گنجور

حاشیه‌ها

بهمن قره داغی در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۳ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۲۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۶:

این قافلهٔ عمر عجب می‌گذرد

دریاب دمی که با طرب می‌گذرد؟ 

ساقی غم فردای حریفان چه خوری

پیش آر پیاله را که شب می‌گذرد

مصرع دوم نیاز به علامت پرسشی دارد 

حبیب شاکر در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۳ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۲۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۶:

سلام بر همراهان همدل 

چون نامده با رفته نه در دسترس است 

فریاد مکن بسته ره پیش و پس است 

دریاب تو حال و عمر بر باد مده 

"در خانه اگر کس است یک حرف بس است "

سپاس از دوستان عزیز 

بیمارستان.

علی فراهانی در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۳ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۱۷ در پاسخ به عابد دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۴:

عالی بود

علی فراهانی در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۳ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۰۳ در پاسخ به عابد دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۵:

سلام دوست گرامی عالی بود

فرید شهابی در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۳ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۱۶ دربارهٔ جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۸:

با درود
این شعر زیبا رو زنده یاد استاد محمدّرضا شجریان در یک شاخل گل برنامه شماره 418 با همراهی سه تار زنده یاد احمد عبادی در دستگاه همایون اجرا کرده اند

مون سا در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۳ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۲:۲۶ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی طلب » بیان وادی طلب:

عزیزم من این معنی رو اینطور متوجه شدم و میتونم بگم تجربه هم کردم ! شما هم بجز تجربه و تفکر به هیچ لغت نامه ای اکتفا نکن ! قلب ، gholb, یعنی حیله ، فریبنده ، در اون مرحله از تصوف همه چیز فریبنده میشه ، کارها فریبنده میشه ! قلب و دل و احساس اتفاقا تنها نوری هست که هیچوقت فریبتون نمیده و همیشه چراغ راهه! همیشه به احساست اطمینان کن ! اینم اگر خوندی با گوش جان بشنو و برو دوباره بخون و بهش فکر کن قبل اینکه دنبال جواب بنده بگردی !!! امیدوارم درب معانی لامتناهی به روی تمام عاشقان باز باشه و بتونیم همه با هم ازین امتحان عظیم سرافراز بیرون بیایم ! 🌹🙏🏻 الهی امین 

امیرالملک در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۳۵ در پاسخ به deargoli deargoli@gmail.com دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۰ - ایضا در مدح سلطان سنجر:

در بیت آرایه تشبیه مشروط است.

یعنی اگر فرض کنیم دل و دست انسان به مثابه دریا و معادن باشد آنگاه دل و دست پادشاه ما چنین است، از جود بخشش بسیاری که دارد.

افشار سعدی‌خوانی در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۹:۱۴ دربارهٔ کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۷:

این غزل از سعدی نیست؟

Tito Ceccherini در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۵۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۶:

Composer Karol Szymanowski set this wonderful poem in music as his “Third Symphony" op. 27, using a polish translation by Tadeusz Micinski

یوسف شیردلپور در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۴۷ دربارهٔ کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۷:

دکلمه بانو روشنک در اجزای ماندگار استادشجریان در البوم مست ومدهوش

سارا ‌ ‌ در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۵۱ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸:

سلام. منظور از بیت ۷ چی هست؟ 

مهدی سالاری در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۴۵ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۰:

بنی آدم اعضایِ یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند

دو حالت وجود دارد که درون مثال شیخ سعدی در یا نادرست جلوه می کند 

۱ اگر در این بیت که گفته شده اعضای یکدیگرند  زمانی اشتباه به نظر می رسد ک نمی توان اشخاص  اعضای هم باشند که منظور بدن یک انسان باشد

زیرا نمی تواند هر عضو از بدن جز دیگر باشد و در عین حال آن عضو دیگری هم باشد 

پس منطقا باید اعضای یک پیکرند درست باشد

۳ولی اگر سعدی در مورد جامعه به مثابه یک سیستم عملکرد که تاثیر پذیری از یکدیگر را در نظر داشته باشد کنند چرخ دنده های یک ماشین و یا سرنشینان یک کشتی که عملکرد هر یک از سرنشینان بر زندگی دیگران تاثیر پذیر است و گوهر همان کشتی و جامعه قلمداد شود یکدیگرند درست خواهد بود

 

اسماء جوان در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۲۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۴ - التماس کردن همراه عیسی علیه السلام زنده کردن استخوانها از عیسی علیه السلام:

در دل هر امتی کز حق مزه ست روی و آواز پیمبر معجزه ست سنگ احمد را سلامی میکند. خاک یحیی را پیامی میدهد. جملهٔ اجزای عالم در جهان. با تو میگویند روزان و شبان. ما سمیعیم و بصیریم و هوشیم. با شما نا محرمان ما خاموشیم.

شهاب عمرانی در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۵۵:

بیت پنجم اشاره به آیات تناسخ در قرآن: 

غافر ۱۱

بقره ۲۸

معارج ۴

همچنانکه جناب شمس در مقالات میفرماید:

این یک زاد است که تو دیدی. با تو در این زاد همه حیوانات شارکند. اگر تو را همین یک زاد بودی ازیشان تمیزی نیافتی: «لایطأ بساط الرحمن ولم یعرج علی‌الملکوت من لم یولد مرتین»

همچنین در معنی کشتن نفس و دوباره زاده شدن نیز به کار میرود.

امیرالملک در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۲۴ در پاسخ به موهبت بعل دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵:

نقاش ازل چه نسبتی با مفاهیم اگزیستانسیالیسم قرن نوزدهمی دارد؟!

امیرالملک در ‫۱ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۴۷ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۵:

این غزل شاهد ذوالفنونی انوری است که دستی عجب در همه علوم از جمله موسیقی داشته.

پرده راهوی از نواهای قدیم موسیقی است. 

بم سه تا کردن از اصطلاحات موسیقی قدیم است. نمیدانم به چه عملی اطلاق می‌شده.

در عمل آوردن یا عمل پرداختن را بیشتر برای ساختن موسیقی به کار می‌برند.

امیرالملک در ‫۱ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۴۱ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۶:

پرده قلندر / راه قلندر از گوشه‌های موسیقی بوده.

کم چیزی گرفتن: از چیزی روی برگرداندن و خلاص شدن

امیرالملک در ‫۱ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۴۱ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۶:

پرده قلندر / راه قلندر از گوشه‌های موسیقی بوده.

کم چیزی گرفتن: از چیزی روی برگرداندن و خلاص شدن

امیرالملک در ‫۱ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۳۸ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۰:

از غزل‌های دلکش انوری است.

فتوح در تصوف نذوراتی بوده که مردم به خانقاه می‌داده‌اند.

قبله ملت مسیح هم شراب است.

قول بوالفتوح ترانه‌ایست که گفته‌اند در وزن رباعی باشد و بوالفتوح ظاهرا مطربی بوده خوش الحان و از روی مجاز قول بوالفتوح یعنی ترانه‌ای بسیار نیکو

علیرضا پهلوان نژاد در ‫۱ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۳۵ دربارهٔ مولانا » فیه ما فیه » فصل سی و سوم - دیدمش بر صورت حیوان وحشی و علیه جلد الثعلب:

باسلام

این کمترین کاری بود که میشد انجام داد

جسارت خدمت دوستان نشود بنده مترجم و زبان شناس نیستم و فقط به ترجمه لغوی اقدام کردم.

دیدمش بر صورت حیوان وحشی، روباه، در حالی که در اتاق کوچکی از پله ها نگاه می کرد، قصد گرفتم آن را ببرم، دستش را بلند کرد و این گونه و آن قدر پرید، سپس جلال تبریزی را دیدم.  به صورت علامت نزد اوست پس فرار کرد پس او را گرفتم و او قصد داشت مرا گاز بگیرد پس سرش را زیر پاهایم گذاشتم و او را بسیار فشار دادم تا هر چه در او بود آمد. بیرون، بعد به پوست خوبش نگاه کردم، گفتم این برایش مناسب است که از طلا و جواهر و مروارید و یاقوت پر شود و بهتر از آن، گفتم آنچه را که می خواستم برداشتم، پس فرار کرد. ای نفر هر کجا می خواهی و به هر طرفی که دیدی بپر، اما پرش او از ترس غلبه بر اوست و در شکست شادی اش، شکی نیست که از دقایق چهابیت و دیگران تصویر می کند و می نوشد. در دلش است و می خواهد هر آنچه را که از آن مسیر برگرفته شده است که در حفظ و نوسان آن کوشیده است بفهمد و نمی تواند چون عرفان شرایطی دارد که با آن تورها ماهی نمی گیرد و صید آن شایسته نیست. شکار با این تورها صحیح و مستقیم است، آنگاه عرفان در صید آن آزاد است، صیاد، و کسی جز به انتخاب خود نمی تواند آن را بگیرد، راههای عبور از آن محدود است، او از رصدخانه شما عبور نمی کند، اما او از مسیرهای خود عبور می کند و زمین خدا وسیع است و چیزی از علم او را نمی فهمند مگر به آنچه که او بخواهد، چنان که هست، اما در عنایت و کرامت چیز دیگری می شود. در دست موسی پیچید و بر آنچه از عصا بود باقی نماند و همینطور استوانه لطافت و عصا در دست رسول و دعا در دهان موسی و آهن در دست. از داوود و کوهها با او بر من نماند، بلکه چیزی غیر از آنچه بود شده است، پس چیپس و دعوت اگر به دست بدن طاغوت بیفتد، چنان که بود نمی ماند .

 

کعبه باطاعتت خراباتست تا ترا بود با تو در ذاتست

 

کافر در هفت روده می خورد و آن کربه ای که بستر جاهل انتخاب کرده در هفتاد روده می خورد و اگر در یک شکم می خورد در هفتاد روده می خورد، زیرا همه چیز از آن است. آنچه منفور است منفور است، همچنان که همه چیز معشوق محبوب است و اگر بستر اینجا بود داخل او می شدم و نصیحتش می کردم و تا او را بیرون نکند و رانده اش نمی کردم، زیرا دینش را تباه می کند. قلبش و روحش و عقلش با عنایت صاحب عنایت اما خانه را پر از فرش کرد که در آن بپیچند و بسوزانند تا تخت از شر او و شر او خلاص شود زیرا عقیده اش را خراب می کند. در مورد صاحب عنایت و او را در حالی که ساکت است در مقابل خود تکان می دهد و خود را ویران می کند و او را با ستایش و گلاب و دعا شکار می کند، شاید روزی خداوند چشم پشمالو را باز کند ببیند چه از دست می دهد. و دوری او از رحمت مراقب، سپس با دست به گردنش می زند و می گوید: مرا هلاک کردی تا این که بارها و تصاویر اعمالم جمع شد، چنان که در آیات مکروهات اعمالم را دیدند و عقاید فاسد و ظالمانه پشت سرم در گوشه خانه جمع می شود و من خودم آنها را از سرایدار پنهان می کنم و در حالی که نگاه می کند پشت سرم نگه می دارم. سوگند به کسی که جان من در دست اوست، اگر با آن تصاویر شیطانی خداحافظی کنم، یکی یکی به سراغ چشمی می‌افتند و خود را آشکار می‌کنند و از حال آن و کوری تو در آن می‌گویند. مردم شهر که توانایی حضور در حماسه و جنگ را ندارند مجسمه ای برای دوئل دوئل ها و بریدن سر دشمنان و غلتیدن آنها و توپ زدن در میدان و اخراج آنها و نفرت آنها را وادار کن هر که با اوامر و نواهی خدا موافق باشد و خواننده در استماع، مانند امام در نماز باشد و مردم او را خسته کنند 

۱
۵۲۶
۵۲۷
۵۲۸
۵۲۹
۵۳۰
۵۲۶۴