بابک در ۹ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۳۱ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹:
روفیا جان،
گمان نکنم که بابک گرامی هم توضیح خوبی داشته باشد...
ولی
رنگها آنچنان که به چشم بشر می آیند به دلایل بسیاریست؛ از جمله ماهیت و کیفیت قوه بصری انسان، طول موج و فرکانس هر رنگ، آیا نور ساطع گشته و یا منعکس، ماهیت اجرام و اشیایی که نور از آن ساطع گشته، و یا درجات انعکاس، و و و ....
رنگها (spectrum of light) بخشی از (Electromagnetic radiation) می باشند که بخشی از آن توسط بینایی بشر دیده می شود و بخشهایی نه، مثل اکس ریها و گاما ریها .....
اما،
رنگ به گمانم در اشعار اشاره به ماهیت ظاهری و باطنی دارد:
رنگ رخ خوب تو آخر گواست
که در حرم لطف خدا بوده ای
رنگ تو داری که ز رنگ جهان
پاکی و همرنگ بقا بوده ای
آینه رنگ تو عکس کسیست
تو ز همه رنگ جدا بوده ای
مولانا
و نور،
نیز (electromagnetic radiation) است و بخشی از (electromagnetic spectrum) که بخشهای دیگری را نیز شامل است از جمله (Gamma rays) و (x-rays) و....
بسیاری از نورالنوار (the Light of lights) گفته اند، و یوگیها نیز از رنگهایی که مربوط به هر یک از چاکراهای فوقانیست از قرمز و اولین چاکرا (مولادهارا) تا آخرین (ساهاسرارا) و رنگ سفید و طلایی آن و رابطه آنان با انوار و رنگهایی که از برخی ستارگان ساطع و توسط برخی از کواکب منعکس....
نوری است که آن نور به آن نور توان دید
هر دیده که آن دید یقین دان که چنان دید
شاه نعمت الله
کمال در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۳۴ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۵۱:
جمع آن : 6569
کمال در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۲۵ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۵۰:
جمع آن : 7044
پندار در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۲۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹:
خانم روفیا
تا انجایی که در حافظه دارم حافظ عزیز یا همان جناب رند بزرگ در فراوان ابیات مختلف در وصف و مقام رندی و خاصه رندان و هر چه با رند درهم آمیخته شده است سروده است؛ نمونه ها فراوان است مثلا:
عاشق و رند و نظربازم و میگویم فاش
تا بدانی که به چندین هنر آراستهام
یا
چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را
سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا؟!!
یا در جایی چنین کنایه امیز میفرماید:
راز درون پرده ز رندان مست پرس
کاین حال نیست زاهد عالی مقام را!!!!
و .... حال شما بفرمایید که اگر حافظ مقام رندی را بلند مرتبه نمیداند چرا چنین صفتی را به سالک الی الله یا به تعبیر شما جویای حقیقت نسبت نمی دهد اگر مثالی دارید بیان بفرمایید ؟! البته رند عالم سوز حتما شمه ای از حقیقت کائنات در دلش متبلور شده است و گرنه او نیز همان زاهد عالی مقام میماند و بس، این نکته یادگاری من بشما، هر کجا در دیوان حافظ کلمه رند دید ان نماد و ضمیر خود حافظ است؛حافظ را با امام محمد غزالی ها و ابن عربی ها اشتباه نگیرید ... (:
فاضل در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۰۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۱:
بیت 8 مصرع دوم:
درست» که دگر نه شوق خورشید و نه مهر ماه دارم
ن و القلم در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۴۸ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴:
حقیقت این است که سعدی اگر میخواست هجوی بر ملای بلخی بسراید،اینقدر مودبانه نمی سرود.اساسا ملای روم در اندازه هایی نبود که سعدی بخواهد درمورد وی فکر کند.سعدی از نظر زبان قدرتمند ترین شاعر است به گواه بزرگانی چون حافظ!
اگر سعدی هجوی بر ملای بلخی مینوشت امروز کسی به ملای بلخ نگاه خم نمبکرد.
رندانگی و عاشقانگی سعدی،گرفتار کننده است.
ن و القلم در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:
رندان پارسا صحیح است.یعنی رندان پارسی!یعنی رندانی با نژاد پارسی!اصولا پارسا اینجا له معنای زاهد نیست که منطقا با رند بودن تقابل کند.
موسی-موسیا-موسا
پارسی-پارسیا-پارسا
داریوش در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۵۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۴:
از در درآمدی و من از خود به درشدم
گویی کز این جهان به جهان دگر شدم
چشمم به راه تا که خبر میدهد ز دوست
صاحب خبر بیامد و من بیخبر شدم
چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب
مهرم به جان رسید و به عیوق برشدم
گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق
ساکن شود بدیدم و مشتاق تر شدم
دستم نداد قوت رفتن به پیش دوست
چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم
تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم
از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم
من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت
کاول نظر به دیدن او دیده ور شدم
بیزارم از وفای او یک روز و یک زمان
مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم
او را خود التفات نبودی به صید من
من خویشتن اسیر کمند نظر شدم
گویند روی سرخ تو سعدی که زرد کرد
اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم
ن و القلم در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۴۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:
در مورد بیت پنجم یک نکته ی مغفول است.اصلا مقصود شاعر از یوسف در مصرع اول،سوره ی یوسف است و شخص یوسف مطرح نیست.این "حسن" هم اشاره به "احسن القصص" بودن سوره دارد.درواقع زیبایی شخص یوسف منطقا نمیدهد،برون شدن زلیخا از پرده ی عصمت!بلکه درس گرفتن از داستان زیبای سوره ی یوسف است که میدهد عشق عامل برون شدن زلیخا از پرده ی عصمت!
ن و القلم در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۷:
معنای بیت سوم:
تغابن:زیان
خزف:سفال
لعل:نوعی سنگ سرخ و گران ارزش
شاعر میگوید:
واقعا در شرایطی که سفالی بی مایه،ارج و ارزی بیش از لعل یافته،باید هم دل لعل خونین و بهرنگ سرخ باشد.
شاعر ما باصطلاح "حسن تعلیل" فرمودند.
رحمان ملک پور عزیزکندی در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۱۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲۱:
دربیت 4 که صحبت کشتن نفس (هوای نفس)شده که ان دیو توست در روایات هست پامبر گفته هر کسی شیطانی داردومن شیطا خود در زنجیر به بند کشیده ام که البته ایشان صحبت کشتن شیطان یا کشتن هوای نفس نکرده است بلکه از بند طرد شیطان صحبت شده ولی مرام صوفیان و مخصوصا مولانا چه در دیوان کبید جه در مثنوی همواره از کشتن نفس صحبت کرده است
هنگامه حیدری در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۰۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۱:
مصراع اول بیت اول
مهتاب برآمد کلک از گور برآمد
وز ریگ سیه چرده سقنقور برآمد
بسیار فکرم را مشغول کرد که کلک در اینجا به چه معناست، کلکی که از گور برآمده باشد. ربطی بین کلک به معنای نی عموما و قلم خصوصا با گور نتوانستم پیدا کنم معناهای متعددی برای آن دیدم از جمله کوف، جغد یا بوم. اما دکترمعین یکی از معناهای کلک را قصب آورده اند و قصب همان کتان است و می دانیم که میان ماهتاب و قصب تناسبی وجود دارد. تنها وجه قابل توجیهی که یافتم همین بود. می گویند که ماهتاب کتان را می پوساند.
سقنقور نیز جانوری شبیه سوسمار است.
والله اعلم بالصواب
ن و القلم در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۴۹ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:
اتفاقا بعید نیست همان "نماید" درست باشد.اینگونه دو معتی بشدت جالب بر مصرع بار میشود:
1-زینت و رونق نگارستان مانی را میتوان در آن دید.
2-زیبایی و رونق واقعی را به زینت و رونق نگارستان مانی نشان میدهد و مشخص میکند نگارستتن مانی در مقابل او،آش دهان سوزی هم نیست!
یاد استاد سایه زتده که فرمود:
ای مه و مهر و روز و شب،آینه دار حسن تو/حسن،جمال خویش را در تو نگاه میکند
ن و القلم در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۴۳ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:
میزان بازی با "درد" در غزلیات عطار انسان را شگفت زده میکند.در این غزل بارها از "درد" استفاده شده که گاهی"Dord" است و گاهی"Dard" و گاهی هر دو میتواند باشد ولله العلم و هو العلیم!
سراج در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۳۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۶:
استقبالهای خواجه شیراز از استاد سخن سعدی...
حافظ (بیت پنجم) » غزلیات « غزل شماره 476
خیال تیغ تو با ما حدیث تشنه و آب است
اسیر خویش گرفتی بکش چنان که تو دانی
سعدی « غزلیات » غزل 615 (بیت آخر)
سر از کمند تو سعدی به هیچ روی نتابد
اسیر خویش گرفتی بکش چنان که تو دانی
ن و القلم در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۵۰ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷:
شگفتی واژه ی "درد" در بیت آخر این است که مشخص نیست دقبقا "درد"(Dard) است یا "درد"(Dord) است.
ن و القلم در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۴۵ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸:
مصرع دوم بیت نخست:اهل انجمن را از سرزنش کردن من جدایی نیست.(مدام ملامت میشوم!)
مصرع دوم بیت دوم:او(حضرت حق که در مصرع نخست نامش رفته است.)علیه شخص ستمگر کافی است.
مصرع دوم بیت سوم:به آنچه جوهر قلم در صفحه ی تقدیرم جاری کرده راضیم.
....
بیت سوم قرینه ی اشعری گری عطار است.
ن و القلم در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۲۷ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹:
بیت آخر هم با توجه به شدت حب موجود در آن نسبت به مولاناالامیر(ع) قرینه ای بر شافعی بودن عطار است.ولله العلم و هو العلیم!
حبیب الله الله یار در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۲۴ دربارهٔ اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۵۱ - قبای زندگانی چاک تا کی:
با سلام و تشکر از شما دوستان عزیز و خدمت گذاران زبان فارسی:
این شعر را من چندین جا چنین دیده و مطالعه و نوشته ام
قبای زندگانی چاک تاکی - چو موران زیستن در خاک تاکی
ممنون
ناشناس در ۹ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۳۴ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰: