گنجور

حاشیه‌ها

سام در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۰۹ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۸ - آرزوی مادر:

  کاری از گروه ادبی ققنوس

کشاورزی دنیادیده در مزرعه‌ای، روزگارش را با کاشتن و زراعت سپری می‌کرد.

درهنگام درو، خرمن محصول را روی هم انباشته می‌کرد. فکرش را با کار مشغول می‌کرد و به این ترتیب فکر و خیالش آسوده بود.

از باد و گرد و خاک چه زجرها که نمی‌کشید تا اینکه بتواند گندمی که درو کرده بود را از کاه آن جدا کند (به کمک باد)

برای آنکه یک روز انبارش را پر کند، ستم‌های زیادی از آب و گل می‌دید.

در هنگام شخم زدن و پرچین به پا کردن، درد دل‌های زیادی از دست هر باد و خاکی که می‌آمد داشت.

یک روز هنگام سحر، هوا آنقدر سرد شد که کشاورز از شدت سرما به خود لرزید.

خار و خاشاکی را جمع آوری کرد و شاخه‌ای از یک درخت انگور پیر شکست.

آن هیزم را نزدیک خرمن قرار داد. با آتشزنه‌ای آتش را روشن کرد.

هنگامی که آتش شروع به دود کردن کرد، و شعله‌های آن به آسمان بلند شد، ناگهان پرنده‌ای فریاد زد:

که ای کسی که با کاشتن یک دانه، شصت دانه درو می‌کنی، من هم بهره‌ای در این خرمن دارم.

سزاوار نیست که در اینجا آتش روشن کنی، مبادا که با این کار خانمانی را آتش بزنی

اگر کسی این آشیانه را بسوزاند، آن قدر می‌دانم که با این کار خود گویی تمام جهان را سوزانده است.

اگر جرقه‌ای از این آتش به ما بخورد، حساب ما از این دفتر خارج می‌شود (از دفتر گیتی خارج می‌شویم=می‌میریم)

بارها خودم را با شوق و شادمانی از دام و بند رها کردم. به این امید که روزی، چند جوجه داشته باشم

هنوز زمان زیادی تا آن زمان مبارک (متولد شدن جوجه‌ها) باقی مانده است. هنوز این آشیانه بدون آواز شادمانی بچه‌ها است.

کسی که به تو از این شاخه، میوه‌ای داد، به من یاد داد که از انتظار (بدنیا آمدن جوجه‌ها) شادمان باشم.

در هر قدمی که برمی‌داری، لذتی نهفته است. در هر دلی، آرزویی پنهان است.

به جان ناتوان، قدرتی بده. چرا که جان از ناتوانی‌ها می‌ترسد.

 

گروه ادبی ققنوس

همیرضا در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۵۵ در پاسخ به میر ذبیح الله تاتار دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲:

دکتر ضیاء در شرح صوتی این غزل به همین نکته اشاره می‌کنند و می‌فرمایند که علاوه بر مطلعی که جنابعالی اشاره کردید (وصف حسن تو گفتنم هوس است ... قابل مطالعه در این نشانی) غزل دیگری در دیوان عماد فقیه کرمانی با همین وزن و قافیه وجود دارد که با این بیت شروع می‌شود: «با جوانان نشستنم هوس است - عهد پیران شکستنم هوس است» (قابل مطالعه در این نشانی).

البته ایشان معتقدند همهٔ این غزل‌ها در استقبال از یک بیت سنایی در حدیقه سروده شده‌اند:

مجلس وعظ رفتنت هوس است

مرگ همسایه واعظ تو بس است

 

پرویز معین در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۵۹ دربارهٔ نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۱۰۴:

کنسرت افسانه در سالن پیر بولز برلین غوغای سحر بروجردی و سهراب پورناظری و سایر هنرمندان بود همیشه فکر می‌کنم خود شاعر در عالم دیگر هم آیا از این هنرنمایی فوق‌العاده آگاه می شود و لذت می برد یا نه 

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۴۵ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۷۵:

از جنون‌ِ کرّ و فر ، بر چرخ مَفرازید سر،

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۱۹ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۱۹:

خُم چُو خالی شد ز مِی ، جایِ فلاطون می‌شود

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۱۹:۳۷ دربارهٔ بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۵:

نماید همچُو عکس طوطی آبی در آیینه،

دلِ خونین ، که از پیکانِ خوبان ، غرقِ آهن شد

لطفا صورت صحیح مصراع اول را مشخص بفرمایید

مهدی وثیقی در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۱۱ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۵ - در ستایش شعر خویش گوید:

سلام بزرگواران،آیا کسی تا حال شرحی یا تفسیری بر این قصیده نوشته یا کسی فهمیده این قصیده را؟ چی گفته حکیم درین قصیده،حس می کنم حلاج سخن میگوید درین قصیده.اگر کسی بتواند در فهم این شاهکار ادبی-حکمی کمکم کند سپاس گذار خواهم بود.

ناپیدا در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۰۱ در پاسخ به حبیب شاکر دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۲:

دقیقا نمی‌دونم خودت میدونی اشعاری که مینویسی مرتبط با خود شعر هست یا نه ولی خواستم بگم که خیلی مرتبط ن.خیلی زیبا بود 

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۲۴ دربارهٔ سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۳۳ - جواب دادن حورزاد جمشید را:

مصرع نخست بیت شماره 2 را به گونه‌ای باید خواند که معنی‌اش چنین باشد: «راستش را بخواهی، این اسب ویژه دریا می‌باشد.»

این خوانش، با مصرع دوم همین بیت و بیت‌های شماره 3 و 4 سازگار است.

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۳۸ دربارهٔ اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷۹:

ملامت تا به کِی  زاهد ، قیامت سَر نخواهد زد

هادی در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۰۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۶۴:

مولانا ما رو دعوت می‌کنه به تام و تمام بودن در هر کاری که می کنیم حتی در حدی که برای دیورانی هم نقاب بیاندازیم و شیطان شویم. اولین گام صداقت، صداقت فرد با خودشه!

محمد راد در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۲۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۸:

پندآموز و دردناک و لطیف و حیرت آور ... روحت شاد فردوسی بزرگ

نبی پلویی امیرآبادی در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۴۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۵:

شعر بنظر نمی‌رسد که به طور کل در زمره اشعار شیخ شیراز باشد هر چند رندانه گویی در شعر پیدا می‌شود که مختص این خداوندگار میباشد اما در قسمت‌هایی شعر به انحطاط کلامی نزدیک می‌شود که سعدی را با این نوع منحط بودن ارتباطی را نیست ...‌

nabavar در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۰۳:۲۸ در پاسخ به merce دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۷:

با تعبیر مرسده بانوی گرامی موافقم ،

ببینید چگونه گاو نادان را از خفگی می رهانند:


پیوند به وبگاه بیرونی
خورد گاو نادان ز پهلوی خویش

یا

پیوند به وبگاه بیرونی

nabavar در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۰۲:۳۲ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۱:


نرگس جادو
شکسته بر لب ایوان ِ دل نشستم دوش 
 چه شکوه ها که شنیدم ولی به لب خاموش
به تیزی سر دندان بخست جان و تنم

غم زما نه و ،حسرت ، کشید بر هر سوش
ز آسمان و زمین بس که فتنه می بارد

توان و تاب نمانده که غم کشَم بر دوش
به بی کران همه آسمان و چرخ بلند

ستاره ایی نگشوده به روی من آغوش
دلم گرفته ازین ها ی و هوی نا هنجار

کجاست مرغ غزلخوان و نغمه ی یاهو ش
ز هاتفم خبر افتاد صبح ، وقت سحر

دوای درد چو خواهی ز عشق باده بنوش
هر آنکه پا به خرابات عشق بنها ده

خبر نمانده اش از حال  طره ی گیسوش 
به یک کرشمه اگر ساغرت دهد ساقی

هزار غم بگریزد ز نرگس جادوش
به حوریان بهشتیش ، اعتنا نکنی

فرو نهی لب جوی و طراوت مینوش
بیا که خلوت ِ دلدار محفل عشق است

شعاع باده طراز است با خط ابروش
بنوش باده ی صافی و نوش جانت باد

به سر سلامت لبخند و طلعت نیکوش
غم زما نه ” نیا “ گر که جاودانی نیست
بخواه باده ی سیمرغ ِ عشق را داروش

nabavar در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۰۲:۰۵ در پاسخ به Kako Kalahan دربارهٔ اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷:

کاکو جان، 

این دو استکان را از کجا آورده ای؟

دوستگانی dustgāni معنی

۱. باده‌گساری با دوستان یا به یاد دوستان.
۲. (اسم) باده‌ای که با دوست یا به یاد دوست بنوشند.
۳. (اسم) پیالۀ شراب که کسی از روی محبت و صفا به دست دیگری بدهد: ◻︎ کسی را چو من «دوستگانی» چه باید / که دلشاد باشد به هر دوستگانی (فرخی: ۳۸۳).
۴. دوستی؛ عشق.

مانا باشی

nabavar در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۵۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷:


دوست

از لب شیرین دوست ساز بم و زیر خوش
در خم گیسوی دوست بسته زنجیر خوش
گر که بخواند به مهر ور که براند به قهر

در شب هجران دوست ناله ی شبگیرخوش
گر بنوازد به لطف ، ور بنوازد به چوب

از اثر لطف دوست ترکه ی تدبیر خوش
شعله به جانم کشد تیغ زند بر سرم

تیزی پیکان دوست چون دم شمشیرخوش
عهد ببندد به ناز گرچه وفایش بعید

بسته ی پیمان دوست گر که به تأخیر خوش
گر بپسندد بجاست ور نپسندد رواست

برسر آمال دوست شیوه ی تفسیر خوش
جور و ستم را ” نیا “ با دل جان می خرد
وصلت فردای دوست عذر به تقصیر خوش

Kako Kalahan در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۱۵ دربارهٔ اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷:

گویا بیت نخست باید چنین باشد:« دوستکانی» یعنی دو استکان (؟)

آتبین حسن نیا در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۴۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶۵:

نه که قصّاب به خنجر چو سر میش ببُرّد

نهلد کشتهٔ خود را، کُشد آن گاه کشاند

در این بیت اشاره به این موضوع دارد که ،آیا نمی‌بینی که قصاب بعد از بریدن سر میش،اول صبر می‌کنه تا خون قربانی بصورت کامل تخلیه بشه و بعد این حیوان رو وزن میکنه و سپس جهت راحتتر بریدن گوشت ،حیوان رو یا قلاب  بالا می‌کشه و آویزان می‌کنه (همون حدیث رهایی از منیت انسان و متعاقب آن رستگار شدن رو بیان میکنه،که اشاره به پا گذاشتن روی خودخواهیست).شاید خلاصش بشه این👇

اول باید کامل از منیت و خودخواهی رها بشی تا اون موقع در خدمت خلق خدا قرار بگیری تا آنگاه آماده عروج ملکوتی بشی

در بیت بعد،👇

چو دم میش نمانَد ز دم خود کُنَدش پُر

تو ببینی دم یزدان به کجاهات رساند

بنظر من به اشاره به ساختن انبان(ساز نی انبان)از پوست میش دارد .که چه نوای زیباتری نسبت به صدای خود میش،را قصاب یا (در مورد ما انسانها آفریدگار)میتواند از پوست این حیوان تولید کند.

یعنی کافیه خودت رو به اراده آفریدگار بسپاری تا بهترین کاربردت را برایت رو کند.به نوعی میخواد بگه خدا بهتر از تو می‌دونه چی ساخته.و اگه خودت رو واقعا به او بسپاری ،چیزی از تو میسازه که بقیه و حتی خودت به حیرت می افتی 

ر.غ در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۲۶ دربارهٔ نسیمی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۸:

با سلام. خانم دکتر مریم معزی، چند بیت اول از این قصیده را در پایان‌نامه کارشناسی ارشدشان آورده و نوشته‌اند سروده شاعر گمنام اسماعیلی است. بیت اول این است:
از الف اول امیر اعظم والا علیست                                                               افتخار اولیا الله، مولانا علیست

۱
۵۶۳
۵۶۴
۵۶۵
۵۶۶
۵۶۷
۵۵۲۱