گنجور

حاشیه‌ها

کسرا در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۲۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۱:

هر گه که یاد روی تو کردم جوان شدم...
اگه دلتون برای زیارتگاه عاشقان * حافظیه* شیراز تنگ شده ... پیشنهاد میکنم از این فاصله و در دنیای مجازی نگاهی به حرم آن حضرت بیندازید...
پیوند به وبگاه بیرونی

 

کسرا در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۸:

من هم مثل سایر دوستان فقط آمدم که از این شعر خوب حافظ بگم... از اینکه هیچی نمیتونم ازش بگم... از اینکه فقط میتونم بگم عالیه... واقعا عالیه & تو را می‌بینم و میلم زیادت می‌شود هر دم ...

 

کسرا در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۷:

دریغ مدت عمرم که بر امید وصال
به سر رسید و نیامد به سر زمان فراق
خدای بزرگ... به فراق های عشقهای پاک پایان بده...

 

کسرا در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۱۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۹:

ور > رو

 

کسرا در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۱۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۹:

میان عاشق و معشوق اگر باشد بیابانی
درخت ارغوان روید به جای هر مغیلانی
حتما حتما این شعر ور بخونید... بدون شک لذت میبرید...

 

کسرا در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۰۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۷:

دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
لطفا 1 عارفی... دانشمندی... دکتری استادی فیلسوفی بیاد کمی... فقط کمی از این شعر ناب تعریف کنه... کار من نیست... نه عقلم یاری میکند نه فهمم نه زبانم و نه علمم... ککککمککک

 

کسرا در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۰۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۶:

رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم
قد برافراز که از سرو کنی آزادم
واقعا زیباست & مثل تمام اشعارش... این شعر هم مرا به وجد آورد...

 

کسرا در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۳۹ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲۴:

ای عشق بی وفای من
دل ز تن بردی و در جانی هنوز
دردها دادی و درمانی هنوز

 

کسرا در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲:

راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست
آن جا جز آن که جان بسپارند چاره نیست
حافظ جان بهت قول میدم تا آخرین نفسم به بیت اول این شعرت وفادار بمونم...

 

دکتر ترابی در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵:

جناب " اخاذ الماخذ " !! سلام.
درست میفرمایید ، اما این جمله چنان فارسی شده است که نیازی به نوشتن آن به شیوه‌ی عربی نیست.
همانگونه که واژگان تازیی که به فارسی آمده اندبسیاریشان به مانایی جز آنکه در زبان عربی دارند به کار برده میشوند.
شاد و تندرست بوید.

 

کسرا در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۱۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۹:

خرم آن روز که چون گل به چمن بازآیی... بازآیی...

 

اخّاذ المآخذ در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵:

سلام؛
جناب "دکتر ترابی"! البتّه همه‌ی ما پارسی‌نویسیم و در وهله‌ی اوّل با زبان دیگری کاری نداریم؛ امّا هنگامی که از زبانی دیگر، شاهدمثال می‌آوریم، باید قواعد آن زبان را مراعات کنیم.
ضمناً تنها ایراد آن تعبیر عربی "المعنا" نبود، بلکه، "الشاعر" را نیز غیرمحلّی به "ال" نوشته بودید.

 

بابک در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۱:

معین عزیز،
من متخصص و تصحیحگر نیستم و دانش آنرا نیز ندارم که نظری دهم، فقط به این اشاره کنم که اشخاصی چون شادروانان علامه قزوینی و دکتر قاسم غنی با رجوع به بیش از بیست یا سی نسخه قدیمی آنها را مطابقت کرده و در آخر یک نتیجه گیری که ما آنرا میبینیم. دیگران نیز کمابیش همانگونه، و اینان همگی در آخر به نتیجه ای رسیده اند که سلیقه شخصی نیز درآن تصمیم گیری دخالتی، حال یا جزئی و یا کلّی، داشته. چنانچه مصححی هم دوره ما سلیقه دیگری نیز به کار آورده و چیزی را کم و زیاد کرده را دیگر نمی دانم، ولی اینرا می دانم که کاتبانی (نویسندگان) که این نسخ را قرنها پیش از روی نسخ دیگر کتابت (می نوشتند) می کردند گاه سهواً و گاه عمداً واژگان را عوض می کردند، چه زمانی در تند خوانی و یا ناخوان بودن واژه آنرا به اشتباه منتقل می کردند، و چه زمانی دیگر واژه ای را بر مبنای سلیقه شخصی مناسبتر پنداشته و آنرا می نوشتند.
تصحیح غنی و قزوینی پراعتبارترین آنهاست ولی آن نیز نمی تواند به ضرس قاطع و صد در صد بی اشتباه باشد، تنها راه ما این است که یا نسخه اصلی را پیدا کنیم و یا اگر چندین و چند نسخه از نزدیکترین زمان به خود خواجه را از کاتبان مختلف داشته باشیم که همگی یکسان نوشته شده باشند بیابیم تا اطمینان صد در صدی داشته باشیم که خود خواجه دقیقاً چه نوشته، ولی چنین چیزی مقدور نیست چه نسخه خود خواجه مفقود گشته و این نسخ دیگر نیز همگی یکسان نیستند و تفاوتهایی دارند.
بهترین شیوه آن است که به تصحیحات معتبر از کارشناسانی که نحوه کارشان مشخص و قابل قبول است سر زد تا احتمالات اشتباه را کم کند ، اگر در یکی از اینها آنچنانی را که نوشتی پیدا کردی می توان اطمینانی داشت که گزینهء صحیح باشد، ولی باز هم نه صد در صد!.
پیروز و کامروا باشی

 

کسرا در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۳۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۳:

در این دیوان اشعار سعدی که من سعادت داشتم و تونستم 1 دور کامل بخونمش و لذت ببرم از اشعار نابش... در حدود 70 یا 80 ( شاید هم بیشتر اما کمتر نه) غزل از سعدی بزرگوار دیدم که فقط در وصف خوبی های یار و تعریف و تمجید از معشوقه یا حال بنظر بعضی ها خداوند بود... با احترام به همه اما فرق ما با سعدی اینه که اگه بخوایم نهایت لطف و محبت رو نثار کسی کنیم و ازش تعریف کنیم با حرفهای دلربایانه ( عزیزمو عشقم و گلم و فدات بشم و نفسم و ... دیگه نهایتا این حرفارو توو 2 ورق بیشتر نمیتونیم جا بدیم.. اما حضرت سعدی غزل های بی شماری از وصف خوبی ها دارد... از سرو رعنا بگیر تا شکر لب و سیمین تن و ابرو کمان و ...
این است که به ایشان لقب استاد سخن را داده اند... این شعر هم یکی دیگر از آن هنرنمایی های سعدی بزرگ که برایتان توضیح دادم... فقط 3 بیت اولش یک دنیا حرف از خوبی های یار دارد...
روحش شاد

 

کسرا در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۱۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۴:

با سلام... در حاشیه های بالا به غیر از شخص ناشناس که هویتشان نا مشخص است جالبه که 3 نفر دیگر خانم هستند و کمتر دیده بودیم که شعری اینطور مورد استقبال خانمها قرار بگیرد... اما خطاب به مرضیه خانم که فرمودند باورم نمی شد مال سعدی باشه بس که قشنگ بود… خب خواهر من این حرف شما یعنی اینکه باقی شعرهای سعدی زشت هستند... واقعا جمله بندیت مشکل داشت چون تمام شعر های سعدی زیبا و دلربا هستن... مثل این شعرغم انگیز و تک تک کلمه های احساسیش...
تیر ماه 1394

 

بابک در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۰۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸:

روفیای گرامی،
دروغ چرا؟ دانش بنده در علم فیزیک بسیار محدود و ناچیز است ولی تا حد وسع آنچه را می دانم در اختیار می گذارم، چنانچه کم و کاستی در آن بود دوستان دیگر که آگاهترند راهنمایی و تصحیح بفرمایند.
چنانکه می دانیم انرژی از بین نمی رود بلکه تغییر شکل می دهد.
اما صوت و اصوات همانگونه که بیان کردم در اثر لرزشی از یک منبع (Source) بوجود آمده و احتیاج به واسطه یا رابطی دارند که توسط آن به حرکت افتاده و مسافتی را طی کنند. این موج (امواج مکانیکی) را اگر در یک نمودار (Graph) نگاه کنیم از هیچ شروع و به نقطه اوجی رسیده سپس افول کرده و دوباره به صفر می رسد. برای مثال یک دستگاه آمپلی فایر که منبع یا مرکز تولید صداست بستگی به قدرت آن که چند وات (Watt) تولید میکند، توسط سیم و یا کابل رابط این جریان را حرکت داده به بلند گوها میرساند که نهایتاً در هوا پخش شده به گوش ما میرسد. نوع و جنس رابط که در اینجا سیم یا کابل است سرعت حرکت این انرژی را متغیر می کند چنانکه نوع مس قابلیت 15-20٪ بیشتری را نسبت به نقره و حدود 90٪ بیشتر از طلا را دارد. ضمناً اگر در اعداد اشتباه نکنم(تمامی اعداد از حافظه و تقریبی است)، گوش ما قابلیت شنیدن و تشخیص این اصوات را در طول موجهای بین 20 هرتز و 20 کیلو هرتز را داراست. صوت در واسطه ای مثل هوا در کنار دریا و در دمای 20 درجه با سرعت 330 متر بر ثانیه، در هلیوم 970 متر ، در آب 1300 متر، در آهن 5000 متر در ثانیه را می پیماید. و در خلاء نیز پیشتر گفتم به خاطر نبود پارتیکلها که بتوانند با یکدیگر بر خورد کنند و این انتقال را انجام دهند چنین امکانی وجود ندارد. حال این رابطها تا چه مسافتی را قابلیت انتقال دارند نمیدانم.
اگر یک رعد و برق را در نظر بگیریم صدای آن تا مسافتی را طی کرده سپس افول می کند، هر چه این غرش قویتر صدای آن فاصله ای بیشتر خواهد رفت ولی نهایتاً افت می کند تا به صفر رسد. حال آیا ممکن است آنجایی که این صوت به صفر رسیده بتوان توسط نیرویی یا دستگاهی آنرا از هیچ احیاء کرد و دو باره همان ماهیت را بدان داد، یا آنکه اصلاً گفته من صحیح نیست و این صوتِ فرو کش کرده به هیچ نرسیده بلکه به نوعی انرژی خفته تبدیل شده که تمام خصوصیات آن صوت درونش نهفته و به گونه ای آنرا می شود دو باره به حالت اولیه باز گرداند که همان اصوات را به موجی دیگر تبدیل کرده و مثلاً آنرا شنید؟
در مورد آخر گر چنین باشد باید توانست به گونه ای تمام اصواتی را که از ابتدای پیدایش زمین در آن بوجود آمده و از میان رفته را دوباره احیا کرد و آنانرا همینجا شنید(مثلاً صدای یک دایناسور در صد میلیون سال پیش!)، چرا که دیدیم اینها قابلیت خروج از زمین و سفر در خلاء دور زمین را ندارند که مثلاً جایی در فضا و در فاصله ای دور از زمین کسی آنانرا بشنود.
اما به گمانم و در حد دانش ناچیزِ دراختیار، که این گونه موج پس از افول به صفر رسیده و ماهیت مادی و موقت خود (صوت، صدا) را کاملاً از دست داده دو باره به انرژی تبدیل می گردد، بازیافت و احیاء آن نیز فکر نکنم مقدور باشد.
------
اما برخی از عرفا ( Mystics) در مکتبهای متفاوت از جمله بودائی و هندو به مکانهایی، که انبارهایی از داده ها و اطلاعات هستند و همه چیز در آنها ضبط و بایگانی شده، اشاره ای گذرا داشته اند که دستیابی به آنها مقدور ولی نه ممکن برای هر شخصی، بلکه فقط برای مقربانی که به آنها چنین اجازه ای داده می شود ممکن است، و بر آنان ایزدان یا فرشتگانی ناظر و نگهبان می باشند که حتی اجازه نزدیکی به چنین مکانهایی را به ناآشنا نمی دهند.
به گمان این بنده آن بیت حافظ: "چو پرده دار به شمشیر می زند همه را...." نیز ممکن است چنین اشاره ای باشد.
البته که عقل و عاقل و علم چنین چیزهایی را رد می کنند و آنها را در ردیف موهومات و خرافات و غیر معقولات قرار می دهند، چون نه تنها بدان نرسیده اند و ابزار و آلات چنین رسیدن را نیز ندارند بلکه اصولاً بر مبنای وجودی خود در چهارچوبی عمل می کنند که رسیدن به چنین نتایجی خارج از حیطه وجودشان است ، پس گوینده چنین سخنانی را نیز در همان دسته بندی قرار داده و آنها را متوهم، خرافه و هذیان گو، و پریشان متصور شده و توصیف می کنند.
در این باره نیم نگاهی دارم که در حاشیه ای که شما و دوست عزیزمان پرده نشین در آنجا به گفت و گو مشغولید انشاالله پس از بازبینی و باز خوانی به اشتراک خواهم گذاشت.
در آخر، فراموش کردم که در پست قبلی به این اشاره کنم که نِدا (Neda) در فرهنگ ما با آنکه کمرنگ گشته ولی حتی میان ناآشنایان و عوام برابر و مطابق وَحی اطلاق می شود، ولی پیشینه آن از تمدنهای سامی و بعد از آن از ادیان ابراهیمی ریشه نگرفته بلکه پیشتر از این زمانی که نیاکان مشترک ایرانیان و آرییان هند یا هندوایرانیها (IndoIranians) از هم جدا نشده بودند (حدود چهار هزار سال پیش) وجود داشته که بعد در زبانهای ودایی (Vedic) و اوستایی و پارسی کهن ادامه یافته که می بینیم.

 

کسرا در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۳:

هر دو عالم یک فروغ روی اوست...

 

کسرا در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۰۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۱:

بسته‌ام در خم گیسوی تو امید دراز
آن مبادا که کند دست طلب کوتاهم

ذره خاکم و در کوی توام جای خوش است
ترسم ای دوست که بادی ببرد ناگاهم
در مصرع های دوم این بیت ها... نوعی تهدید عاشقانه و ادبی دیدم بنده... که مثلا * من میرم و ... *
جدا از زیبایی شعر لطفا اگر اشتباه برداشت کردم... مرا راهنمایی کنید...

 

کسرا در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۵۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۲:

دیدار شد میسر و بوس و کنار هم
از بخت شکر دارم و از روزگار هم
کی قسمت ما میشه ایشالا این بیت که به یاد حافظ این شعر رو بخونیم...

 

کسرا در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۴۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۲:

فاتحه‌ای چو آمدی بر سر خسته‌ای بخوان
لب بگشا که می‌دهد لعل لبت به مرده جان
یا خدا... همه ی وجودم لرزید از بیت اول این شعر... من این بیت و این شعر رو حتی با دیوان کامل خیلی از شاعر ها عوض نمیکنم... عاشقشم... خداررو شکر که بینایی و شنوایی رو به من هدیه داد تا بتونم این شعرهای ناب رو بخونم... بازم میگم.. این شعر بی نظییییره...

 

۱
۳۷۷۵
۳۷۷۶
۳۷۷۷
۳۷۷۸
۳۷۷۹
۵۰۴۹
sunny dark_mode