گنجور

حاشیه‌ها

قیس در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۵ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۰۴ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۵۴ - اشارت به خال:

شخص مقابل آیینه را به خداوند تشبیه کرده است و تصویر در آیینه را به هستی...، شخص ناظر در آیینه در عین اینکه در آیینه ظهور کرده' دستخوش هیچ تغییری نشده است: این ویژگی تمثیلی است که خداوند در عالم تجلی نموده بی آنکه تغییری در ذاتش صورت گیرد= شیخ شبستر در این بیت دل انسان را به خال روی شخص ناظر در آیینه( خداوند) که در آیینه ی هستی می نگرد تشبیه کرده است و می گوید که نمی دانم که خال شخص ناظر در آیینه است که تصویر دل ما شده یا اینکه این دل ما است که تصویر آن خال بر روی زیبای شخص ناظر است و در نهایت هم به دشوار بودن این گفته ی خود اعتراف می کند...، بله شیخنا! توضیح این مکاشفات حضرات اهل دل، برای بنده ی صورت پرست دشوار است. «رستگار باشید عزیزان»

قیس در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۵ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۵۲ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۵۴ - اشارت به خال:

{ندانم خال او عکس دل ماست ※ و یا دل عکس خال روی زیباست}= مهمترین تمثیلی که عرفا برای نشان دادن وحدت وجود با همه ی پارادوکس هایش بکار برده اند، تمثیل ''آیینه'' می باشد. به نحوی که بعضی از آنان چون عین القضات همدانی مدعی شده اند که اگر خدا آیینه را خلق نمی کرد معنای وحدت وجود قابل تبیین و تمثیل نبود...،، ابن عربی معتقد است خدا آیینه را در عالم برای تو مثال قرار داده است... مثالی از این نزدیک تر و شبیه تر برای تمثیل رؤیت تجلی وجود ندارد./ برای شرح این بیت دشوار باید بخاطر داشته باشیم که شیخ شبستر تلمیذ مکتب جناب ابن عربی است...

مجتبی خراسانی در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۵ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۰۴ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » فی التوحید باری تعالی جل و علا:

بسم الله الرحمن الرحیم
خلاصۀ داستان منطق الطیر و بن مایۀ اندیشه های عرفانی در آن
مرغان جهان انجمنی می کنند و دربارۀ این که هر شهری شهریاری دارد و اقلیم آنان شاه ندارد به چاره جویی می پردازند و تصمیم می گیرند یک دیگر را برای جستن شاهی یاری کنند. هدهد از میان جمع برمی خیزد، خود را معرفی می کند و توانایی های خود را برمی شمارد و مرغان را به داشتن شاهی که نامش سیمرغ است و در پس کوه قاف ساکن است، بشارت می دهد و آنان را تشویق می کند تا با او به جستجوی سیمرغ برخیزند. جان مرغان در شوق رسیدن به سیمرغ بی قرار می شود، اما آگاهی از راه دور و دراز سفر، باعث می شود که هر کدام برای تن زدن از سفر به بهانه ای متوسل شود. هدهد سعی می کند بی قدری دلبستگی های هر یک از آنان را آشکار کند و بی اصل بودن بهانه های آن ها را ثابت و عزمشان را برای سفر نخاطره آمیز جستجوی سیمرغ جزم کند. مرغان پس از شنیدن سخنان هدهد، عشقشان به سیمرغ افزون تر می گردد، دست از جان می شویند و عزم سفر می کنند. ابتدا هدهد را با قرعه به رهبری برمی گزینند و قول می دهند در فرمان برداری از جان هم دریغ نکنند. اما وقتی چشمشان به بیابان بی نهایتی که در پیش دارند، می افتد نفیرشان بلند می شود و از هدهد می خواهند راه و رسم و آداب سلوک را برای آنان توضیح دهد تا فارغ از نگرانی و تردید راه را بپیمایند. مرغان هر یک سؤالی می کنند و هدهد هر یک را پاسخی شایسته می دهد. سؤال های گوناگون مرغان، مراتب و جایگاه روحی و دلبستگی ها و یأس و امیدهای آنان را افشا می کند. پاسخ های هدهد در جهت رفع بهانه های آنان، از طریق اثبات بی قدری دنیا، اعتبار و ارج سفر، و توصیف عظمت مقام سیمرغ است. این پاسخ ها که با حکایات متعدد همراه می شود، حاکی از آشنایی و معرفت هدهد به روحیات مرغان و انگیزه ها و اندیشه ها و آگاهی کامل از راه و هدفی است که در پیش دارند. سرانجام یکی از مرغان دربارۀ مسافت راه می پرسد. هدهد راه را شامل هفت وادی می داند که پس از گذشتن از آن ها وصول به درگاه سیمرغ ممکن می گردد. این هفت وادی که از نظرگاه عطار مقامات یا منازل طریقت است عبارت اند از: طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحید، حیرت، فقر و فنا.
هدهد هر یک از وادی ها را معرفی می کند. سرانجام پس از شرح وادی فقر و فنا مرغان در اندوه فرو می روند و بسیاری در همان جا به زاری می میرند و بقیه از سر حسرت روی به راه می آورند و سالیان دراز راه می سپارند. عده ای در خلال گذر از موانع دشوار و خطربار راه می میرند، عده ای را شیران و پلنگان راه می درند، بعضی در آرزوی دانه ای دیوانه می شوند و خود را می کشند و سرانجام از صدها هزار مرغ، تنها سی مرغ بی بال و پر و رنجور و دل شکسته به درگاه سیمرغ می رسند؛ درگاهی بی وصف و صفت، برتر از ادراک عقل و معرفت، مجمع هزاران آفتاب و ماه و انجم که آفتاب جهان ما در برابر آن ذره ای محو می نماید تا به مرغانی پرو بال شکسته و رنجور چه رسد! مرغان در برابر عظمت این درگاه متحیر و ناامید می شوند و ناچیزی و حقارت خود را از صمیم جان در می یابند. عاقبت چاووش عزت ظاهر می گردد و از آن سی مرغ نزار نشان و مقصود آنان را می پرسد. مرغان می گویند آمده ایم تا درخواست کنیم که سیمرغ پادشاه ما باشد. چاووش با بی اعتنایی می گوید: که خواه شما باشید یا نباشید، سیمرغ پادشاه جاودان مطلق است، و آنان را به بازگشت فرمان می دهد.
ادامه دارد...

کریم در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۵ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۵۶ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۲ - پاسخ خسرو شیرین را:

معلول باید به معلوم تبدیل گردد.
همه دانندگان را هست معلوم

نا آشنا در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۵ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۲۰ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۲۵ - جواب:

مهری بانو
لطف می کنید از لیام گرامی بیشتر حاشیه بگذارید
شاعر باریک بین و نکته پردازیست
با درود به شما

نا آشنا در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۵ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۱۷ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۲۵ - جواب:

عزیزم
من که شعر حافظ را در جواب نوشتم
توضیح لازم است ؟ ، چشم
میگوید بی تابی می کنی ، از خدا میخواهی نگارت بیاید
نماز نافله میخوانی ،یکهو ، یار میآید
وقتی یار آمد و به مّقصود رسیدی
نک و نال او آهسته آهسته شروع می شود و می بینی همان فراق بهتر بود
درد فراق شیرین تر از وصال است
من اینطور فهمیدم
شاهد هم ”جامی“ است که می فرماید :
محنت قرب ز بعد افزون است
جگر از هیبت قربم خون است
هست در قرب همه بیم زوال
نیست در بعد جز امید وصال
آتش بیم دل و جان سوزد
شمع امید روان افروزد

شمس شیرازی در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۵ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۵۲ دربارهٔ حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۱۲:

گرچه منتسب به خواجه می دانند، بیت تخلص به روشنی هر گونه تردید را می زداید.
ماهرویی زانو میزند، میی چون لعل در دست،و لبخندی بر لب لعل!
شرمت باد ار به توبه بیندیشی!!

نخود هر آش در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۵ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۴۳ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۲۵ - جواب:

بیدار ،
این نه از آن شعرهاست که معنایش در بطن شاعر باشد، معنایش بسیار روشن است
،
میفرماید : اگر اون وسطا خوابت بگیره ،! چه خاکی به سرت میکنی؟؟
منظور خاک برسری نیست ها !!

داغون در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۵ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۲۱ دربارهٔ حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۱۲:

مصرع دوم از بیت سوم: به گوشم قول «چنگ» صحیح است.

Hamishe bidar در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۵ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۱۰ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۲۵ - جواب:

من از هدف شاعرپرسیدم، شما با خود شعر جواب میدی؟
هدف من از این سوُال این نبود که فقط همان شعر را به من بنویسید بزرگوار.
وقتی از یک نقاش میپرسم هدفت از این نقاشی چیست که نمیگوید رنگ پاشیدن، درست است؟
با احترام!

شمس شیرازی در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۵ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۳:

این همشهری، هم چون بسیاری از واعظان غیر متعظ است .
خود را معذور میداند و دیگران را از دل دان به خوبان بر حذر میدارد. چه کنیم ار نه دل به خوبان دادن؟؟
با اینکه نیک می دانیم ' سنگی اندر گلشان بود و همان شد دلشان! "

شمس شیرازی در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۵ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۲۰ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۱۵ - جواب:

ای بسا از شرک تا به توحید ، چه آنچه با کفر سر تقابل دارد ایمان است.
پس از شرک تا به توحید و پس به اتحاد و وحدت، که راه بسیار درازی است.
و به قول معروف
کی میره این همه راهو؟؟؟

نا آشنا در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۵ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۱۵ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۲۵ - جواب:

بیدار جان
اگر خوابِت بگیره اون وسط ها
نمیدونی چه خاکی بر سر آیو
برو نذر خدا کن وقت خفتن
به جای دلبر ِت یک کفتر آیو
وگرنه اونکه با دلبر نشسته
همش می گو که عمرم آخر آیو
”لیاما” تو ندونی راز خلقت ؟
که دوری از وصالش بهتر آیو ؟
شعر تقریباً طنز از ” لیام“ عزیز ، شاعر نکته پرداز ماست ، لیام گرامی متأسفانه دیگر حاشیه نمی نویسدکه ما از فیض وجودش محرومیم
جواب را هم از حافظ بگیرید:
هر که خواهد که چو حافظ نشود سرگردان
دل به خوبان ندهد وز پی ایشان نرود
غزل زیبایی ست

حامد در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۵ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۵۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲:

فکر کنم منظور همون 6جهت فضای سه بعدی است ک محسوس عقل است... ومنظور از عشق آن است ک با ایمان واقعی ب نادیده اعتماد میکند، و گر نه ایمانی ک با عقل باشد همیشه در شک است، چون بعضی امور با منطق ناقص ما درست در نمی آید، عشق است اعتمادی است درونی ک منطقی نیست . . . البته با اینکه منظور از عشق در این شعر عشق عرفانی است، ولی با عشق بین دو انسان هم شاخه از همان درخت است

Hamishe bidar در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۵ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۵۲ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۲۵ - جواب:

با عرض سلام خدمت مهری خانم گرامی! شعر قشنگی را نوشتید. میتوانید کمی هم از منظور و هدف شاعر آن بنویسید؟
با احترام!

Hamishe bidar در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۵ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۲۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۳:

گر رود از پی خوبان دل من معذور است
درد دارد چه کند کز پی درمان نرود
هر که خواهد که چو حافظ نشود سرگردان
دل به خوبان ندهد وز پی ایشان نرود
حضرت حافظ ایجا عذر میخواهد که به دنبال خوبان است که درد خود را درمان کند. اینجا به خوبی می توان مشاهده کرد که سالک در آغاز چاره ندارد مگر حق را در آینه تماشا کند و از طریق خلقِ حق به حق واصل شود٬ که البته این راهی دراز و طولانی است که در آغاز با تلاش ولی در مراحل بالا فقط با فیض حضرت حق پیموده میشود، و البته در این راه همینطور که حافظ میفرماید سرگردانی هم هست. این, بنده حقیر را به یاد دعای عرفه امام حسین (ع) می اندازد, آنجا که حضرت فرمودند: خدایا! فرمان رجوع به آثار را دادی، پس مرا با پوششی از نورها و به راهنمایی مشاهده و استبصار، به سوی خود بازگردان، تا از طریق آن‌ها به تو بازگردم، چنانچه از طریق آن‌ها به کوی تو داخل شدم یا همان‌طور که ماوراء نظر به آثار، به سوی تو وارد شدم، در حالی که ضمیرم از نظر به آثار مصون، و همّتم از اتکای بر این آثار بالاتر باشد، این است تقاضای من از تو و تویی که بر هر چیز قادری، تقاضای مرا برآورده ساز، تا همواره مصون از این‌که پدیده‌ها را مستقل بنگرم و از تو محجوب شوم، تو را بنگرم، چه قبل از رؤیت آثار و چه بعد از رؤیت آن‌ها.
در این بخش حضرت اباعبدالله (ع) به خدای سبحان عرض می‌کنند: «خدایا! اگرچه در قرآن فرمودی؛ سراسر عالم نشانه‌های توحید است، ولی مرا به نشانه‌ها ارجاع مده، زیرا اگر مرا به آثار آفاقی و انفسی ارجاع دهی تا از نشانه‌ها به صاحب‌نشان برسم، باید مسیری بس طولانی را طی کنم، خودت را به من نشان ده، این نشانه‌ها توان آن‌که تو را به طور کامل نشان دهند ندارند، تا بتوانم در بهترین حالت «وقت» خود، با تو به‌سر برم.
این به نظر حقیر همان نکته است که حافظ آنرا سرگردانی میداند، ولی به فیض خداوند راه کوتاهتری برای رسیدن به کوی دوست است که سالک که "دل به خوبان ندهد وز پی ایشان نرود" ولی به کوی دوست برسد که البته این راه نه با فقط کوشش بلکه فقط با فیض دوست پیموده میشود.
با احترام!

شمس شیرازی در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۵ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۲۵ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۲۵ - جواب:

ظراف و ظرافت شنیده بودم ، ظرافیت !! تازگی دارد.

شمس شیرازی در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۵ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۴۱ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۲۵ - جواب:

در باره ظرافیت او چیزی نمی دانم ، لکن مردی نکته سنج بود و البته با آقای ظریف کدخدا دوست نسبتی نداشت.

شمس شیرازی در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۵ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۳۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۷:

پیمان،
آواز زهره را روانشاد داریوش رفیعی جوانمرگ خوانده است، شاید اگر نام اورا جستجو کنید ،بیابید

ناشناس در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۵ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۰۴ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۲ - مناجات:

شهر بسیار زیباست

۱
۴۱۰۳
۴۱۰۴
۴۱۰۵
۴۱۰۶
۴۱۰۷
۵۵۴۶