جاوید مدرس اول رافض در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷:
******************************************
******************************************
.......................... در غم جانانه بسوخت
آتشی بود درین خانه که کاشانه بسوخت
سینهام زآتش دل:22 نسخه (801، 813، 818، 819، 821، 822، 823 و 15 نسخۀ متأخّر یا بیتاریخ) خانلری، عیوضی، نیساری، جلالی نائینی- نورانی وصال، سایه
سینه از آتش دل: 4 نسخه (827 و 3 نسخۀ متأخّر یا بیتاریخ) قزوینی- غنی، خرمشاهی- جاوید
سینهام در غم دل: 2 نسخه (یکی متأخر: 862 و دو دیگر بسیار متأخر: 894)
سینه(ام را) غم دل: 1 نسخۀ بسیار متأخّر (893{«ام را» به خط الحاقی افزوده شده است})
30 نسخه واجد غزل 18 اند اما یک نسخۀ بیتاریخ 6 بیت نخست را روی برگی داشته که افتاده و اکنون در دست نیست و لذا بیت مطلع را نیز ندارد. از نسخ کاملِ کهنِ مورّخ نسخههای 803 و 824 خود غزل را ندارند.
**************************************
**************************************
س ، م در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۱۸ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴:
زمانی مولانا زاده ی بلخ بود و قلمروش تا روم
امروز او را پارسی زبان میشناسند و قلمروش را تمام جهان .
اینشتاین نیز روزی در آلمان زاده شد در ایتالیا بسر برد در سویس زندگی کرد و با تابعیت آمریکا مرد ، ولی او نه قلمروش آلمان ،ایتالیا ، سویس و آمریکاست که جهان است
بزرگان خود را بزرگ بداریم،
ابوالفضل در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۱۵ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۳ - تو بمان و دگران:
خیلی خیلی عالی بود من به خاطر این اثر استاد نفر اول کشوری در رشته خوشنویسی شدم
احسان در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۵۸ دربارهٔ عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت پیرزنی که به ده کلاوه ریسمان خریدار یوسف شد:
سلام
در بیت 7 یعنی:
خنده آمد مرد را، گفت ای سلیم
نیست درخورد تو این در یتیم
مصراع دوم در کتابی دیگر اینگونه آمده بود:
نیست درخورد تو این پهنا گلیم
وبیت 8 احتمالاً خطای OCR رخ داده و درست آن اینگونه است:
چه تو و چه ریسمان ای پیرزن؟
وبیت 9 مصراع دوم
کین پسر را کس بنفروشد بدین
در منبعی دیگر به جای بدین “به این” نیز بود
و لله اعلم
احسان در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۵۷ دربارهٔ عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت پیرزنی که به ده کلاوه ریسمان خریدار یوسف شد:
سلام
در بیت 7 یعنی:
خنده آمد مرد را، گفت ای سلیم
نیست درخورد تو این در یتیم
مصراع دوم در کتابی دیگر اینگونه آمده بود:
نیست درخورد تو این پهنا گلیم
وبیت 8 احتمالاً خطای OCR رخ داده و درست آن اینگونه است:
چه تو و چه ریسمان ای پیرزن؟
وبیت 9 مصراع دوم
کین پسر را کس بنفروشد بدین
در منبعی دیگر به جای بدین "به این" نیز بود
و لله اعلم
بهروز وثوقی در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۴۰ دربارهٔ شاطر عباس صبوحی » مخمّسات:
به نظر منم در دست غمت مفهوم بهتری میرساند.منظورشاعراینه که دردستان تواسیرم کی از اسارت غمت رها میشم
رحمان ملک پور عزیزکندی در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۲۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷:
در بیت 6 عبارت (گنده پیر کابلی) بنظر می رسد کابلی همان کولی اشد زیرا کولیها ااغلب غیر ساکن و تقریبا اواره اند وتمدن نا پذیر ند که در مصرع اول به ان اشارت رفته است و نیز زنان پیر کولی با چرب زبانی فال بینی وجادوگری نیز می کنند که در مصرع دوم اشارت رفته لازم میدانم اشاره کنم که در کشورهای شرق اروپا کولیهارا سینتی می نامند که اشاره به نواحی رود سند و بطور کلی شرق می کند ولی در ایران خواستگاه اصلی انها را کابل می دانستند .به مرور زمان ودر گویشهای محلی کابلی تبدیل به کولی شده در ایران علاوه بر کولی بنامهای دیکری مانند قرشمال-غربتی-لولی - قره چی نیز شناخته می شوند
ن و القلم در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۱۶ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴:
اون ملای بلخی که عرض کردم بخاطر اینه که یه بار وقتی از ملای روم استفاده کردم،یکی از معلم هام زد تو پرم که جلال الدین،رومی نیست و کلی ملامت شدیم!
:/
ن و القلم در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۱۴ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴:
برادر عزیز بابک
عارضم که اون "خم" ناشی از ناشی گری در تایپه.
بعد جسارتا میشه بیشتر درباب پسوند"گی" بردم توضیح بدید؟متاسفانه چیز زیادی ازش نمیدونم.
ممنون بابت تنبیه!
:)
مهری در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۰۳ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹:
روفیا بانوی عزیزم
مباد که دامن پر سعادت شما را رها کنم، که همیشه شما را خوانده ام و می خوانم
با لیام در تماس هستم و اشعاری وزین از او توسط ایمیل دریافت می کنم
از مرسده عزیز {استادم} چند ماه است که بی خبرم
سمانه { س،م } عزیزم جور مرا در حاشیه می کشد
خوب و خوش باشید
س ، م در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۴۹ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴:
تعصب و یکسو نگری ما را به بیراهه می برد
مقایسه ی سعدی ، حافظ ، مولانا ، نظامی و فردوسی با یکدیگر اشتباه است ، که هر کدام در فرهنگ و ادب ما خداوندگارند ، هر چند که دیگرانی را هم در مقام شامخ الهه ادب پارسی {فارسی} میتوان نام برد
،،
ابوسعید
ای ترک جان نکرده و جانانت آرزوست
زنار نابریده و ایمانت آرزوست
در هیچ وقت خدمت مردی نکردهای
و آنگه نشسته صحبت مردانت آرزوست
گویا هرسه ، هم ابوسعید وهم مولانا و سعدی از یک قافیه و ردیف استفاده کرده اند . شاید قصد تختئه ای در کار نبوده . هرکدام هنر خویش نموده اند
حمید زارعی مرودشت در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۴۰ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۳:
مصرع دوم کلمهی (هم) تایپ نشده
با هجرِ تو چند هم وثاقی دارم؟
س ، م در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۲۴ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۷:
تو نیز اگر بخفتی به از آن که در پوستین خلق افتی
نسخه ای در اختیار ندارم ، ولی چنین خوانده بودم :
تو نیز اگر بخفتی به زانکه در پوستین خلق افتی
و ، از اینان یکی سر بر نمیدارد که دوگانه ای { برای یگانه} بگزارد
بابک در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۵۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹:
پندار جان،
شما هم که پاسخ روفیا را به خواجه پاس و حواله دادی!
برخی از معانی رند:
-آنکه ظاهر خود را ملامت دارد و باطنش سالم باشد.
-آنکه از اوصاف و نموت و احکام و کثرات و تعینات مبرا گشته همه بر ندهء محو و فنا را از خود دور ساخته و تقید به هیچ قید ندارد، بجز الله.
فرهنگ معین جلد 2 صفحه 1677
راستش هر چندبار هم که نوشتار روفیا را خواندم اثری از دفاع و ترویج تفکرات متشرعین و زهاد ندیدم که ندیدم!
شما مطمئنی که آن بیت دیگر:
میان گریه میخندم که چون شمع اندر این مجلس
زبان آتشینم هست لیکن در نمیگیرد
مد نظرت نبوده؟ و شاید که میان آشنایان متشرع در مجلس رویتان نشده که بیان کنید و آوردی اینجا؟
چرا که هیچ اشاره ای به غزالی و ابن عربی نیز در بیانات روفیا ندیدم!
و مقام "نسبتاً" حقیر عارف و سالک الهی!!! دیگر چه حکایتی است؟
خوب اگر مقام اینان حقیر است، حقیر است دیگر.... آنزمان، نسبتاً این میان چه کاره است؟
ضمن اینکه بیان سرکار با توضیحی که در فرهنگ معین آمده مغایرت کامل دارد و در تضاد است!
در مورد غزالی کدام پاره از زندگیش را نظر کردید؟ همه آن؟ مثلاً به آن ده سال آخر نیز گوشه چشمی داشتید؟ اشکالاتی در کیمیای سعادت دیدید که ما را راهنمایی فرمایید که خدای نکرده به چاله و چاه نیفتیم؟
ابن عربی چطور؟ بیاناتش را توسط رابط (مترجم) خواندید و یا به زبان خودش ؟ اگر که گونه آخر لطفی بفرمایید و راهنمایی کنید که کجا و چگونه ما نیز می توانیم آنانرا ابتیاع کنیم که خوب کار صواب است و شاید بر دانش ما نیز افزوده شود....
و تا جایی که بنده حقیر حافظ پژوهان را دنبال کرده ام، جز چون "ابل در گل" ماندگانی ندیده ام که بتوانند واژگان و ابیات او را به ظن یقین معنا کنند...
الباقی ما که پس معرکه ایم...
ناصح در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۵۰ دربارهٔ حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۱۱:
با سلام
تعبیر فال این غزل عبارت است از:
به خواست خداوند گشایش و فتح در أمور نزدیک است
دست از جزع و فزع و ناله وشکایت بردار
از جایی به مقصود و آرزویت می رسی که فکرش را هم نمی کنی و به دستاوردهایی می رسی که در حال عادی استحقاق آن را نداشتی
بابک در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۵۸ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴:
ن و القلم جان،
اینجا هم که به به!
این نگاه خم چه صیغه ایست؟ منظور نگاه کج (کژ) است؟
و رندانگی و عاشقانگی؟!!!
رندانه، رندوار و رندگونه، نیاز به گی ندارد که همان معنای وار و گونه را می دهند. بیان شما می شود رندوار وار، و یا رندگونه گونه!
عاشقانه نیز نیاز به آن گی ندارد، که آنرا عاشق وار وار، ویا عاشق گونه گونه سازد!
رندی و عشق سعدی نیاز به اضافات ندارند.
و اما از ملای روم تا مولانای روم فاصله از ثری تا ثریاست،
و دیگر آنکه از بعیدات است که این دو بزرگوار خود را چنان به خاک پستی کشانده باشند که اهتمام در هجو دیگری نمایند.
علی شریفی در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۵۲ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۷:
دوستان پرسیده اند که تو نیز اگر بخفتی به از اینکه در پوستین خلق افتی به چه معناست ؟
ابتدا عرض کنم که دو گانه به معنای نماز صبح می باشد و سعدی خود برای نماز صبح بیدار شده بود و اطرافیانشان در خواب مانده بودند و به همین دلیل به طعنه دهان به غیبت کردن اطرافیان می گشاید و می گوید :
این افراد به دلیل خواب غفلت بلند نشدن نماز صبحشون رو بخونن!
پدرشون هم بهشون می گن: تو هم اگر می خوابیدی بهتر بود از اینکه دهان به غیبتشون باز کنی ..
بابک در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۳۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:
ن و القلم جان،
عجب!
نمی دانستم که حافظ نژاد پرست هم بوده!، یعنی اگر که مثلاً رندی از نژاد ماد، سغدی، و یا سکستانی (سیستانی و یا همان نژاد نریمان، سام، زال و رستم) بوده آن دیگر به حساب نمی آید؟
و البته که پارسا معانی دیگری به غیر از زاهد دارد، از جمله :
پاکدامن، پرهیزکار، عارف و دانشمند
بابک در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۵۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۱:
بانو هنگامه گرامی،
در بسیاری نقاط که آتشفشانی داشته خاک سیه رنگ است و مملو از خزندگان، شاید که این سقنقور نیز در چنان مکانی می زید و یا می زیسته....
اما،
مهتاب برآمد، کَلَک از گور بر آمد
کَلَک هم به معنای شوم و نامبارک است، و هم درد سر
ایران نژاد در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۳۰ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴: