گنجور

 
حافظ

مِی خواه و گُل‌اَفشان کن، از دَهر چه می‌جویی؟

این گفت سَحرگَه گُل، بلبل! تو چه می‌گویی؟

مَسْنَد به گُلستان بَر، تا شاهد و ساقی را

لَب گیری و رُخ بوسی، مِی نوشی و گُل بویی

شمشاد، خُرامان کُن وآهنگِ گُلِسْتان کُن

تا سَرو بیآموزد از قَدِّ تو، دل‌جویی

تا غنچهٔ خندانت، دولت به که خواهد داد

ای شاخِ گُلِ رعنا، از بهرِ که می‌رویی؟

امروز که بازارت، پرجوش خریدار است

دریاب و بِنِه گنجی از مایهٔ نیکویی

چون شمعِ نکورویی، در رهگذرِ باد است

طرْفِ هنری بَربَند از شمعِ نکورویی

آن طُرِّه که هر جَعْدَش، صد نافهٔ چین اَرْزَد

خوش بودی اگر بودی بوییش ز خوش‌خویی

هر مُرغ به دستانی در گلشنِ شاه آمد

بلبل به نواسازی، حافظ به غزل‌گویی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۴۹۵ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
اشکالات خوانش

نشانی اینستاگرام در مشخصات خوانشگر درست درج نشده.

غزل شمارهٔ ۴۹۵ به خوانش فاطمه زندی
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۴۹۵ به خوانش سارنگ صیرفیان
غزل شمارهٔ ۴۹۵ به خوانش افسر آریا
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مولانا

ای دل به ادب بنشین برخیز ز بدخویی

زیرا به ادب یابی آن چیز که می‌گویی

حاشا که چنان سودا یابند بدین صفرا

هیهات چنان رویی یابند به بی‌رویی

در عین نظر بنشین چون مردمک دیده

[...]

خواجوی کرمانی

برخیز که بنشیند فریاد ز هر سویی

زان پیش که برخیزد صد فتنه ز هر کویی

در باغ بتم باید کز پرده برون آید

ورنی به چه کار آید گل بی‌رخ گل‌رویی

آن موی‌میان کز مو بر موی کمر بندد

[...]

ناصر بخارایی

روزی که برد بادم چون خاک به هر سوئی

هر ذرهٔ خاکم را باشد ز وفا بوئی

دیدن به تو نتوانم زیرا که نمی‌افتد

این چشم سیه رویم در خورد چنان روئی

تا باد به کوی تو آرد من خاکی را

[...]

آشفتهٔ شیرازی

بازآی به میخانه ظلمات چه می‌جویی

این گفت مرا هاتف ای خضر چه می‌گویی

با مغبچه‌ای بنشین کز لعل و خم زلفش

هم آب بقا نوشی هم مشک ختا بویی

بگزین تو بهشتی را کز اوست خجل جنت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه