لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
حافظ

خیالِ رویِ تو چون بُگذَرَد به گلشنِ چَشم

دل از پِیِ نظر آید به سویِ روزنِ چَشم

سزایِ تکیه گَهَت مَنظَری نمی‌بینم

منم ز عالَم و این گوشهٔ مُعَیَّنِ چَشم

بیا که لَعل و گُهَر در نثارِ مَقْدَمِ تو

ز گنج‌خانه‌‌ دل می‌کشم به روزنِ چَشم

سَحَر سِرِشکِ رَوانم سرِ خرابی داشت

گَرَم نه خونِ جگر می‌گرفت دامنِ چَشم

نخست روز که دیدم رخِ تو دل می‌گفت

اگر رسَد خلَلی، خونِ من به گردنِ چَشم

به بویِ مژدهٔ وصلِ تو تا سَحَر، شبِ دوش

به راهِ باد نهادم چراغِ روشنِ چَشم

به مردمی که دلِ دردمندِ حافظ را

مَزَن به ناوَکِ دلدوزِ مردم افکنِ چَشم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۳۳۹ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۳۳۹ به خوانش فاطمه زندی
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۳۳۹ به خوانش افسر آریا
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم