بهرام مشهور در ۹ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۵ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۴۵ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹:
مصرع نخست بیت ششم : مستانه کاش بر حرم و دیر بگذری
روفیا در ۹ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۵ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۲۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸:
ای که از دفتر عقل آیت عشق آموزی
ترسم این نکته به تحقیق ندانی دانست
کدام نکته را حافظ میترسد به تحقیق درنیابیم ؟
اصلا عشق آموزی جز از راه عقل هم مگر میشود ؟؟
لازمه عشق ورزی عقل است :
گفت پیغمبر که زن بر عاقلان
غالب آید سخت و بر صاحبدلان
عاقل زیبایی را میفهمد و عاشق میشود .
نادان را چه به عاشقی !
بهرام مشهور در ۹ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۵ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۲۴ دربارهٔ نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۴۷ - رسیدن اسکندر به دشت قفچاق:
لطفاً مصرع دوّم بیت بیستم را به این ترتیب درست کنید :
نه باک از برادر نه از شویشان
Hamishe bidar در ۹ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۵ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۴۲ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:
در بیت 8 چند چیز به نظر من اشتباه است:
عشق این را این و این را آن کند
گر نباشد عشق این و ان کجا
این بیت باید اینطوری باشد، و گر نه فاقد معنی است
عشق آن را این و این را آن کند
گرنباشد عشق این و آن کجا
مرحوم_فراز_خراسانی در ۹ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۵ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۳۱ دربارهٔ سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳:
فکر کنم اینطوری صحیح تره :
بسرکش آنچه دلم بار او بسر کشدا
باز هم از اساتید فن تقاضا دارم یه نظری رو ارائه کنند
مرحوم_فراز_خراسانی در ۹ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۵ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۱۹ دربارهٔ سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳:
مصرع دوم بیت اول مشکل وزنی داره
لطفا تحقیق و تصحیح بفرمایید
داریوش ابونصری در ۹ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۵ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۴۸ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۱۹:
موریانه در این سروده به چمارِ زنگار و مورانه است نه حشره موریانه که میشناسیم.
داریوش ابونصری در ۹ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۵ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۴۶ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۱۹:
موریانه در این سروده به معنای زنگار و یا مورانه است نه حشرهء موریانه که میشناسیم.
اسمعیل در ۹ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۵ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۰۱ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱:
عراقی نیز شعری با همین مظمون و با مطلع شعری مشابه به شکل زیر دارد
هر شب دل پر خونم بر خاک درت افتد
باشد که چو روز آید بروی گذرت افتد
زیبد که ز درگاهت نومید نگردد باز
آن کس که به امیدی بر خاک درت افتد
آیم به درت افتم، تا جور کنی کمتر
از بخت بدم گویی خود بیشترت افتد
من خاک شوم، جانا، در رهگذرت افتم
آخر به غلط روزی بر من گذرت افتد
گفتم که: بده دادم، بیداد فزون کردی
بد رفت، ندانستم، گفتم: مگرت افتد
در عمر اگر یک دم خواهی که دهی دادم
ناگاه چو وابینی رایی دگرت افتد
کم نال، عراقی، زانک این قصهی درد تو
گر شرح دهی عمری، هم مختصرت افتد
الیا در ۹ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۴ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۴۷ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » گلهٔ یار دلآزار:
خیلی قشنگ من ک خوشم اومدمرسی ولی ازایناگذشته همه این روزادلشکسته هستن
سراج در ۹ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۴ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۲۹ دربارهٔ اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۶:
این بیت استقبال اوحدی ازاستاد سخن سعدی می باشد...
ناشناس در ۹ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۴ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۱۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۲۷ - حکایت عاشقی دراز هجرانی بسیار امتحانی:
بیت 19:
غلط: ننوشی
درست: ننیوشی
ناشناس در ۹ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۴ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۰۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۲۶ - با خویش آمدن عاشق بیهوش و روی آوردن به ثنا و شکر معشوق:
بیت 7:
غلط: بنوشیدن
درست: نیوشیدن
ایزدجو در ۹ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۴ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۳۷ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۲ - مناجات:
بانو روفیای گرامی
با نظر سرکار در مورد وحدت وجود کاملاً موافقم
و با اینکه محیط و تربیت و تبلیغات دوره ی زندگی تاثیر عمیقی در بینش انسانی دارد
و اگر بگوییم همه چیز در دنیا تجلی خداوند است و خداوند درین مجموعه ی هستی نیست
و جهان هستی ماسواالله است. با این نظر هستی را و خداوند را محدود کرده ایم و مرزی بین هستی و خداوند قائل شده ایم ، که درین صورت میتوان هستی را مرزبندی کردو محدود ولی اگر خداوند را سوای هستی بیانگاریم ، فراگیر بودن خداوند از میان میرود ، خدا محدود میشود ، بیرون از جهان
انسان نیز اگر انسان نامیده میشود با تمام خصوصیاتش انسان است ، نمیتوان گفت مثلاً حواس انسان نمود هایی ست از وجود ، اگر حواس ، عقل ، جهاز هاضمه و….. نمیبودند انسان ناقص بود
یا دیگر انسان نبود
وحدت وجود یعنی خداوند ی که همه ی هستی را یکجا شامل است
یعنی نظام جهان در وجود خداوند مستتر
یعنی ما در خدا مستغرقیم
آنکه به این نکته واقف شد خود را با خدا یکی میبیند
انالحق گوی میشود
ماسواالله غیب میشود
تا نظر سرکارچه باشد
با احترام
روفیا در ۹ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۴ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۳۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۱ - قصهٔ آن دباغ کی در بازار عطاران از بوی عطر و مشک بیهوش و رنجور شد:
البته مفهوم زیبایی و خوشایندی تنها در مکانهای مختلف متفاوت نیست بلکه عامل زمان هم بر درک انسانها از زیبایی تاثیر گذار است .
عکس هایی که از علیا مخدرات حرمسرای ناصرالدین شاه باقیست گواه خوبی بر این مدعاست .
سارا محمدی الموتی در ۹ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۴ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۱۵ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۶۶ - ذره:
بسمان حقیقت، بهیچ پر نپری / به خلوت احدیت، رسید نتوانی
اولین کلمه «بسمان» غلط تایپیست و «به آسمان» درست است. با توجه به ابیات قبل، میگوید: در کسب علم و حکمت، اگر افلاطون و لقمان هم که باشی، نمیتوانی به آسمان حق و حقیقت پرواز کنی و به خلوت حضرت احدیت برسی.
ناشناس در ۹ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۴ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۴۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۱ - قصهٔ آن دباغ کی در بازار عطاران از بوی عطر و مشک بیهوش و رنجور شد:
بیت
12
یا چه شد کور افتاد از بام طشت
درست: یا چه شد کو را فتاد از بام طشت
روفیا در ۹ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۴ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۴۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۷ - جواب گفتن عاشق عاذلان را و تهدیدکنندگان را:
ایزد جوی گرامی
گمان نمی کنم در وادی علوم تجربی هرگز دلیلی بر این امر یافته باشند .
هر چه هست علوم نظری است .
مولانا نیز به همین موضوع اشاره میکند .
استدلالش این است که چون ما همان جمادیم که تکامل یافته ایم قاعدتا مرگ هم یک سیر تکاملی دیگر است .
اینکه آدم ها چقدر به علوم تجربی و چه میزان به علوم نظری credit بدهند بستگی به دو فاکتور درونی و بیرونی تاریخچه زندگیشان دارد .
باور کنید دیگر از این حرف تکراری خودم ملول شده ام .
بستگی به هوش و گیرایی و قدرت فیزیکی و سطح سلامت و خانواده و مدرسه و شهرو کشور و زمان و دوران تاریخی و میزان عشق و خشونتی که از محیط دریافت کرده اند دارد . من ادعا نمیکنم آنچه من میگویم درست محض است یا آنچه شما در این لحظه از ذهنتان خطور میکند درست یا غلط است .
من بر این باورم که از نقطه ای که من ایستاده ام دنیا این شکلی است .
و از نقطه ای که شما ایستاده اید آن شکلی .
و یک نقطه بی تردید درست محض است .
که انسانی که میخواهد بیاموزد بدون هیچ تعصبی در جستجوی آن نقطه است .
مثلا بارها دیده و شنیده ایم در محافل گوناگون درباره چند همسری پیامبر اسلام یا روابط شمس و مولانا یا عرفان یا شرابخوارگی حافظ بحث میشود .
من هر گاه خود را در این موقعیت قضاوت می یابم با خود می اندیشم اگر من یک استاد دانشگاه پرینستون بودم یا کودکی در میانه جنگ یمن یا یک جوانک در دهه شصت در امریکا در اوج خودنمایی ال اس دی یا خود گالیله یا یکی از همسران پیامبر یا هر کس دیگری ...
چگونه قضاوت میکردم ؟
بدون شک قضاوت های بسیار متفاوت و متناقض .
از آنجا که آن جوانک تحت تاثیر ال اس دی و آن استاد دانشگاه پرینستون هیچکدام نمی توانند جور دیگری به قضیه نگاه کنند پس همه در نقطه ای که ایستاده اند درست میگویند و از آنجا که اطلاعات همه آنها ناقص و سودهی شده است پس نظر همه نادرست است .
من به این نتیجه میرسم که اساسا قضاوت کاری نادرست است .
تنها کاری که باید بکنم این است که آن نقطه مرکزی ، آن ریسمان الهی را در هر موردی پیدا کنم .
کاری به این ندارم در کجا به دنیا آمده ام . چند بار در طول عمرم صلوات شنیده ام . چند بار مرگ بر این و مرگ بر آن . من سعی میکنم همه سودهی ها و تبلیغات را دور بریزم و تلاش میکنم با یک ذهن خالی به هر پدیده بیندیشم .
آیا در مورد پدیده bias شنیده اید ؟
اخیرا دانشمندی کشفیاتی در این زمینه داشته و جایزه نوبل را از آن خود کرده است .
او ثابت کرد که پدیده سو گیری که تحت تاثیر اطلاعات قبلی ذهن است چقدر قدرتمند است و خلاصی از آن در قضاوت های روزمره چقدر دشوار .
از یافته های این دانشمند در معاملات کلان بازار بورس جهان استفاده میشود .
او راهکار های خلاصی از سوگیری جهت اتخاذ تصمیمات نزدیکتر به درست محض را بررسی میکند .
ایزدجو در ۹ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۴ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۴۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۰:
جناب مشهور
شاید نظر جنابعالی واضح تر جلوه کند ولی
می کشدم را اگر از مصدر بر کشیدن بگیریم یعنی رشد و نمو دادن آنوقت شعر دست نخورده میماند
با احترام
بهرام مشهور در ۹ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۵ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۴۸ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰: