نگاه کنید همه جا کلمه دیگری در ارتباط با شکر به کار رفته
بنابراین
شُکر به صبر دست دهد عاقبت ولی
بدعهدی زمانه زمانم نمی دهد
Ali Hadjimohamadali در ۱ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۸ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۱۴ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۸:
عالی هست این شعر ومن وقتی می خونم بغض میگیره منو
عباس صادقی زرینی در ۱ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۸ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۱۸ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۸۰:
هماهنگی و همکاری کلمات در شعر بیدل بی نظیر است . بیت : کسی از عهده قاتل .... را با دقت ببیند «عید قربان» را از نگاه و زبانی دیگر ، باد زدن و سوختن گوشت قربانی را با فرم تازه ای بیان کرده است حضرت بیدل استاد اینگونه نگاه های تازه میباشد
سالوس پر دعوی در ۱ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۸ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۱۸ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۲ - تمامی حکایت آن عاشق که از عسس گریخت در باغی مجهول خود معشوق را در باغ یافت و عسس را از شادی دعای خیر میکرد و میگفت کی عَسی أَنْ تَکْرَهوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ:
پروردگار.
با توجه به حدیث (حدیث قرب نوافل): ...و بهدرستی که بهوسیله نافله به من تقرب میجوید تا آنجا که من دوستش میدارم و چون دوستش دارم، آنگاه گوش او میشوم که با آن میشنود و چشمش میشوم که با آن میبیند و زبانش میگردم که با آن سخن میگوید.... .
علی میراحمدی در ۱ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۸ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۰۹ در پاسخ به رضا از کرمان دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۶۰ - وصف ضعیف دلی و سستی صوفی سایه پرورد مجاهده ناکرده درد و داغ عشق ناچشیده به سجده و دستبوس عام و به حرمت نظر کردن و بانگشت نمودن ایشان کی امروز در زمانه صوفی اوست غره شده و بوهم بیمار شده همچون آن معلم کی کودکان گفتند کی رنجوری و با این وهم کی من مجاهدم مرا درین ره پهلوان میدانند با غازیان به غزا رفته کی به ظاهر نیز هنر بنمایم در جهاد اکبر مستثناام جهاد اصغر خود پیش من چه محل دارد خیال شیر دیده و دلیریها کرده و مست این دلیری شده و روی به بیشه نهاده به قصد شیر و شیر به زبان حال گفته کی کلا سوف تعلمون ثم کلا سوف تعلمون:
کاملا درسته
مولانا راوی داستان است و داستانها هم در یک بستر عرفانی و به صورت تمثیلی بیان میشوند و ما نمیتوانیم از داستانها نتیجه گیری تاریخی داشته باشیم و از اصل مطلب که همانا شناخت خویشتن است دور بیفتیم.
از ابتدا تا انتهای شاهنامه فردوسی هم پر است از خون و خونریزی و جنگ و جدال و قتل و سربریدن و گوش کندن و این موارد...
حتی رستم قهرمان برگزیده فردوسی به صغیر و کبیر رحم نمیکند و انسان و حیوان و دیو و زن (سودابه)و مرد را از دم تیغ میگذراند...
ولی ما به هیچ وجه نمیگوییم فردوسی چون این ماجراها را به نظم درآورده پس انسان خشن و بیرحمی بوده و بالعکس او را خردمند و حکیم هم مینامیم.
چون اساسا از خلال همین ماجراهاست که او نتایج خرد ورزی و پاکی و نیکی را بیان می کند و به نکوهش آز و حرص و جاه طلبی میپردازد و شاهنامه هم اثری است که در بستر( ژانر)حماسی سروده شده است و ویژگی های خود را دارد.
لیلا خاوری در ۱ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۸ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۲۵ دربارهٔ فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۰:
احمد ظاهر واقعا این شعر رو به شایستگی خوندند ، جای تحسین داره
رضا از کرمان در ۱ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۸ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۵۶ در پاسخ به Persian Poem Lover دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۶۰ - وصف ضعیف دلی و سستی صوفی سایه پرورد مجاهده ناکرده درد و داغ عشق ناچشیده به سجده و دستبوس عام و به حرمت نظر کردن و بانگشت نمودن ایشان کی امروز در زمانه صوفی اوست غره شده و بوهم بیمار شده همچون آن معلم کی کودکان گفتند کی رنجوری و با این وهم کی من مجاهدم مرا درین ره پهلوان میدانند با غازیان به غزا رفته کی به ظاهر نیز هنر بنمایم در جهاد اکبر مستثناام جهاد اصغر خود پیش من چه محل دارد خیال شیر دیده و دلیریها کرده و مست این دلیری شده و روی به بیشه نهاده به قصد شیر و شیر به زبان حال گفته کی کلا سوف تعلمون ثم کلا سوف تعلمون:
سلام
در پاسخ به شما دوست گرامی عاشق شعر فارسی ذکر چند نکته الزامی است:
همانطور که مستحضرید به جرات کتاب مثنوی معنوی همانطور که از نامش پیداست یکی از برترین کتابهای ادبیات عرفانی است و در آن مولانا مجموعه ای از اندیشه های ناب ایرانی_دینی را گرد آوری نموده ومانند تمامی مثنوی های صوفیانه به طور عمده از حکایات وشخصیتهای حقیقی وغیر حقیقی وحتی حیوانات به شیوه تمثیل بجهت تفهیم وبیان تعلیمات تصوف ودشواریهای آدمی در راه وصول به آستان حضرت خداوند بهره برده است مولوی در این اثر قصد تعلیم راههای وصول به خداوند ومعرفت الهی را در قالب اندرز گویی وداستانسرایی دارد که شاید شنونده نتواند بدین صراحت موضوع را در غزلیات ایشان درک نماید پس بدیهی است که ممکن است بسیاری از حکایات پرداخته ذهن ایشان باشد کما اینکه در کل کتاب از این شخصیت پردازیها کم ندارد ونباید شنونده وخواننده این اثر کار اورا با آثار مورخان رسمی اشتباه بگیرند در ثانی در صورتی که این واقعه اتفاق هم افتاده باشد نقل آن دلیل هم فکری وهم داستانی با شخصیت های حکایت نیست کما اینکه بسیار فیلم وکتاب وآثار دیگر درمورد جنایات بشری مثلا نازیها در آلمان ساخته ونوشته شده وقیاس نویسنده یا کارگردان به صرف نقل موضوع با شخص هیتلر ودیگران قیاسی مع الفارق است ودر آخر بایدبه این نکته نه به گفته بنده بلکه به شهادت بسیاری از بزرگان ومولوی پژوهان ،اذعان داشت که سرچشمه فیض ووحی الهی باعث گردآوری این اثر شده است انجا که میگوید:
گر نبودی گوش های غیب گیر
وحی ناوردی زگردون یک بشیر
ضمن اینکه در متن حکایت هیچ اثری از تمجید از این عمل دیده نمیشود وهمچنین رافت اسلامی که فرمودید بنا بر شواهد تاریخی از صدر تا کنون خود جای شک ،بحث وشبهه دارد
در این حکایت اسیر دست بسته کافر نماینده نفس انسانی است و ضمن نقل حکایت به نقدصوفی پر مدعای بی جوهر پرداخته ودر حکایت بعدی احوال صوفی حقیقی را بیان میکند وچنین برداشت میشود که صوفیان متظاهر ،صوفیان واقعی را بدنام کردهاند.
شاد باشی عزیز
یزدانپناه عسکری در ۱ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۸ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۳۰ دربارهٔ محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل سوم » منقولات » شمارهٔ ۱۲:
شیخ گفت ما آنچ یافتیم به بیداری شب و به بیداوری سینه و بیدریغی مال یافتیم.
***
[یزدانپناه عسکری]
بی عیب و نقصی و نچسبیدن به چیزی و عدم قضاوت دیگران
یزدانپناه عسکری در ۱ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۸ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۰۲ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۴۷ - یکی هست و دو تا نیست:
20 - خوش باش، کزین هستی موهوم مزور - تا چشم بهم برزدهای شکل و نما نیست
***
[سهراب سپهری] (1)
مسافر
غروب بود. صدای هوش گیاهان به گوش میآمد.
مسافر آمده بود. و روی صندلی راحتی ، کنار چمن نشسته بود
دلم گرفته، دلم عجیب گرفته است.
تمام راه به یکچیز فکر میکردم و رنگ دامنهها هوش از سرم میبرد.
خطوط جاده در اندوه دشتها گم بود.
چه درههای عجیبی! و اسب، یادت هست، سپید بود
و مثل واژه پاکی، سکوت سبز چمنزار را چرا میکرد.
و بعد، غربت رنگین قریههای سر راه. و بعد تونلها.
دلم گرفته، دلم عجیب گرفته است. و هیچچیز،
نه این دقایق خوشبو، که روی شاخه نارنج میشود خاموش،
نه این صداقت حرفی، که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست،
نه، هیچچیز مرا از هجوم خالی اطراف. نمیرهاند.
و فکر میکنم که این ترنم موزون حزن تا به ابد شنیده خواهد شد.***
[یزدانپناه عسکری]
ترنم موزون حزن برای موجوداتی گذرا و مسافرانی موهوم
1- هشت کتاب ، سهراب سپهری – تهران : انتشارات طهوری 1385- مسافر صص 306-304
یزدانپناه عسکری در ۱ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۸ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۱۶ دربارهٔ میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۱۱۷ - ۳۶ - النوبة الثالثة:
1- در اعمال حج که هر چه نابکار و ناشایست است چشم و زبان و دل خویش از آن نگه دارد و ذلک فی قوله فلا رفث و لا فسوق و لا جدال فی الحج
***
[قرآن کریم]
الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فیهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِّ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ یَعْلَمْهُ اللَّهُ وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوی وَ اتَّقُونِ یا أُولِی الْأَلْباب - البقرة : 197
***
[یزدانپناه عسکری]
رهایی و آزادی از تمام ویژگی های نوعی و فهرست انسانی به قصد طواف و صلاة. درانداختن فهرستی نو بر اساس تقوی و عدم خود بزرگ بینی .
263:807
جهن یزداد در ۱ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۸ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۷:۲۷ دربارهٔ فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۳ - در تقاضای معاودت سلطان مسعود از اصفهان به غزنین پس از فوت محمود:
نام غزنی درست است و نمیتوان انرا غزنی اورد
جهن یزداد در ۱ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۸ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۷:۱۲ دربارهٔ کسایی » دیوان اشعار » به سفلگان:
به گربه آه و به غلبه سپرز و خیم همه
وگر یتیم بدزدد بزنش و تاوان کن
اردشیر در ۱ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۸ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۶:۰۴ در پاسخ به رضا ساقی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۱:
مثل همیشه از تفاصیر عالی شما استفاده کردم. سپاس
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ۱ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۸ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۵:۲۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷:
این کهنه رباط را که عالَم نام است / وآرامگه اَبلَقِ صبح و شام است
بزمی ست که وامانده یِ صد جمشید است / قصریست که تکیه گاه صد بهرام است
- کهنه رباط: کاروانسرای قدیمی که در آن موقت و کوتاه در آن اقامت داریم. کهنه نسبت به مدت زندگی ما در آن بسیار قدیمی است و اشاره به این دارد که مورد استفاده یِ درگذشتگان و مردگان هم بوده است.
- عالَم: جهان, دنیا
- آرامگه اَبلَق: خوابگاه سیاه و سفید که با ورودِ روز و شب به آن رنگ آن سفید و سیاه می شود. دنیا همچون خوابگاهی است که رنگِ آن با آمدن روز و شب تغییر می کند. در اینجا خیام این تغییر رنگ را به سکونتِ موقتی روز و شب در این کاروانسرا تشبیه کرده است.
- بزم: پارتی و مهمانی, مجلسِ عیش و نوش, # رزم
- وامانده: به ارث رسیده, میراث
- صد: نشانه کثرت, تعدادِ بیشماری
- تکیه گاه: محل استراحت و آسایش, در اینجا مجازا تخت و گاه (کاخ و قصر)
در این رباعی خیام باز تاکید بر زندگیِ کوتاه و بی وفایی این دنیا دارد. با آوردن نام های جمشید و بهرام که هر دو در اوج عزت و لذت بودند این نکته را خاطرنشان می کند که دنیا به این دو با این عظمت و شکوه وفا نکرد ماکه جایِ خو داریم! شاید غزل ۳۷ دیوان حافظ از این رباعی الهام گرفته باشد:
بیا که قصرِ اَمَل سخت سست بنیاد است / بیار باده که بنیادِ عُمر بر باد است
مجو درستیِ عهد از جهانِ سست نهاد / که این عجوز عروسِ هزار داماد است
نشانِ عهد و وفا نیست در تبسمِ گُل / بِنال بلبلِ بیدل که جایِ فریاد است
- قصرِ اَمَل: کاخِ آرزوها
- بیار باده: شراب را بیاور, بیا شاد باشیم و شادمانی کنیم و غصه یِ زندگیِ کوتاه این دنیایِ بی وفا نخوریم!
- مجو درستی عهد: انتظار وفا و وفاداری نداشته باش
- که این عجوز, عروس هزار داماد است: که این دنیایِ پیر, به عقد و نکاح همه در میآید ولی به هیچ یک وفا نمی کند. در اینجا صفت عجوز به این نکته اشاره دارد که انسان اینقدر عاشق و شیفته یِ این دنیا می شویم که زشتیها, کهولت و فرتوتی و چینِ و چروکهایِ این عروس سالخورده را ندیده و او را همچون دوشیزگانِ پاکدامن قلمداد می کند, عروسِ دنیا هم زشت و چروکیده است و هم بی وفا,خلاصه در یک کلام در کمالِ زشتی به هیچ شوهری جوابِ رد نمی دهد! برای همین است که بعضی از روانشناسان عاشقی را با جنون یکی دانسته اند چرا که عاشق هیچ کدام از زشتیها را ندیده و بعضا زشتیها را زیبایی نیز می پندارد!
تورنتو >اونتاریو> کانادا {۲۸ ژوئن ۲۰۲۳}
یزدانپناه عسکری در ۱ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۸ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۳:۴۰ دربارهٔ محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل سوم » منقولات » شمارهٔ ۱۶۲:
شیخ گفت طمع از کار بیرون باید کرد اگر خواهی کی عمل بر تو سبک گردد در عمل بیطمع باید بود.
***
[یزدانپناه عسکری]
بی عملی: عمل کردن برای عمل نه برای نتیجه.
یزدانپناه عسکری در ۱ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۸ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۳:۱۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۲:
7- سعدی شوریده بیقرار چرایی - در پی چیزی که برقرار نماند
***
[سهراب سپهری]
و اگر مرگ نبود دست ما در پی چیزی میگشت.
***
[یزدانپناه عسکری]
مرگ پایان دادن به خواستهها است و رنج جستجو را برمیدارد.
هشت کتاب ، سهراب سپهری – تهران : انتشارات طهوری 1385- صفحه 294
محمد صالح در ۱ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۹ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۰۳ دربارهٔ فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۳: