گنجور

حاشیه‌ها

متصل در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۵۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۱۸:

از تو چو دریا دل من یعنی چی؟؟؟؟ متوجه نشدم.... در بعضی نسخه ها هم "عهد و چو دریا دل من" نوشته شده که پیچیده تر هم هست!!

حمید زارعیِ مرودشت در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۲۶ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۸:

ای بی غمان حذر که غزالان مست یار
فتراک، عمرِ عافیت آمیز می کنند

حمید زارعیِ مرودشت در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۲۲ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۸:

شمشیر غمزه کند شد آهنگ قتل من
کاین تیغ را به خون و جگر تیز می کنند
نسخه‌ی سنگی چاپ هند

حمید زارعیِ مرودشت در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۰۶ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۷:

دیده از شاهدِ امید فروبند و ببین
که لبِ شام، به صد ذوقِ سحر می خندد
.
عرفی‌شیرازی
.
.
اینجا میشود (امید) را همان ایده‌آل‌های ذهنی در نظر گرفت که چشم آدم را بر خیلی چیزها میبندند.
.
کسانی که به شدت دنبال ایده آل هستند، از دیدن خوبی‌های اطرافشان محروم میشوند، چون همیشه چشم به ایده‌آلی دارند که نیست!
.
عرفی در این بیت میگوید این امید به ایده‌آل، مثل شاهدی زیباست و شما را به خودش متوجه می‌کند و نمیگذارد زیبایی‌های دیگر را ببینید.
.
کافی‌ست چشم از این ایده‌آل‌ها بردارید تا زیبایی‌های دیگر به چشمتان بیاید.
.
مثل آدمی که تمام شب به فکر سحر هست و از دیدن زیبایی‌های شب
محروم میشود
.
مثل مرد و زنی که برای دوستی ایده‌آل‌های عجیب دارند و تنها می‌مانند.
.
مثل انسانی که ایده‌آل مالی او را از زندگی هرچند ساده باز می‌دارد.
.
مثل دانش آموزی که ایده‌آل دانشگاه‌های بزرگ، او را از لذت تحصیل در دانشگاه خودش باز می‌دارد.
.
و خیلی ایده‌آل‌های بیهوده و دست نیافتنی دیگر.
.
باید پذیرفت آنچه را که نمی‌توان تغییر داد
.
بیدل میگوید:
.
حریفِ گوهرِ نایاب نبود سعیِ غواصان
مگر این کامِ دل از همتِ مردان شود پیدا
.
بیدل‌دهلوی
.
.
یعنی اگر گوهری را پیدا کنید، دیگر نایاب نیست، پس عملا هیچ غواصی نمیتواند آن مروارید دست نیافتنی را به دست بیاورد، چون دست نیافتنی بودن یک ایده‌آل است که توی دست نیافتنی بودن معنا دارد.
.
پس فقط از همت مردان و قدرت گذشتن از ایده‌آل است که آن مروارید دست نیافتنی (که همان بی نیازی‌ست) به دست می‌آید.
.
.
عمران صلاحی میگوید:
.
این راه چه ماه می‌تواند باشد
هر گوشه پناه می‌تواند باشد
از مقصدمان سوال کردم، گفتی:
مقصد خودِ راه می‌تواند باشد
.
عمران صلاحی

shahram در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۵۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۲۳:

استاد شهرام ناظری در آلبوم رقصانه به بهترین شکل ممکن این شعرو اجرا کردن

۷ در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۵۱ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب پنجم در رضا » بخش ۱۵ - حکایت:

پیوند به وبگاه بیرونی
ابویزید طیفور پسر عیسی پسر سروشان بسطامی ملقب به سلطان العارفین در نیمه اول قرن دوم هجری یعنی در سال آخر دوره حکومت امویان در شهر بسطام از ایالت کومش (قومس) در محله موبدان (زرتشتیان) زاده شد.تولد او به سال 131 هجری ثبت شده و جد او سروشان والی ولایت قومش بوده است.
شیخ فریدالدین عطار نیشابوری در تذکرة الاولیاء مینویسد: «نقلست که گفت مردی در راه حج پیشم آمد گفت: کجا میروی؟ گفتم: به حج. گفت: چه داری؟ گفتم: دویست درم. گفت: بیا بمن ده که صاحب عیالم و هفت بار گرد من در گرد که حج تو اینست. گفت: چنان کردم و باز گشتم. و گفت از نماز جز ایستادگی تن ندیدم و از روزه جز گرسنگی ندیدم. آنچه مراست از فضل اوست نه از فعل من. و گفت: کمال درجه عارف سوزش او بود در محبت».

بی در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۴۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷۷:

رامش هم قسمتهایی از این شعر رو خوانده در یک آلبوم که اشعار کلاسیک رو با موسیقی جدید ترکیب کرده بودند و داریوش و فرامرز اصلانی هم اگر اشتباه نکنم خواننده های دیگر آلبوم بودند .

حمید زارعیِ مرودشت در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۴۲ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۸:

بیت سوم در نسخه‌ی چاپ سنگی کتابخانه‌ی هند به جای (تاختم) ، (باختم) اومده

عرفی بسی ملاف که بر چرخ باختم
مردی کنون بتاز که بختت سوار شد

بهروز امینی در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۴۲ دربارهٔ هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » ترجیع بند - که یکی هست و هیچ نیست جز او:

من هم مثل هاتف از مسلمان بودنم پشیمان بودم و گذاشتم کنار این دین بیابانیو - زنده باد کیش مهر

دکتر مهدی زهره وندی در ‫۹ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۲۱:

سلام نازنینانم.
برای اون توضیحات دوستان واژه ی " پنهان" در مصرع ( پاره) چهارم ، درست همان " پنهان " هست ولی با گویش و بر وزن " به نهان" باید خوانده شود. به اینصورت Pe nahaan
در جواب نازنینم جناب یا بانو ادب دوست ، اون واژه ی " پنهان" در اینجا ، کامل یک اختصار جمله ای رو با خود داره ( پنهان از شما باشد ) و حتی بصورت قید حالت " پنهانی" را در خودش مضمر دارد ، فلذا بر اساس نسخه لیدن ، " پنهان" درست هست ولی با همان وزن ( سنگینا ) که عرض کردم.
در حین خواندن دکتر سروش هم اگر دقت شود ، " پ" _ نهان بیشتر بگوش می رسد. سپاسگزارم

۷ در ‫۹ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۲۱ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب پنجم در رضا » بخش ۱۵ - حکایت:

بایزید بسطامی:
ابویزید طیفور پسر عیسی پسر سروشان بسطامی ملقب به سلطان العارفین در نیمه اول قرن دوم هجری یعنی در سال آخر دوره حکومت امویان در شهر بسطام از ایالت کومش (قومس) در محله موبدان (زرتشتیان) چشم به جهان گشود. تولد او به سال 131 هجری ثبت شده و جد او سروشان والی ولایت قومش بوده است.
فریدالدین عطار در تذکره الاولیا 56 صفحه به ذکر شرح حال و اقوال بایزید اختصاص داده و این مقدار تفصیل دربارهٔ صوفی و عارفی دیگر در آن کتاب به نظر نمی‌رسد. عطار در آغاز شرح حال او می‌نویسد:
«آن خلیفهٔ الهی، آن دَعامهٔ نامتناهی، آن سلطان العارفین، آن حجة الحق اجمعین، آن پُختهٔ جهانِ ناکامی، شیخ بایزید بسطامی- رحمة الله علیه.اکبر مشایخ بود، و حجت خدای بود، و خلیفهٔ بحق بود، و قطب عالم بود، و مرجع اوتاد.و ریاضات و کرامات و حالات و کلمات او را اندازه نبود. و در اسرار و حقایق نظری نافذ و جدی بلیغ داشت. و دایم در مقام و هیبت بود، غرقهٔ انس و محبّت بود،
پیوند به وبگاه بیرونی

۷ در ‫۹ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۰۴ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب پنجم در رضا » بخش ۱۵ - حکایت:

به نزدیک من شبرو راهزن
به از فاسق پارسا پیرهن
به بازی نگفت این سخن با یزید
که از منکر ایمن‌ترم کز مرید

Dbedal@gmail.com در ‫۹ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۹:

با سلام داریوش بیدل هستم.. خواستم خدمت ان دوست عزیزی که فرق بین قصیده و غزل را تنها تعدد ویا تعداد ابیات میدانند عرض کنم که این سخنی بس نا سخته است که بگوییم این چه غزلیست که اینهمه ابیات دارد چبسا چهار بیت که زبانی قصیده وارداردو چه بسا چهل بیت که زبانی عاشقانه و مغازله گونه دارد بر این پایه هست که این قصیده را در شمر غزلهای حافظ عزیز ثبت و ظبت کرده اند چون اساسا زبان قصیده سبک عراقی کاملا مغازله ای و معاشقه ایست چه بسا قصایدی که در دیوان خواجه شیراز هست که مصححان هنوز ان ها را در شما. غزلهای خواجه ظبت کرده اند.. ممنون امیدوارم جان کلام را رسانده باشم،، خدا نگاهدار شما دوست گرامی

سروش در ‫۹ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۵۲ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۲:

در آلبوم قاصدک از این شعر استفاده شده که در لیست شما نبود. لطفا رسیدگی کنید. ممنون

مینا در ‫۹ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۱۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۳ - حکایت آن واعظ کی هر آغاز تذکیر دعای ظالمان و سخت‌دلان و بی‌اعتقادان کردی:

شما در خصوص همه چیز نظر دارین

مینا در ‫۹ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۱۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۳ - حکایت آن واعظ کی هر آغاز تذکیر دعای ظالمان و سخت‌دلان و بی‌اعتقادان کردی:

عالی نگاشتین استاد کیخواه

مهناز ، س در ‫۹ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۵۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵:

سعید خان گرامی
به یمن دولت منصور شاهی
علم شد حافظ اندر نظم اشعار
علم شد به مانای قد علم کردن و همت گماشتن است
حافظ در نظم اشعار همت گماشت
مانا باشی

nabavar در ‫۹ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۰۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:

V.R.N گرامی
با فرمایش شما مخالفم
سالک همان مرشد و پیر است که پس از سالها مرارت و جستجو از راه و رسم منزل ها باخبر شده .
ولی مرید ، پیرو ِپیر است و هنوز منزلی طی نکرده تا با خبر باشد ، و برای آنکه راه را بداند از پیر پیروی می کند.
می گوید : پیر مغان بسیاری از منزل ها را پشت سر گذاشته و با خبر است، معلوم است که هیچ کس به منزل نهایی نرسیده و پیر هم سالک است
پایدار باشید

۱
۳۷۷۷
۳۷۷۸
۳۷۷۹
۳۷۸۰
۳۷۸۱
۵۶۵۸