محمدرضا در ۹ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۳ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۲۶ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۴۹:
زینگونه کن من دیدم شکل تو و حال تو
دشوار برم جان را از دست خیال تو
باید زینگونه کن بشه زینگونه که اگه درست فهمیده باشم
ممنون
سیاوش حسینی فرد در ۹ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۳ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۰۹ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷ - دیوان و دیوانه:
در جواب بابا بزرگ عرض کنم که فرمودند :ایکاش درد جانان بر جان من بیفتد.
شاعر دردی هرچند اندک بر ای معشوق متصورش نیست با تمام زیبایی که مصرع شما دارد اشعار چنین شاعرانی مثل استاد و حافظ چنان از دل برمیاد که عقل درش نمیگنجد
سعید رمضانی در ۹ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۳ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵:
بیت هایی از این غزل توسط آقای علیرضا افتخاری در ترانه وقت دعا از آلبوم گرفتار به زیبایی خوانده شده است.
Hamishe bidar در ۹ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۳ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۱۸ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۹۶ - ذکر امام محمد باقر علیه الرحمه:
عطار Sunni بوده ولی بیش از خیلی از Shiayan ارادت به اهل بیت (ع) داشت به طوری که با امام صادق آغاز کتاب و با امام باقر ختم کتاب می فرماید.
سپهر در ۹ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۳ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۵۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۰:
بیت دهم در مصرع دوم سایه "ی" وزن را کامل می کند بدون یای نسبیت صحیح نیست.
سید احمد مجاب در ۹ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۳ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۴۶ دربارهٔ شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۲ - خاطره:
روی گل دیدم، گریبان چاک کردم غنچه (وار)
هر زمان کان سرو خوشرفتار، یاد (آمد) مرا
سید احمد مجاب در ۹ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۳ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۴۴ دربارهٔ شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۲ - خاطره:
روی گل دیدم، گریبان چاک کردم غنچه (وار)
سید احمد مجاب در ۹ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۳ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۴۴ دربارهٔ شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۲ - خاطره:
روی گل دیدم، گریبان چاک کردم غنچه (وار)
مرتضی در ۹ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۳ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۳۹ دربارهٔ هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » ترجیع بند - که یکی هست و هیچ نیست جز او:
سلام
در سایت لغتنامه، ذیل عنوان هاتف، ترجیع بند هم درج شده که در آنجا
این بیت
"لب شیرین گشود و با من گفت
وز شکرخند ریخت از لب قند"
به این صورت هست
وز شکرخنده ریخت آب از قند
و جالب اینکه در توضیح آن، وحید دستگردی نوشته است که بعضی نسخ، "از لب قند " نوشته اند که غلط است.
سایت مربوطه: "پارسی ویکی"
به نظر من ممکنه بعضی ناشران اشتباهاتی انجام دهند که خود مصحح اصلی انجام نداده.
پیروز باشید.
یکی از ناشناسان در ۹ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۳ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۳:
جناب ناشناس هستم!،
روی سخنم با جناب قاسم بود که گویا بیرون شد برایشان اندکی نا مفهوم بوده است، جوش مزنید!!
روفیا در ۹ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۳ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۱۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴:
سپاسگزارم مهری بانو بانوی مهر
مهری در ۹ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۳ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۱۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴:
ببخشید آدرس را فراموش کردم
جامی (اورنگ چهارم سبحة الا برار) (والی مصر ولایت، ذوالنون)
با درود دوباره
روفیا در ۹ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۳ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۱۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴:
ما عدم هاییم هستی ها نما
تو وجود مطلقی فانی نما
مهری در ۹ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۳ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۱۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴:
روفیا خانم
از جامی ست
والی مصر ولایت ذوالنون
آن به اسرار حقیقت مشحون
گفت در مکه مجاور بودم
در حرم حاضر و ناظر بودم
ناگه آشفته جوانی دیدم
نه جوان سوخته جانی دیدم
لاغر و زرد شده همچو هلال
کردم از وی ز سر مهر سؤال
که مگر عاشقی ای شیفته مرد
که بدین گونه شدی لاغر و زرد
گفت آری به سرم شور کسیست
کش چو من عاشق رنجور بسیست
گفتمش یار به تو نزدیک است
یا چو شب روزت ازو تاریک است
گفت در خانه اویم همه عمر
خاک کاشانه اویم همه عمر
گفتمش یکدل و یکروست به تو
یا ستمکار و جفاجوست به تو
گفت هستیم به هر شام و سحر
به هم آمیخته چون شیر و شکر
گفتمش یار تو ای فرزانه
با تو همواره بود همخانه
سازگار تو بود در همه کار
بر مراد تو بود کارگزار
لاغر و زرد شده بهر چه یی
سر به سر درد شده بهر چه یی
گفت رو رو که عجب بی خبری
به کزین گونه سخن درگذری
محنت قرب ز بعد افزون است
جگر از هیبت قربم خون است
هست در قرب همه بیم زوال
نیست در بعد جز امید وصال
آتش بیم دل و جان سوزد
شمع امید روان افروزد
با درود
ناشناس هستم در ۹ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۳ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۰۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۳:
اخر ، این مسئله خودش گویا است ، نیازی به اشاره ی شما نبود!
وقتی که حرفی نیست برای بیان کردن ، به است ، که خاموش باشیم.
(اخه مگه مجبوری بنالی یا تفت بدی)
روفیا در ۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴:
اقتلونی اقتلونی یا ثقات
ان فی قتلی حیاتا فی حیات
روفیا در ۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴:
بیت دیگری از حکمت مولانا یافتم که موید این مطلب است که هر چیزی در درون خود ضد خود را حمل میکند :
هر حسد از دوستی زاید یقین
که شود با دوست غیری همنشین
و
کجا خود شکر این نعمت گزارم
که زور مردم آزاری ندارم
و
ali tarefi در ۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۰۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹۶:
بسیار زیباست بهترین شاعر دنیاست
ali tarefi در ۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۰۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹۹:
ین شعر ادمو به اسمان میبره زیباست
مهری در ۹ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۳ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۳: