روفیا در ۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۶ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۵۰ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۸ - تمثیل در بیان ظهور خورشید حقیقت در آیینه کائنات:
دوست عزیزی که میخواهند بیشتر در اینباره بدانند میتوانند آنرا در کتاب beyond faith and infidelity ، ورای کفر و ایمان ، اثر لیونارد لویسون در شرح گلشن راز شیخ محمود شبستری جستجو کنند .
روفیا در ۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۶ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۴۴ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۸ - تمثیل در بیان ظهور خورشید حقیقت در آیینه کائنات:
عدم آیینه عالم عکس و انسان
چو چشم عکس در وی شخص پنهان
تو چشم عکسی و او نور دیده ست
به دیده دیده را هرگز که دیده ست
عدم _ آیینه
عالم _ عکس
انسان _ چشم عکس
شیخ محمود عدم را به آیینه تشبیه کرده ، جهان را به عکسی که در آیینه عدم افتاده است . عکسی از او . و انسان را به چشم عکس او تشبیه کرده است . که این چشم در درونش عکس کاملی از روی او ( جهان که بر طبق نظریه وحدت وجود با خدا یکیست ) را دارد .
مثل تصویر درون آینه که تصویر کاملی از شخص را در چشمش دارد .
این ابیات از مولانا رمز گشاست :
بود آدم دیده نور قدیم
موی در دیده بود کوه عظیم
گرچه یک مو بد گنه کو جسته بود
لیک آن مو در دو دیده رسته بود
در بیت تو چشم عکسی و او نور دیده ....
میگوید تو چشم آن تصویر از جهان هستی درون آینه ای . و او نوریست که باعث میشود پدیده ابصار روی دهد .
العلم نور ، یقذفه ا... فی قلب من یشاء
و در نیم بیت آخر میگوید با چشم نمیتوان چشم را دید . چشم راست نمیتواند چشم راست یا چپ را ببیند . بلکه این دیدار فقط از طریق آیینه امکان پذیر است .
البته استادم اینگونه میخواند :
به دیده دیده ای را دیده دیده است
یعنی باصر و مبصور و ابصار همه یک چیز واحدند .
نوید مهرابی در ۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۶ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۲۵ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۵:
افربن استاد چاوشی
مجتبی خراسانی در ۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۶ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۲۵ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۸ - تمثیل در بیان ظهور خورشید حقیقت در آیینه کائنات:
همه سرگشته و یک جزو از ایشان / برون ننهاده پا از حد امکان
بشر و موجودات دیگر به حساب فقر ذاتی سراپا احتیاجند، و ناچار حالت سرگشتگی به غنی بالذات و اصل هستی ـ که همه چیز به آن ها می دهد و کنار از آن ها نمی باشد ـ دارند، لذا نمی توانند از حد امکانی و احتیاج و نداریِ مطلق، پا بیرون بگذارند.
تعیّن هر یکی را کرده محبوس / به جزویت، ز کلی گشته مأیوس
همه محبوس جهت تعینی می باشند (با آن که تعین جز نیستی چیزی نیست) و از حقیقت خویش و عالم مأیوس و ناامیدند؛ زیرا ذات و صفات و کمالات از تعینات نیست، و افعال هم از لوازم صفات است. بنابراین، برای عالم جز تعین چیزی باقی نمی ماند.
تو گویی دایما در سیر و حبس اند / که پیوسته میان خَلع و لَبس اند
چون با نظر دقیق توجه شود، دیده می شود که ذرات عالم متوجه هستی خود هستند، لذا در سیرند؛ و از طرفی پای بند تعین هستند و لذا در جنبش اند، یعنی از سویی پیوسته جهت تعینی و عدمی را رها کرده و به سوی مقصود و عالم هستی خود رهسپارند، و از سویی دیگر پیوسته متلبس به لباس بشریت و مظهریت می شوند. لذا همه دایما در خلع و لبس اند.
و نیز به معنای دیگر، همۀ عالم در هر آن به حساب افاضۀ فیض الهی در خلع و لبس اند.
حسین در ۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۶ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۱۱ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۱ - صفت شیرویه و انجام کار خسرو:
آزرم:
داد. انصاف . نصفت :
دو کس را روزگار آزرم داده ست
یکی کو مرد و دیگر کو نزاده ست دهخدا
دکتر انوری هم در فرهنگ بزرگ سخن آسایش آورده است.
مجتبی خراسانی در ۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۶ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۴۹ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۸ - تمثیل در بیان ظهور خورشید حقیقت در آیینه کائنات:
اگر یک ذره را برگیری از جای / خلل یابد همه عالم سراپای
برای این بیت دو معنا می توان گفت:
اول آن که: نجم الدین بخواهد بگوید که آن چه در عالم به قضای الهی جریان پیدا کرده و به طریق مخصوص خود نهاده شده، اگر به آن دست بخورد، در سراسر عالم خَلل واقع خواهد شد.
دوم: مقصود نجم الدین معنای عرفانی باشد و بخواهد بگوید: اگر ذره ای از موجودات و مظاهر را بخواهی برگیری، چون او سبحانه از هستی مظاهر جدا نیست، برگرفتن آن برگرفتن هستی است، و برگرفتن هستی از عالم، موجب خَلل در همۀ عالم است؛ چرا که او سبحانه با همۀ جهان هستی، و در کنار مظاهرش نبوده و نخواهد بود. به زعم حقیر، این معنا با گفتار گذشته بیشتر سازش دارد.
مجتبی خراسانی در ۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۶ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۳۸ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۸ - تمثیل در بیان ظهور خورشید حقیقت در آیینه کائنات:
بسم الله الرحمن الرحیم
چو نیکو بنگری در اصل این کار / هم او بیننده هم دیده است و دیدار
چون به اصل این کار ـ که هستی مطلق اوست ـ با دیدۀ دل و نور ایمان نظر شود، عالم و معلوم و علم، و یا به تعبیر دیگر ناظر و منظور و نظر همه او می باشند.
حدیث قدسی این معنی بیان کرد / «فَبی یَسمَع وَبی یُبصِر» عیان کرد
فرمودۀ گذشتۀ نجم الدین را حدیث قدسی، که خداوند می فرماید: «فَبی یَسمَع وَبی یُبصِر»= (به من می شنود، و به من می بیند.) روشن می کند، ولی شخص همه او باید شود، یعنی در نور حضرتش ذوب گردد، تا معنای حدیث در مورد او صدق کند.
خلاصه این که این ابیات در مقام آن است که بگوید اگر به دیدۀ دل و نور ایمان نظر شود، در عالم یکی بیش نیست، اگر چه به اعتبار مرائی و تعینات، کثیر می نماید.
بمنه و کرمه
روفیا در ۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۶ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۴۷ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۸ - تمثیل در بیان ظهور خورشید حقیقت در آیینه کائنات:
سلام همیشه بیدار گرامی
بارها تلاش کردم پاسخ دوستی را که درباره این ابیات پرسیده ام بدهم ولی جگر نکردم .
ابیات بسیار دشواری است .
عدم آیینه عالم عکس و انسان
چو چشم عکس در وی شخص پنهان
تو چشم عکسی و او نور دیده است
به دیده دیده را هرگز که دیده است
جهان انسان شد و انسان جهانی
از این پاکیزهتر نبود بیانی
استادم فرمودند انسان کنایه از مردمک چشم است .
به دهخدا مراجعه کردم .
دیدم معنای مردم برایش آورده است ولی مردمک نه !
بعد یادم افتاد که معادل انگلیسی مردمک pupil است که باید با واژه people خویشاوند باشد .
نام مردمک احتمالا از آن جهت مردمک است که ما میتوانیم در مردمک خود در آیینه تصویر کوچکی از خود ببینیم .
تصویری از آدمیت خودمان .
جهان انسان شد و انسان جهانی احتمالا یعنی همه جهان در مردمک آدمی میگنجد و مردمک استعاره از آدمیست که با همه کوچکی ظرفیت مشاهده و ادراک همه جهان را دارد .
Hamishe bidar در ۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۶ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۴۱ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۸ - تمثیل در بیان ظهور خورشید حقیقت در آیینه کائنات:
جهان انسان شد و انسان جهانی
از این پاکیزهتر نبود بیانی
من ازین بیت این طور برداشت میکنم: نتیجه همه تکامل و آفرینش جهان انسان است که بلقوه آینه تمام نمای حضرت حق است. و انسان چون مظهر حق و نماینده خداست در درون خود جهانی دارد که هر چه در جهان بیرون هست، در جهان درون هم وجود دارد. این درک این حقیر است که البته که خداوند بهتر میداند. با احترام
دکتر ترابی در ۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۶ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۰:
زحمت افزا میشوم،
( و در من این عیب قدیم است و...)
در باره بیت سوم؛
من اگر خارم ، اگر گل، چمن آرایی هست
که از آن دست که بر می کشدم میرویم
۷ در ۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۶ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۳۴ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳:
کسی که همچو عراقی اسیر عشق تو نیست
شب فراق چه داند که تا سحر چند است؟
سعدی غزلی دارد با مطلع:
شب فراق که داند که تا سحر چند است
مگر کسی که به زندان عشق دربند است
عراقی و سعدی هم دوره بوده اند و به نظر میرسد چند سال زودتر از عراقی به دنیا آمده باشد..سعدی بین 585 یا 606 در شیراز به دنیا آمده و بین سالهای 690 تا 694 هجری در شیراز درگذشته است و عراقی به سال 610 هجری قمری در کمیجان متولد شده و در سال 688 ه. ق. در دمشق درگذشته است
در بسیاری از غزلها زبان شعر عراقی به سعدی نزدیک است.
مهدی کاظمی در ۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۶ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۲۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶ - متابعت نصاری وزیر را:
وز صفیری باز دام اندر کشی
جمله را در داد و در داور کشی
هنگام صبح دوباره خداوند همانند صیادانی که صدای مرغان را تقلید میکنند تا آنها را به دام بیندازند، روحها را به بدنها باز میگرداند و دوباره آنها گرفتار تکالیف و داوریهای دنیایی میشوند.
چون که نور صبحدم سر بر زند
کرکس زرین گردون پر زند
فالق الاصباح ، اسرافیل وار
جمله را در صورت آرد زآن دیار
روحهای منبسط را تن کند
هر تنی را باز آبستن کند
صبح که میشود "کرکس زرین گردون" یعنی خورشید، پر میزند( طلوع میکند). فالقالاصباح (شکافندهی صبحگاهان) که بنابر آیهی قرآن همان پروردگار است، جانهای همهی خفتگان را که در آن صحرای بیچون رفته و به آسایش رسیده بودند، به عالم صورت که همین دنیا باشد، بازمیگرداند. درست مانند کاری که اسرافیل در روز قیامت میکند و با صدای شیپور او مردگان زنده میشوند، دوباره جسم و جان به هم میپیوندد. یعنی، خداوند که فالق الاصباح است این روحی را که هنگام خواب از قید و بند مادیات آزاد شده بود، دوباره در لباس تن درمیآورد و تن را به وجود روح آبستن میکند.
ایران نژاد در ۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۶ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۲۳ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰:
این سرایی است که البته خلل خواهد یافت
و صد البته نه خلل خواهد کرد، چه سرای در خود خلل ایجاد نمی کند ، که خلل می یابد.
روفیا در ۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۶ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۵۹ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۹ - حالا چرا:
چند روز وقت صرف خواندن این همه نظرات متناقض کردم . میتوانستم به جایش به آدم های زنده خدمت کنم .
می توانستم لختی بیندیشم .
می توانستم طرحی نو دراندازم .
ولی اکنون پس از چند روز در همان نقطه اول ایستاده ام .
در مورد وقت گرانبهایمان صرفه گر باشیم .
چرا وقتی کالایی را ... تومان گرانتر بخریم متاثر میشویم .
ولی وقتی عمر ما را در ازای یک کالای توخالی از ما میگیرند حساسیتی به خرج نمیدهیم ؟؟
چرا اینهمه وقت و انرژی را صرف اثبات درستی سلیقه خود یا نادرستی سلیقه دیگری می کنیم ؟
به جایش بیایید اگر حقیقت بزرگی در یک بیت شهریار یا حافظ پیدا کردید به ما هم بگویید تا ما هم در خرمی شما سهیم شویم .
شاعر که نباید فقط احساسات لطیف و شاعرانه اش را بگوید .
از این دست حرفها در طول تاریخ بسیار گفته اند .
شاعر ، هنرمند ، باید نگاه نویی را به من نشان دهد که قبل از او کسی این نگاه را نداشته و عرضه نکرده است .
شاعر ، هنرمند ، باید چراغ امید در دل من گمگشته روشن کند .
شاعر ، هنرمند ، باید گره ای از زلف یار بگشاید .
نه اینکه گره دیگری بر گره هایش بیفزاید .
هرکه یاری ام کند گوشه ای از این جهان پهناور را بهتر بفهمم من در مقابلش سر می اندازم .
شهریار یا حافظ یا یک حاشیه نویس بی نام و نشان ...
مهدی در ۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۶ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۵۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۳:
با توجه به شماره غزل، (313) و مفهوم آن، احتمالا برای امام زمان (عج) سروده شده است.
شاید در بیت های اول غیبت امام مدنظر است.
روزبه در ۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۶ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۴۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲:
ننوشتی یا ننوشتیم...
من به شخصه کار به سخن دیگران ندارم
وقتی شجریان بخواند ننوشتیم پس ننوشتیم درسته...
Hamishe bidar در ۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۶ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳:
(1) اشعار حاجی سبزواری چنین است:(1) اشعار حاجی سبزواری چنین است:
شورش عشق تو در هیچ سری نیست که نیست.
منظر روی تو زیب نظری نیست که نیست.
نیست یک مرغ دلی کش نفکندی به قفس.
تیر بیداد تو تا پر به پری نیست که نیست.
ز فغانم ز فراق رخ و زلفت، به فغان.
سگ کویت همه شب تا سحری نیست که نیست.
نه همین از غم او سینه ما صد چاک است.
داغ او لاله صفت، بر جگری نیست که نیست.
موسیای نیست که دعوی اناالحق شنود.
ورنه این زمزمه اندر شجری نیست که نیست.
چشم ما دیده خفّاش بود ورنه تو را.
پرتو حسن به دیوار و دری نیست که نیست.
گوش اسرار شنو نیست وگرنه «اسرار».
برش از عالم معنی خبری نیست که نیست.
ناشناس در ۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۶ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۳۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۹:
سلام روفیای عزیز، در بیت اول حضرت حافظ می فرمایند " الزاما" همه صوفیان صاف نیستند . واژه " نه همه" دال بر احتمال است نه اکثریت. با تشکر.
price۲ در ۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۶ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۲۱ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۵:
چقد این شعر با صدای محسن چاوشی دلنشین تر شده
اجرای فوق العاده هست .........از دست ندینش
ایزدجو در ۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۶ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۵۱ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۸ - تمثیل در بیان ظهور خورشید حقیقت در آیینه کائنات: