وفا در ۹ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۰۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۹۵:
By Alireza Ghorbani
پیوند به وبگاه بیرونی
کوروش در ۹ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۲۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۰۱:
باز هم متاسفانه شعر به صورت کاملا اشتباه درج شده است.متوجه نمیشوم که به چه دلیل مطالعه کنندگان ادبیات فارسی ما و فارسی زبانان عزیز اینهمه اصرار بر به هم زدن عروض و وزن شعری دارند.توجه کنید:
گویند که فردوس برین خواهد بود
لا حول ولا قوه الا بالله
آنجا می ناب و حور عین خواهد بود
همینجا مشخص میشود که مصرع دوم با کلمه حور عین نه فقط از وزن تبعیت نمیکند که خوش لفظ هم نیست.در واقع حور عین سکته شعری دارد. پس نمیتواند درست باشد.
پس ما می و معشوق به کف میداریم
باز هم متاسفانه وزن و کلمات و هجای دو مصرع نخست نادیده گرفته شده است.ضمن اینکه می و معشوق را نمیتوان "به کف" داشت.
چون عاقبت کار همین خواهد بود
همین کلمه ای است مربوط به ادوار بعد از خیام. در دوران خیام نثر فارسی از کلمه چنین استفاده میکند و نه "همین"...
متاسفانه این امر در همه اشعار فارسی به کرات دیده شده است. شاید علت آن باشد که همه نساخ های ایرانی که دیوان را استنساخ کرده اند از روی حافظه و سینه به سینه اصلاح کرده اند و به همین دلیل همه داستان منطقی شعر از بین رفته است و ما نیز آنرا مدام تکرار میکنیم.به هر حال نسخه صحیح شعر به این صورت است
گویند که فردوس برین خواهد بود
آنجا می و شیر و انگبین خواهد بود
گرما می و معشوق گزیدیم چه باک
چون عاقبت کار چنین خواهد بود.
blank در ۹ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۱۱ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۸:
دوستان کاش کسانی که چیزی بلد نیستن نظر ندن . شاید2 نفر اومدن نظر هاتونو خوندن اونوقت فکر های بدی دربارتون میشه :)
۷ در ۹ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۳۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۱:
که من شاه را بر تو بیجان کنم
به خون سنگ را رنگ مرجان کنم
تن ترک بدخواه بیجان کنم
ز خونش دل سنگ مرجان کنم
همی آسمان اندر آمد ز جای
همی سنگ مرجان شد و خاک خون
فردوسی
۷ در ۹ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۱۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۱:
دیده در میفشاند در دامن
گوییا آستین مرجان داشت
در=مروارید
مرجان=جانور بیمهرۀ دریایی که مانند گیاه به زمین چسبیده است.بقایای قرمزرنگ این جانور که در جواهرسازی به کار میرود
مرجان به معنی جوهر سرخ رنگ است در آب دریای شور مثل نبات می روید چون از آب بیرون می آرند سنگ می گردد و گاهی مثل چوب کرم خورده می شود.
چکه های مروارید(اشک) از چشم در دامن میریخت گویی چشمم آستینی(جیبی) از مرجان داشت
با توجه به معنی مرجان منظور از مصرع دوم خون گریه کردن است
.۷ در ۹ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۵۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲:
ولیک عذر توان گفت پای سعدی را
در این لجم چو فرو شد نه اولین پاییست
فروشد نیست و فرو شد میباشد
لجم همان لجن است و اینجا یعنی ورطه و جایی که اگر کسی در آن افتاد رهایی آسان نباشد.
.میتوان عذر و بهانه سعدی را پذیرفت زیرا نخستین کسی نیست که در ورطه عشق و عاشقی فرو شد
.۷ در ۹ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۵۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲:
خلاص بخش خدایا همه اسیران را
مگر کسی که اسیر کمند زیباییست
مخالف
روفیا در ۹ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۰۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۷۰ - جواب آمدن کی آنک نظر او بر اسباب و مرض و زخم تیغ نیاید بر کار تو عزرائیل هم نیاید کی تو هم سببی اگر چه مخفیتری از آن سببها و بود کی بر آن رنجور مخفی نباشد کی و هو اقرب الیه منکم و لکن لا تبصرون:
اصلاح می کنم :
هوس او رادر سر نمی پروراندیم!
خخخ...
روفیا در ۹ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۴۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۹۶ - باخبر شدن آن غریب از وفات آن محتسب و استغفار او از اعتماد بر مخلوق و تعویل بر عطای مخلوق و یاد نعمتهای حق کردنش و انابت به حق از جرم خود ثُمَّ الَّذینَ کَفَروا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلونَ:
در چه دنیا فتادند این قرون
عکس خود را دید هر یک چه درون
از برون دان آنچ در چاهت نمود
ورنه آن شیری که در چه شد فرود
برد خرگوشیش از ره کای فلان
در تگ چاهست آن شیر ژیان
در رو اندر چاه کین از وی بکش
چون ازو غالبتری سر بر کنش
آن مقلد سخرهٔ خرگوش شد
از خیال خویشتن پر جوش شد
او نگفت این نقش داد آب نیست
این به جز تقلیب آن قلاب نیست
تو هم از دشمن چو کینی میکشی
ای زبون شش غلط در هر ششی
آن عداوت اندرو عکس حقست
کز صفات قهر آنجا مشتقست
وآن گنه در وی ز جنس جرم تست
باید آن خو را ز طبع خویش شست
خلق زشتت اندرو رویت نمود
که ترا او صفحهٔ آیینه بود
چونک قبح خویش دیدی ای حسن
اندر آیینه بر آیینه مزن
دیری بود که به او عشق می دادم، باید می دادم، به او بدهکار بودم، مدتها امید قدرشناسی داشتم، پس از سال ها از این امید دست کشیدم، خود را از میان برداشتم و تنها به امید برافروختن نور شادی در دلش به عشق ورزی بی قید و شرط پرداختم، چیزی نگذشت که این امید هم به یاس بدل گشت، اکنون پس از پشت سر گذاردن روزهای سخت و درد کشیدن های بی پایان دیری نیست که روزگار به بهای گزافی معنای این ابیات را به من فهماند.
آموختم که
آن عداوت اندرو عکس حقست
کز صفات قهر آنجا مشتقست
یعنی چه؟
نیز
آن گنه در وی ز جنس جرم تست
باید آن خو را ز طبع خویش شست
من درد می کشیدم چون خیال میکردم باید احساس او را تغییر دهم و رفتارش را correct کنم.
خیلی گذشت و خیلی سخت گذشت تا من براستی فهمیدم که تنها می توانم خودم را correct کنم و تنها وظیفه ام نیز همین است،
هر کجا که برای اصلاح احساس یا رفتار او به زور، قهر، جدل، و هر روش قهرآمیز دیگری متوسل شدم مرتکب خطای بزرگی شده ام. هنوز صدای ناخوشایند شکستن آیینه ای که در آن زشتی و ناسازی خودم با حقیقت را دیده بودم در گوشم طنین می افکند...
میلاد در ۹ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵:
جناب ممجد متاسفم که این شعر با طرز تفکر شما مطابقت نداره ولی لطفا تصورات خودتون رو به شعر حافظ بزرگ نسبت ندید
تک تک ابیات و کل ابیات این غزل در کنار هم معنای حقیقی غزل رو کاملا روشن بیان میکنه و به هیچ وجه مطالب و تفاسیر شما ربطی به مفهوم و معنای این غزل حافظ بزرگ نداره
روفیا در ۹ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۱۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۷۰ - جواب آمدن کی آنک نظر او بر اسباب و مرض و زخم تیغ نیاید بر کار تو عزرائیل هم نیاید کی تو هم سببی اگر چه مخفیتری از آن سببها و بود کی بر آن رنجور مخفی نباشد کی و هو اقرب الیه منکم و لکن لا تبصرون:
کین طلب در تو گروگان خداست
زانکه هر طالب به مطلوبی سزاست
مژده ای در این بیت به همه آنانکه طالب و خواهان نیکویی و زیبایی هستند پنهان است،
دوستان شاد باشید و جشن بگیرید و پای کوبید که خواستار خوبی بودن در درون شما نشانه ایست از سزاوار خوبی بودن.
این طلب در ما نشانه تناسب و سنخیت ما با آن مطلوب مطلق است وگرنه ما اگر با او تناسب نداشتیم هرگز هوس او را نیز نمیکردیم!
گر از اندیشه تو گل گذرد گل باشی
ور بلبل بیقرار، بلبل باشی
تو جزئی وحق کل است ، اگر روزی چند
اندیشه کل پیشه کنی کل باشی
منصور در ۹ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۲۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲:
دریاب که نقشی ماند از طرح وجود من
چون یاد تو میآرم خود هیچ نمیمانم
کاش مجالی برای دیدن محتوای شعر فراهم میکردیم تا سر دادن آهنگ نا خوشایند "من ها" که ارزش گفت و شنودش نیست.
رضا شیران در ۹ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۵۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۵:
بر همان وزن و قافیه غزل حافظی که" پیرانه سرم عشق جوانی بسر افتاد......
Alireza J در ۹ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۴۰ دربارهٔ شاه نعمتالله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۶:
گنجور عزیز این رباعی در دیوان شاه نعمت الله ولی، دوبار تکرار شده در رباعی شماره 26 و رباعی شماره 77 .
لطفا بکی را حذف کنید.
Alireza J در ۹ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۳۹ دربارهٔ شاه نعمتالله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۷:
گنجور عزیز این رباعی در دیوان شاه نعمت الله ولی، دوبار تکرار شده در رباعی شماره 26 و رباعی شماره 77 .
لطفا بکی را حذف کنید.
خان احمدی در ۹ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۳۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹:
با سلام
در نسخه ای که بنده دارم و به اهتمام سید ابوالقاسم انجوی شیرازی فراهم شده است بیت اول با «دیریست» آغاز شده، در مصرع دوم بیت چهارم « ز آن طره چون سلسله دامی نفرستاد» آمده است.
با تشکر
ف. خان احمدی
عبدالکریم عصاره در ۹ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۳۴ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۰:
چو به سرکشی درآیی همه عاشقان خود را
ز سر نیازمندی چو قلم به سر دوانی
حامد کهن دل در ۹ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۳۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۱:
"بگذار در باغ وصال" قاعدتا بایستی درست باشد.
مریم السادات در ۹ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۱۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۰:
سلام
روشن کند این غره غرا که تو داری
یک دونه را به نظرم کم داره تا وزنش درست بشه
امیر در ۹ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۱۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۲۰: