داریوش ابونصری در ۹ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۵۳ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شیرویه » بخش ۵:
یک معنای دیگر واژ که در اوستا واچ هم آمده را در فرهنگ واژه های شاهنامه بنام واژه نامک در پیوند زیر ببینید که به خاطر حروف ویژه قابل کپی کردن نبود:
.
پیوند به وبگاه بیرونی
d.n.a در ۹ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۴۲ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵ - در وصف بهار:
سلام دوستان عذر میخوام که در محضر بزرگانی مثل شما نظری میدم.میخواستم بگم که این شعر 34 بیت هست. بعد هم دوستان در مورد بیت اول سوالی مطرح کرده بودند میخواستم بگم که معنی اصلی این بیت این هست که در زمانی که طول شب و روز یکسان میشه(اشاره به صبح کاذب در بهار داره) نشستن به تماشای دشت و بهار بسیار لذت بخشه. در رابطه با سوالی که در رابطه با بیت 5 بود باید بگم که معنی اصلی اینه که کسی که راجع به این نقش و نگار ها فکر نکند مثل یک عکس روی دیوار بی احساسه ا.
داریوش ابونصری در ۹ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۲۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شیرویه » بخش ۵:
واژ در همهء ابیات شاهنامه دارای یک چم نیست و در جا های مختلف معانی متفاوتی دارد که اگر تعدادی از آنها را بیابم در اینجا قرار خواهم داد که این اطلاعات در دسترس باشند با مطالعه ابیات زیر خواهید دید که واژ همیشه دعا و ورد خواندن زیر لب و زمزمه کردن نیست:
.
بیامد یکی مرد مهترپرست
بباغ از پی و واژ و برسم بدست
نهادند خوان گرد باغ اندرون
خورش ساختند ازگمانی فزون
.
به جایی که بود اندران واژگاه
بر مهتر زرق شد بیگذار
.
چو برسم بدید اندر آمد بواژ
نه گاه سخن بود و گفتار ژاژ
.
نگیرم بخوان واژ و ترسا شوم
تو تنها همی کژگیری شمار
.
نیامد همی در غم از واژ یاد
گرفتند واژ و بخوردند نان
.
چوبر واژه برسم بگیرد بدست
نشاید چشیدن یکی قطره آب
.
داریوش ابونصری در ۹ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۲۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شیرویه » بخش ۵:
واژ در جا های مختلف معانی گوناگونی دارد که شوربختانه تمام معانی در دسترس نیست و باید با زرتشتیان آگاه به این کار تماس گرفت واج هنوز هم در میان زرتشتیان کار برد دارد.
یک معنای دیگر برای واژ بر طبق فرهنگ لغات شاهنامه بقرار زیر است:
واژ : در آیین زرتشتی سرودیست که زیر لب زمزمه بکنند آدرس منبع را در زیر ببینید:
پیوند به وبگاه بیرونی
ناشناس در ۹ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۱۵ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷:
با سلام بنظر میرسد که در بیت هشتم لغت لوءلویی اشتباها للیی نوشته است
Hamishe bidar در ۹ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۱۶ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۲۷ - جواب:
بعضی از عرفا معتقد هستند که صفات عین ذات هستند.البته این معنی نمیده که با دیدن صفات ذات هم دیده بشه. مثلأ تمام صفات جلالی و جمالی خداوند در انسان کامل دیده میشوند ولی ذات حضرت حق فقط با چشم دل قابل مشاهده هست. ولی حق را فقط خود حق مشاهده میکنه و نه غیر حق. من فکر می کنم که دسترسی به ذات خود ما هم امکان ندارد چه رسد به ذات حضرت حق و خداوند بهتر میداند.
روفیا در ۹ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۰۵ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۸ - تمثیل در بیان ظهور خورشید حقیقت در آیینه کائنات:
درود آقای ایزد جوی گرامی
اقبال لاهوری میگوید :
میان آب و گل خلوت گزیدم
ز افلاطون و فارابی بریدم
نکردم از کسی دریوزه چشم
جهان را جز به چشم خود ندیدم
این یعنی چه دوست عزیز ؟
یعنی ما همه اطلاعات را از محیط میگیریم و در نهایت با چشم خود آن را تفسیر میکنیم .
یعنی فاکتور شخص و individuality یا فردیت اودر این میان چنین نیست که هیچ کاره باشد .
ما را ز منع عقل مترسان و می بیار
کان شحنه در ولایت ما هیچکاره نیست
فردیت شما در جهان آفرینش رسمیت دارد . همانطور که اثر انگشت شما .
به شما گوهر بی همتایی عطا شده همانطور که به مسلم گرامی و به من نیز .
این یعنی چه ؟
یعنی شما میتوانید به گونه ای منحصر به فرد نگاه کنید و بیندیشید .
هر چند ما در ویژگیهای کلی شباهتهای اساسی داریم .
ولی تفاوتها رانیز نمیتوان نادیده انگاشت .
نگاه شما شما را یگانه میسازد .
همانطور که نگاه حافظ ، نگاه اقبال ، نگاه فروید ، و نگاه افلاطون …
آیا کسی میتواند بگوید من این گوهر یگانه را نمیخواهم ؟
و میخواهم دقیقا مثل این یا آن فرد بیندیشم ؟
همه زیبایی زندگی و شکوه رشد و تکامل بشر به همین است .
وگرنه شما تصور کنید دنیایی که در آن همه سنی یا همه مسیحی یا همه شیعه اثناعشری یا همه بودایی یا همه حافظ یا همه مولانا باشند و همه دقیقا نظیر یکدیگر فکر کنند .
براستی دنیای ملال آوریست !!!
مشیت خداوند ، آن هوش برتر ، بر این قرار گرفته که حتی دو نفر نظیر یکدیگر نباشند .
حتی دوقلوهای همسان با فرمول ژنتیکی برابر افکار و سلیقه ها یشان دقیقا یکسان نیست .
میلیاردها کنش و واکنش صورت گرفته تا شما به این نقطه رسیدید .میلیاردهای دیگر نیز در راه است .
شما هر لحظه در حال پویش هستید .
چون کل یوم هو فی شان ، چون او هر روز و هر ثانیه در امر تازه ایست .
من نه تنها به فردیت شما احترام میگزارم بلکه به تغییر شما هم احترام میگزارم .
شاید امروز با عابد و زاهد دوست داشتنی ای ملاقات کنید که آنچنان دل از شما ببرد که بخواهید مانند او باشید . و.بگویید :
گفت مقصودم تو بودستی نه آن
لیک کار از کا خیزد در جهان
باز هم حق دارید .
شاید من امروز با مسیحی وارسته ای دیدار کنم و بگویم :
ای لقای تو جواب هر سوال
مشکل از تو حل شود بی قیل و قال !
زیاد به خود سخت نگیرید و اندیشه تان را بپرانید تا در فضای بیکران حق جستجو کند و از آن آزادی ای که خداوند عطایش کرده لذت ببرد .
داریوش ابونصری در ۹ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۰۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شیرویه » بخش ۵:
واژگان ثقیل بجای سقیل در بالا که اشتباه تایپی داشت اصلاح میشود.
Hamishe bidar در ۹ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۵۹ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۲۵ - جواب:
واقعا تکاندهنده و ژرف سخن میگه:
تو تا خود را بکلی در نبازی
نمازت کی شود هرگز نمازی
واقعأ آدم در میمونه و هیران میشه و نا امید میشه
مو از قالوا بلی تشویش دیرم
گنه از برگ و باران بیش دیرم
اگر لاتقنطوا دستم نگیرد
مو از یاویلنا اندیش دیرم
علی در ۹ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۳۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۱:
محسن نامجو در ترانهی "بینظیر" از آلبوم "آوخ" به مصرع «رو سینه را چون سینه ها، هفت آب شو از کینه ها» بدین شکل اشاره میکند : آواز خوانا گوجو رِها رو سینه را هفتا بوشو از کینه.
روفیا در ۹ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۲۹ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۸ - تمثیل در بیان ظهور خورشید حقیقت در آیینه کائنات:
درود آقای ایزدجوی گرامی
اقبال لاهوری میگوید :
میان آب و گل خلوت گزیدم
ز افلاطون و فارابی بریدم
نکردم از کسی دریوزه چشم
جهان را جز به چشم خود ندیدم
این یعنی چه دوست عزیز ؟
یعنی ما همه اطلاعات را از محیط میگیریم و در نهایت با چشم خود آن را تفسیر میکنیم .
یعنی فاکتور شخص و individuality یا فردیت اودر این میان چنین نیست که هیچ کاره باشد .
ما را ز منع عقل مترسان و می بیار
کان شحنه در ولایت ما هیچکاره نیست
فردیت شما در جهان آفرینش رسمیت دارد . همانطور که اثر انگشت شما .
به شما گوهر بی همتایی عطا شده همانطور که به مسلم گرامی و به من نیز .
این یعنی چه ؟
یعنی شما میتوانید به گونه ای منحصر به فرد نگاه کنید و بیندیشید .
هر چند ما در ویژگیهای کلی شباهتهای اساسی داریم .
ولی تفاوتها رانیز نمیتوان نادیده انگاشت .
نگاه شما شما را یگانه میسازد .
همانطور که نگاه حافظ ، نگاه اقبال ، نگاه فروید ، و نگاه افلاطون ...
آیا کسی میتواند بگوید من این گوهر یگانه را نمیخواهم ؟
و میخواهم دقیقا مثل این یا آن فرد بیندیشم ؟
همه زیبایی زندگی و شکوه رشد و تکامل بشر به همین است .
وگرنه شما تصور کنید دنیایی که در آن همه سنی یا همه مسیحی یا همه شیعه اثناعشری یا همه بودایی یا همه حافظ یا همه مولانا باشند و همه دقیقا نظیر یکدیگر فکر کنند .
براستی دنیای ملال آوریست !!!
مشیت خداوند ، آن هوش برتر ، بر این قرار گرفته که حتی دو نفر نظیر یکدیگر نباشند .
حتی دوقلوهای همسان با فرمول ژنتیکی برابر افکار و سلیقه ها یشان دقیقا یکسان نیست .
میلیاردها کنش و واکنش صورت گرفته تا شما به این نقطه رسیدید .میلیاردهای دیگر نیز در راه است .
شما هر لحظه در حال پویش هستید .
چون کل یوم هو فی شان ، چون او هر روز و هر ثانیه در امر تازه ایست .
من نه تنها به فردیت شما احترام میگزارم بلکه به تغییر شما هم احترام میگزارم .
شاید امروز با عابد و زاهد دوست داشتنی ای ملاقات کنید که آنچنان دل از شما ببرد که بخواهید مانند او باشید .
باز هم حق دارید .
زیاد به خود سخت نگیرید و اندیشه تان را بپرانید تا در فضای بیکران جستجو کند و از آن آزادی ای که خواوند عطایش کرده لذت ببرد .
علی در ۹ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۵۲ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۳۴:
با سپاس، متأسفانه این حکایت به طور کامل اینجا نوشته نشدهاست که اکنون بنده در زیر متن کامل آن را از روی نسخه تصحیح روانشاد فروغی بزرگ اینجا می نویسم، گرچه نوشتهام را بازبینی کردهام اما بههرروی امیدوارم که در نوشته دچار لغزش و خطا نشده باشم!:
«
یکی از پسران هارونالرشید پیش پدر آمد خشمآلود که فلان سرهنگزاده، مرا دشنام مادر داد. هارون ارکان دولت را گفت جزای چنین کس چه باشد؟ یکی اشاره به کشتن کرد و دیگری به زبان بریدن و دیگری به مصادره و نفی!
هارون گفت ای پسر، کَرَم آنست که عفو کنی و گر نتوانی تو نیزش دشنام مادر ده! نه چندانکه انتقام از حد درگذرد، آنگاه ظلم از طرف ما باشد و دعوی از قِبَل خصم:
نه مردست آن به نزدیک خردمند**که با پیلِ دمان پیکار جوید
بلی مرد آنکس است از روی تحقیق**که چون خشم آیدش، باطل نگوید
یکی را زشتخویی داد دشنام**تحمل کرد و گفت ای نیکفرجام
بَتَر زانم که خواهی گفتن آنی**که دانم عیب من چون من ندانی
»
اگر بتوانید از روی این نوشته متن اصلی تارنما را هم اصلاح کنید، بسیار خوب خواهد بود :-)
مسلم در ۹ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۳۱ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۸ - تمثیل در بیان ظهور خورشید حقیقت در آیینه کائنات:
سلام جناب ایزد جو اگر صدسال قیل به شما می گفتند یک شی یا وسیله ای به اندازه یک بند انگشت که می توان دریک لحضه چندمیلیون کتاب را درآن جا دادمنطقی بود ؟ پس بنابرین منطقی بودن حرف وسخن به مقدارایمان برخداوند قادر درین جا مشخص می شود اینکه تغیر درجهان آفرینش همه دوگونه است خداند به اعمال ما آگاه است ولی اینگونه نیست که اگرشما مرتکب گناه یا اشتباهی شدی بگوییم خواست خدا بوده یا چون خداخواسته گناهی شامل حال ما نمی شود این جهان کوه است فعل ماندا سوی ما آید نداهاراصدا پس هرعملی که بکنیم به خودما برگشت داده می شود حالا به هرطریقی پس ما قادربه تغیر هستیم وچون خداوند آگاه براعمال ما ست تغییر روشما حس نمی کنید وتغییری پیش نمی آید
سید احمد مجاب در ۹ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۳۰ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸:
از آن لب، (کز در) صد آفرین است
معنی این مصراع این است: آن لب که در خور صد آفرین است اما ظاهرا کلمه ای اشتباه شده
ناشناس در ۹ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۵۸ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۳ - تو بمان و دگران:
شهریار بی نظیره..... فقط همین
ایزدجو در ۹ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۳۴ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۸ - تمثیل در بیان ظهور خورشید حقیقت در آیینه کائنات:
بله به قول شما:
اینکه من و شما تنها از طریق یک وسیله کوچک از دو گوشه دنیا تبادل اندیشه میکنیم هم معجزه کوچکی نیست .
بزرگترین معجزه ی تمام دورانهاست ولی معجزه ی با دلیل و منطق
آیا باور کنم شب اول قبر را
آیا باور کنم عیسی رفت آسمان تا دوباره برگردد ؟
میگویند اینها برای خداوند کاری ندارد
راحتترین جواب
ایزدجو در ۹ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۲۵ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۸ - تمثیل در بیان ظهور خورشید حقیقت در آیینه کائنات:
بانو روفیای گرامی
درود
این همان است که من و همفکران من به آن معتقد نیستیم همانی که خداوند تاس بازی میکند
اعتقاد من برین است که نظامی موجوداست و هیچ قدرتی توان دخالت و تغییر در آنرا ندارد
این از سردرگمی انسان است که گمان میکند خداوند سررشته را به دست گرفته و هر زمانی صلاح ببیند تغییری در آن میدهد ، چون ما نمیدانیم ، بی خبریم ، برای خودمان داستان میبافیم ، ّقصه میگوییم
ما برای توجیه احتیاج به دستاویز داریم ، چه کسی از خدا بهتر و آسانتر ، خدا خواسته ، تمام
هان تا سررشته ی خرد گم نکنی
با احترام
بنده این جسارتها را میکنم تا امواج خاموش سرکار توفانی شود شاید صدفی و درّ شهواری ما را نصیب شد
داریوش ابونصری در ۹ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۰۰ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شیرویه » بخش ۵:
هم میهن این واژه که شما برای آن منبع جستجو میکنید را سالهاست بعنوان ورد و زمزمهء زیر لب معنا کرده ایم و من منبع کافی در اینترنت نتوانستم پیدا بکنم اما مطالب زیر ممکن است نیمی از پاسخ را برایتان روشن بکند که لینک آنرا هم برایتان در زیر خواهم گذاشت , اما برای توضیحات بیشتر باید به کتاب لغات قدیمی تر رجوع کرد اما یقینا واژ در اینجا به معنای باج نیست, شما میتوانید چنانکه فرمودید جستجو گر نظرات دیگر هم باشید و باید هم چنین باشد تا واژگان سقیل و مورد پرسش بدرستی برای استفاده همگان پیدا بشود.
.
- به باژ اندرآمدن ؛ خاموشی گزیدن پس از زمزمه :
چو برسم بدید اندر آمد به باژ
نه گاه سخن بود و گفتار ژاژ.
.
پیوند به وبگاه بیرونی
هادی خدامی فهادان در ۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۶ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۴۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۶:
یکی از علما در قنوت نماز خود این بیت را می خواند:
زان پیشتر که عالم فانی شود خراب
ما را ز جام باده گلگون خراب کن
که بنظرم منظورش طلب شهادت قبل از رسیدن مرگ طبیعی است
بسیار عارفانه و عاشقانه
نازبانو در ۹ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۱۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸۱: