گنجور

حاشیه‌ها

سعید رافعی در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۳ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۰۲:۲۹ در پاسخ به یاشار دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۱۷:

در هجونامه منتسب به فردوسی دنبالش بگردید

ادوارد ر.زاده در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۳ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۵۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۶ - قصهٔ هدهد و سلیمان در بیان آنک چون قضا آید چشمهای روشن بسته شود:

پس زبان محرمی خود دیگرست

همدلی از همزبانی خوشترست

"خوشتر از بهتر، بهترست."

مصطفی خلیلی در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۳ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۵۵ در پاسخ به برگ بی برگی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۵:

این شرح شما منو شگفت زده و طالب کرد اگر این پیام رو میخونید یه پل ارتباطی برای استفاده بیشتر معرفی کنید... من در اینستاگرام mostafa.khalili1370

بشارتی در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۳ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۴۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۳:

مهر: با فتح میم به معنی تعشق و عاطفه است

مصطفی خلیلی در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۳ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۲۴ در پاسخ به برگ بی برگی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۵:

سلام تفسیر و شرح شما عالی و بی نظیره... چطور میتونم از شرحیات شما بیشتر بخونم و استفاده بیشتری کنم؟

رضا از کرمان در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۳ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۰۱ در پاسخ به Mansoor Rah دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۲:

سلام عزیز

 باتشکر از توضیحات آقای ربیع نژاد با فرض اینکه فرمایش شما درست باشه سر هفتاد به چه معنی است؟

مصیب مهرآشیان مسکنی در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۲ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۵۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰:

خیال حوصله بحر می برد هیهات

چهاست در سر این قطره محال اندیش

حالا شعر درست ویرایش شد چونمی فرماید خیال واهی و پوچ دریای حوصله را تمام میکند... 

حالیا چه اندیشه محالی دارد این قطره ناچیز که قدم در این راه عبس و دشوار گام نهاده است

خیال حوصله بحر می پزد یک جمله بی مسمائی است از کجاداخل غزل ناب حضرت حافظ نفوذ و رخنه نموده است

حسین ربیع نژاد در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۲ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۱۹:۵۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۲:

با پوزش در ادامه مطلب فوق که اینجانب درج نموده ام این توضیح لازم است که استناد بنده نه صرفا بر مبنای ادعای یک فرد هر چند ادیب برجسته است بلکه بر این مبنا بوده که مطالعه کتاب فوق تا پایان صفحه ۶۶ و پانوشت آن موجب درک منطق «سرٌ حکمت» می گردد

حسین ربیع نژاد در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۲ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۳۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۲:

خیر مصرع دوم در واقع همان سرّ حکمت صحیح به نظر میرسد، خواهشمندم به پانوشت کتاب سیر حکمت در اروپا، تالیف و ترجمه روانشاد استاد محمدعلی فروغی چاپ ۱۳۹۳ انتشارات زوار قطع وزیری صفحه ۶۶ رجوع شود

نردشیر در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۲ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۱۷ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹۷:

شعرهای شهریار تبریزی چقدر شبیه شعرهای امیر خسرو دهلوی ست

سید مصطفی سامع در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۲ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۴۲ دربارهٔ صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۳۶ - مصیبت علی اکبر(ع):

شبه پیمبر

 ای عاشـقان ای عاشـــقان شـبه پیمبر آمده 
در بیــت لیـــــــلا وحسـین تابنده اختر آمده

 از طلعت این نو مهی پر نور شد گیتی همه
نیکو صفت ابن الحسین یعـنی که اکبر آمده

حیدر صفت او می درد صف های لشکر در غزا 
بر هاشـمیان مـــژده ده ثانـــی حیــدر آمده

درخلق وخوی ومنطقش باشد شبیه مصطفی 
با دیدنش لشــکر نگر مبـــهوت یکــسر آمده

ای قهــــرمانان بشـر، والا ظفر شد جلوه گر 
پور علـــــی مرتضی  فـــــرد مظـــــفر  آمده

تبریک گو از جـــان و دل مولود مسعود علی 
سـامع برای عاشــــقان،  عنــــبر معطر آمده
چهار شنبه ۲- ۱۲-۱۴۰۲
مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن

ادبیات در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۲ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۳۵ دربارهٔ ایرج میرزا » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۱۲ - هدیۀ عاشق:

درود و سپاس از گنجو وگنجوریان
ایرج واقعا شاعربزرگیه،شعر  پسر روقدرمادر دان که دایم کشد رنج پسر بیچاره مادر..فکر میکنم بهترین شعر ادبیات ایران که در حق مادر خوانده شده از جناب ایرج میرزاست، البته شعرهای بسیار زیبایی ایرج در حق مادر خوانده، داد معشوقه به عاشق پیغام که کند مادر تو با من جنگ....ازدیگر شعرهای ایرج در حق مادر که درکتاب های درسی هم بود. بقول خودش سعدی دوران
روحش شاد

رضا از کرمان در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۲ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۰۴ دربارهٔ ناصرخسرو » سفرنامه » بخش ۱۲ - قطران تبریزی:

سلام بر همراهان گنجور 

 نکته حایز اهمیت که فکر بنده را مشغول و مایل به نوشتن این حاشیه کرد اینه که جناب قطران معانی بعضی لغات را از ناصر خسرو پرسیده  فکرش را بکنید آیا چند وقت  درگیر بوده تا یک نفر پیدا بشه براش رفع اشکال کنه  الان چی؟ با ورود به دنیای اینترنت تمام اطلاعات در هر زمینه که نیاز باشه  در کسری از ثانیه (البته با اینترت ما کمی بیشتر!) در اختیار آدمه  باید واقعا خدا را شاکر باشیم وقدردان  ،جایی خواندم استاد فروزانفر که از مفاخر ماست حتی برای خوندن وپژوهش در مثنوی شریف،چه مرارتها را تحمل کرده در ابتدا مثنوی را قرضی گرفته   که در مقدمه کتاب احادیث وقصص مثنوی تا حدودی به سختیهای کار اشاره شده  نه تنها ایشان هر اثری که اکنون به راحتی ورایگان در اختیار ماست  مثلا همین سایت که ما از اون استفاده میکنیم  واقعا گنجینه ایست بی بدیل ولیکن خیلی بی بهره اند که جای تشکر دارد،،خلاصه کلام باید قدر دان زحمات کسانی باشیم که لا اقل در این مرز وبوم باعث ارتقای سطح دانش  مردم شدند  مدرسه ،کتابخانه ودانشگاه احداث کردن مبادرت به چاپ وانتشار کتاب کردن  تحصیلات را رایگان واجباری کردن وهزاران خدمات شایسته دیگه ولیکن روزی که ایشان راخلع میکردیم جشن  گرفتیم  همه باهم در رقص خر برفت وخر برفت وخربرفت هم میخوندیم وای از این ملت نادان قدرنشناس!

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۲ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۰۷:۰۰ در پاسخ به م. محمد زاده دربارهٔ ناصرخسرو » سفرنامه » بخش ۱۲ - قطران تبریزی:

اینها که گفته شد چه پیوندی با شونیسم دارد  شما سامانیان را ترک می نامی  و تاریخ این سرزمین  را
غزنوی اگرچه ترک بود اما انان غلام زرخرید سامانی بودندو دربارشان همان دربار سامانی بود خود سلطان محمود تاسالهای پایانی  از سوی سامانیان فرمان میراند  نخستین ترکان که به ایران امدند  سلجوقیان بودند با اینهمه انان بسیار نبودند انان از بی سروسامانی زمان مسعود و قحطی  نیشابور بهره جستند هنگامی که سلطان مسعود با  قحطی روبرو بود با لجبازی  به مرو رفت و هرچه وزیران و سران گفتند لشکر  از مردان و ستوران همه از گرسنگی  دارند می میرند اکنون گاه   رفتن به جنگ نیست لج کرد و لشکر قحطی دیده را  در راه میان طوس و مرو گرفتار  ترکان تازه  بهار دیده کرد لشکر گرسنه  به ترکان گرایدند و مسعود را شکستند این سوی ایران هم دیلمیان سالها بود که رو به کاستی نهاده بودند بدین گونه ایران  به اسانی بدست  ده دوازده هزار  فز سلجوقی افتاد

ثقات اینگونه روایت کرده اند که اغاز امدن ترک ان بود که قبایل قره خطا ازبلاد چین و دیار مشرق به قیالیق و بلاساغون بیرون امدند قاضی جوزجانی منهاج سراج بنگریم  امدن انان را از چین  می گوید که به بلاساغون امده اند در راحه الصدور نیز که نخستین تاریخ  ترکان در ایران است و مستقیم  از سلجوقیان ان  را میگرفته انان  سرزمین نیاکانی خود را دورترین جای شرق  میگویند همچنین قره ختایان از پکن امدند انان  چینی بودند سلسله  لیاوچی هنگامی  که شکست به کاشغر امدند و نامشان قره ختا شد ختا نام چین است و در بسیاری زبانها  چین را ختا مینامند نام لیاوشی نیز یلداشی شد خرگه ترک و وثاق ترکمان بینی همه 
آنکه بودی مر عرب را خیمه کردان را کیان. عسجدی
ترک زبان شدن بخشهایی از ایران  زمان صفوی که  قبایلی را از روم به ایران امدند و عثمانی نیز  چهارصد سال ایران را  در  تازش و خونریزی نهاد و پیوسته اذربایجان را اشغال می کرد زبان  مردم اذربایجان کم کم ترکی شد بویٓه در پایان صفوی که تریز سی سال  در اشفال عثمانی بود
رساله روحی انارجانی در سده یازده هجری به گویش مردم تبریز نوشته شده که پاک مانند گویشهای ایرانیست
  نمونه ای از  زبان تبریزیان در سده یازده هجری که روحی انارجانی ان را از زبان زنان و لوتیان  با لهجه  غلیظ تبریزی نوشته تبریز تا دو سده پیش از ان به پهلوی غلیظتری گپ میزدند و نمونه سخنشان در نوشته ها هست اما پیداست با پایتخت شدن ان پهلوی انان  به دری نزدیک تر شده  با انهمه هیچ اثار ترکی تا سده یازده در ان دیده نمی شود

تو انمن خدایی تو دشمن خدایی - دستاچه بکشت آونگان واکُرد واکُردار واراه وارفتار آشان واشان دستار به پشت آونگان باکرد و با کردار با راه و رفتار آسوده و رقصان - مزیوانْد مرسانْد شوَرَکان این زمانه وامرد بد مجُش نیزه مزی با لشککان دوشگر با شوَرَکان جنگری عمر کُتا ضاع مکن بچه وربرُت مگیر فرومدار میزکی نی که چووکی دَ کونش نباشه سرمانا بان دستاچه بندیم که همه میبندند جان خوَر(خواهر) هرُت دندانی رنگی بخور سواری خر بکُر مستوری لکه پیسی مزیانْد و مرسانْد شوهران این زمانه با مرد بد مجوش و نیز مزی با مفلسان پرخاشگر با شوهران جنگی عمر کوتاه مگذران بچه بر مگیر و فرومگذار مُنج/گنج/ موش - زنبورککی نی که در کونش نیشکی نی میز/ منج /موش= زنبور سرمان بان دستمال بندیم که همه میبندد به هر دندان رنگی بخور خر سواری کن پوشیدگی از پیسی است - انه واست کر کنکُر انه شست آنه آیین آنه براز واست افتاده و انه واست سرکش است -بوف کور ناشسته نا آیین نا برازنده) ‌انه رک نا خراش - یار قوی اوُم بی حبه یی یار خوی انهم برای دانه ای یار خوی =دزدی - عیاری چشمه لانش بَخونیان میمانَه سینه اش بتخته بریان پزان میمانه چشمانش بخونیان می ماند ای وای پشتم دستاچه نمیرسد به کشتم مزیوا مرسا - - ستیر و ستر سنگین و نارس - بختُت بَکام - می باثم =ارزو میکنم هما = نَفَس پندمید پندام ورداشت - پندم آماس وا بوسه وا لوسه واطبق سنبوسه با بوسه و با لوسه دستاچه بکشت آونگان - چک چکوی هرزه گوی پلیته موی وراج هرزه گوی فتیله مو - - وا بلوس شراب خَدُته بشو لوی انار را وا مازو نارین کن با درد شراب خود را بشو لای انار را با مازو نرم کن یتیم ماناش رودُم سر بهیچ خانه مکناش ببالای هیچ زیلو مرواش - مرداد= مردار چامین=شاش - دختر مزیا مادر ما دل و رودش بزمین آیا پیر ما زیر و بالاش فرو ریزا پدر ما زیر و بالایش فرو ریزاد در ان چند سرودک کوتاه نیز هست عفریت و دیو دشتی تی بد شد از ما گشتی یارب چه خواهیمان کرد از ما چرا گذشتی تی = تو - آنچه حکیم میخوره بینام شوَا چرک و ریم نقیسه من عمل کن بری بریش حکیم - از آنگه دو شوور کُردم روز خش ندیدُم خش امدی خشُت با من مرسام آن رو را طبق شفتالورا بمیرام آن دهانا آن لب و آن دندانا قربان شوام ابرورا کمان چهار پهلو را - جانُم و جانت ور زدَه قفل رومی و در زده جانم وَجانت آلوده چو انگبین و پالوده لایق دوستان نان باشه جان بی َ مهمان باشه - واژگان عربی به پارسی نفس= هما عرقچین= چینه اثر= لکه

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۲ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۰۲:۱۱ در پاسخ به محمدعلی طهماسب زاده دربارهٔ ناصرخسرو » سفرنامه » بخش ۱۲ - قطران تبریزی:

برادر تبریز را همه نوشته اند زلزله تبریز هم بلند اوازه است  توریز همان تبریز است ول ویران شد بازش ساختند تبریز زمان وهسودان ابادان بود تبریز در  تازش مغول ویران شد و سپس دوباره  ابادان گشت

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۲ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۵۳ در پاسخ به امین کیخا دربارهٔ ناصرخسرو » سفرنامه » بخش ۱۰ - شمیران در ولایت دیلم:

چرا تنها مهتر خود مستر هم داریم اکنون در بلوچستان وبرخی جاهای دگر نیز میگویند در پارسی مَستر گفته میشود

Khishtan Kh در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۱ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۳۷ دربارهٔ ایرج میرزا » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۷ - خرس و صیّادان:

الهام 

nabavar در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۱ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۱۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۴:


نجوا

در میانِ های و هوی زندگانی گم شدم
در نوای شور و بلوای جوانی گم شدم
ناز آن چشمان که مارا بر طواف عشق برد
بی خبر ازخویش  در بحر معانی گم شدم
گاه با نسرین و گه با لاله در گلزار عمر
در میان  یاس و رنگ ارغوانی گم شدم
ای خوشا با دوست بنشینی و درد دل کنی
لا به لای  عطرِ نجوای نهانی گم شدم
با سرِ انگشتِ مِهرم شانه کردم موی او
مست عطر دلکشش در نغمه خوانی گم شدم
صبح را  با یاد رویش گر که آوردم به شام
شب به یمن اشک، در گوهر فشانی گم شدم
هر زمانی دست ما از دامنش کوتاه بود
بی سر وسامان به بحرِ بی نشانی گم شدم
سالها بگذشت و من در پیچ و تاب زلف یار
 
در تب دلدادگی و دلگرانی  گم شدم
برف پیری برسرم چون صبح صادق جلوه گرد
نرم  نرمک  در  شرنگ  آسمانی  گم شدم
باز هم کار نیا پیچید در اقلیم عشق
گاه در حیرت گهی در شادمانی گم شدم

محمد علی آدم پیرا در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۱ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۱۲ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰:

شعر رودکی

شعر رودکی

 «تغزل» قصیده که پانزده و شانزده بیت اول قصیده را تشکیل می‌دهد(بخش ابتدایی قصیده) 

بعد از «تغزل» ، یک بیت یا دو بیت می آید به نام «تخلص» و چهل بیت بعدش میاد به نام «مدح» و در آخر « شریطه و دعا» 

 

بیت اول: طیب : پاکیزه، خوش

نزهت: پاکی و خوشی و خرمی

صد هزار : فراوان ( صفت شمارشی)

مفهوم و معنا=توصیف بهار شدن

معنای بیت: فصل بهار فرا رسیده و بوی خوش گل ها و گیاهان و رنگارنگی طبیعت دیده می شود.

 

بیت دوم: شباب : جوانی؛ متضاد: مَشیب=پیری، که اشاره به زمستان دارد. 

جوان شدن گیتی= اشاره به بهار شدن 

تشبیه مرکب 

معنای بیت: شایسته است که انسان پیر در این هنگام نیز جوان شود چرا که در چنین بهاری، همانگونه که بعد از زمستان بهار آمده، می شود گفت که آدم پیر، تبدیل به جوان شود. 

 

بیت سوم: نقیب : فرمانده، بزرگ و مهتر و سالار قوم و رئیس

یکی لشکری ( ویژگی کهن بودن زبان در این بین دیده می شود) = در قدیم، قبل از اسم «یکی» و «یک» نشانه نکره بود ( سبک خراسانی) که امروزه از بین رفته و فقط «یاء» می آید‌؛ مثل: مردی را دیدم. 

لشکرْش

چرخ دو معنا دارد : 1- دنیا، روزگار. 2- آسمان و فلک(مراد شاعر) 

بزرگوار : عظیم بودن آسمان

در این بیت «ایضاح بعد از ابهام» داریم که در علم بدیع کاربرد دارد یعنی اینکه در ابتدا لشکر کردن آسمان رو می گوید و سپس (بعدش) چیستی عناصر لشکر را می گوید.

این بیت دارای رویه های حماسی ست.

معنای بیت: آسمان لشگری مهیا کرده است که ابر تیره لشگر اوست و فرمانده لشگر او باد صبا است. 

 

بیت چهارم : نقاط : آنهایی که گلوله های آتشین را نفت می کردند و آتش می زدند. 

تندر : غرش و رعد آسمان

طبل زن به تندر

نفاط به برق روشن که تشبیه دارد. 

تفکر جنگی و حماسی در این بین دیده می شود. 

تندر «ش» = جهش یا پرش ضمیر: طبل زن اش که بر می گردد به لشکر آسمانش. 

خیل دو معنا دارد= 1- گروه، لشگر. 2- اسب ها و گروه اسب ها( معنای متناسب) 

 «هزار» خیل : فراوان

حال و هوای توصیف بهار و بارش باران در این بیت وجود دارد. 

معنای بیت: صاعقه آسمان نفط انداز لشکرش است و رعد آسمان دُهُل یا طبل زن اوست، من لشکر های فراوانی دیده ام اما تاکنون لشگری بدین ترسناکی و مهیبی ندیدم. 

 

بیت پنجم: کئیب : غمگین، ناراحت

بارش ابر به گریستن مرد سوگوار 

رعد به ناله عاشق ناراحت که تشبیه دارد. 

معنای بیت: به آن ابر آسمان نگاه کن که همانند مردی غمگین و داغدار گریه می کند و به غرش آسمان نگاه کن که به عاشق غمگین و اندوهگین ناله سر می دهد. 

 

بیت ششم: خورشید «را» روی : نشانه فاعلی که نشانه کسره است= رویِ خورشید[ از ابر گاه گاه دمد] 

حصاریی : زندانی.

رقیب دو معنا دارد = 1- نگهبان ( معنای متناسب) 

2- رقیب عشقی. 

معنای بیت: خورشید گاهی از میان ابر رویش را نمایان می کند، مانند فردی زندانی که با بیم از مقابل نگهبان می گذرد و منتظر است و می ترسد که او دیده شود. 

 

بیت هفتم : درد دنیا : فصل زمستان

معنای بیت: این دنیا و روزگاری که داشت درد می کشید و دردمند بود، طبیب برای او داروی بوی گل و یاسمن را تجویز کرد و بهتر شد. 

 

بیت هشتم: باران مشکبوی : بارانی که آمیخته شده با بوی خوش طبیعت. 

حلّه: لباس ابریشمی. قشیب: جدید و نو 

بَرْ «ش» : جهان در بیت قبل

حله قشیب: گل ها و گیاهان رنگارنگ

* در مصراع دوم در برخی نسخه ها «برف» به جای «برش» و «قصیب» به جای «قشیب» آمده است. 

قصیب: پاره پاره، تکه تکه

( روی برف یک جامه تکه تکه را پدید آمد) 

معنای بیت: باران خوشبوی پیاپی بارید و با بارش خودش لباسی رنگارنگ از جنس گلها و گیاهان بر تن جهان پوشاند. 

 

بیت نهم : رطیب: مرطوب

همی بود = کاربرد کهن زبانی

گُل : برش......... قشیب

گِل: برف........... قصیب

بیت دهم : قضیب دو معنا دارد= 1- تازیانه 2- شمشیر

 تندر: رعد

برق : صاعقه 

باد بر دمد: بانگ دادن، غرش کردن 

معنای بیت: رعد در میان دشت بانگ بلندی را بر می آورد و صاعقه از میان ابر شمشیری را بیرون می کشد و بر زمین می کوبد. 

 

بیت یازدهم : همی بخندد= کاربرد کهن زبانی 

خضیب: خضاب: رنگ کردن

خنده گل لاله: شکوفا شدن (شکفتن) 

معنای بیت: گل لاله با باریدن ابر بهاری در میان کشتزار شکوفا می شود و رنگ و چهره او همانند عروسی است که انگشتان دست خود را حنایی کرده است. 

* این مصراع بیان می کند، رودکی نابینا نبوده چون رنگ را تشخیص می‌داده است. 

 

بیت دوازدهم: «همی» بخواند= کاربرد کهن 

(ب) در بخواند = «ب» زینت و تأکید

 «مَر» و «را» = درقدیم برای مفعول دو تا نشانه مفعول می آوردند. 

سار: پرنده ای خوشخوان که خال های سفیدی دارد. 

مجیب: جواب دهنده

معنای بیت:بابل بر روی درخت بید می خواند و از آن طرف سار از روی درخت سرو جواب بلبل را می دهد. 

 

بیت سیزدهم : «به» سرو بن «بر» و «به» شاخ گل «بر» = کاربرد دو حرف اضافه برای یک متمم 

 «به» : بالا

لحنک غریب: یک آواز خوش نادر

معنای بیت: پرنده خوشخوان(فاخته کوکو) بر روی درخت سرو نغمه های زیبا و کهنی را می سراید و پرنده بلبل بر روی گل سرخ آواز نادری را سر می دهد [بیان می کند]. 

 

بیت چهاردهم : توصیف شراب 

زیید: زندگی کنید 

حبیب اول: عاشق 

حبیب دوم: معشوق 

 

بیت پانزدهم : عندلیب : بلبل

سار: پرنده آوازخوان

کِشت: کشتزار

بانگ «زیر» متضاد : بانگ بم

 

بیت شانزدهم : «تخلص» 

حَسیب: با نژاده، اصالت خانوادگی دارد. 

نگاه کردن به پادشاه با اصالت بهتر از نگاه کردن به طبیعت است {توصیف پادشاه ‌} 

معنای بیت: هر چند فصل بهار، جهان بسیار زیبا و رنگارنگ شده است و شایسته لذت بردن و دیدن است امّا چهره خواجه [ آن سرور با نژاد و با اصالت و والا مقام] زیباتر از دیدن بهار رنگارنگ است. 

 

Mojtaba Razaq zadeh در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۱ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۰۱ در پاسخ به امین کیخا دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲ - قصهٔ خورندگان پیل‌بچه از حرص و ترک نصیحت ناصح:

کربلا یعنی سرزمین بلا کرب خودش به جدایی معنی بلا میده

۱
۵۳۹
۵۴۰
۵۴۱
۵۴۲
۵۴۳
۵۴۸۲