روفیا در ۸ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۰۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۰۰ - کشیدن موش مهار شتر را و معجب شدن موش در خود:
خدمت اکسیر کن مس وار تو
جور می کش ای دل از دلدار تو
اکسیر عشق را می گوید که اگر بر مست افتد زر می شوی!
روزی برای درمان فیزیوتراپی پدر یکی از آشنایان به دیدارش رفتم،
که با بدن نیمه جان و منجمد بیمار با یک زخم عمیق و متعفن در ناحیه استخوان خاجی روبرو شدم، به فرزندانش گفتم این بیمار نیاز به فیزیوتراپی ندارد که نیاز به بهداشت و پانسمان دارد، دیدم با بی تفاوتی و بی علاقگی به یکدیگر نگاه می کنند!
آستین هایم را بالا زدم و پیرمرد را با کمک پسرش به حمامی که در حیاط بود منتقل کردیم و شروع به شستشوی او کردم، پس از استحمام نیز او را به رختخواب پاکیزه ای برده و حفره پشتش را پانسمان کردم.
الان که این جریان را تعریف می کنم به یاد دیالوگ نادر و سیمین می افتم که سیمین گفت پدرت از مهری که به او می ورزی هیچ نمی فهمد و نادر به زیبایی گفت من که می فهمم!
نیک می دانید که هیچ گاه از من و موقعیتی که در آن قرار داشتم چنین انتظاری نمی رفت، گاهی تن به کارهایی دادم که در نگاه سطحی خوار و خفیف به نظر می آمد و با تحقیر و تخفیف نیز روبرو شدم، باری یکی از فرزندان بیماری مرا "این" خطاب کرد، نه "او" ، مرا سزاوار ضمیر "او" نمی دانست!
...
اکنون پشیمان نیستم از هر آنچه کردم و اگر باز چنین فرصتی پیش بیاید باز هم بی پا و بی سر می شتابم، چون همه موجبات شکستن من متفرعن درونم را فراهم می آورند و توهم این که من کسی هستم را در نطفه خفه می کنند!
چون که کرد ابلیس خو با سروری
دید آدم را حقیر او از خری
خو گرفتن با سروری و صندلی سروری آدم بیچاره را دچار توهم خود بزرگ بینی و دیگر خرد بینی میکند.
مولانا ریز دیدن دیگران و سرور دیدن خود را نگاه ابلیسانه و نوعی خ ر ی ت می داند.
فخری رسولی در ۸ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۰۷ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۸ - در مذمت شعر و شاعری و فضیلت علم و حکمت:
با توجه به حاشیه قبلی نوشته شده که املای معونت رو جناب رشیدیان غلط تشخیص دادند باید عرض کنم که البته با توجه به کلمه شرکت و همینطور با توجه به ابیات قبل و بعد که در مورد یاری تمام طبقات و نیاز آنها به یکدیگر سخن گفته بعید هم نیست که منظور همان معونت به معنای یاری باشد
سعید در ۸ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۱۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵:
سلام و عرض ادب خدمت همه دوستان و اساتید عزیز
بنده نه ادیبم و نه شاعر و نه صاحب نظر فقط به ادبیات فارسی علاقه مندم واز حاشیه های نوشته شده استفاده فراوان بردم.
به شکل خیلی خودمانی به صاحبان فضلی چون جناب گهرویی عرض کنم که هیچ ایراد شخصیتی به کسی که نظری را بیان میکنه نمیشه گرفت که شما در نقدتون ابتدا شخصیت مخاطبتون را نشانه رفتید و در نوشته های بعدی ضمن عذر خواهی بر ادامه اون اسرار داشتید.
اگر از بنده که سواد آنچنانی برای استفاده از لغات ادبی ندارم این خطا سر بزنه باز قابل پذیرش تر از امثال شما صاحبان ادب است.
سید مهدی در ۸ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۴۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹۰ - شنیدن آن طوطی حرکت آن طوطیان و مردن آن طوطی در قفص و نوحهٔ خواجه بر وی:
در جواب آقایونی در مورد عنون نوشتند کدام درست است:
کلمه قفس از واژه های دو املایی است، همانند کلمه : طهران=تهران، اتاق=اطاق، قفس=قفص، توفان=طوفان، تپش=طپش و ...
واژه های دو املایی به واژه هایی گفته می شود که به دو شکل در فارسی نوشته می شوند و معنایشان در هر صورت نوشتاری هیچگونه تغییری نمی کند.
عبدالله در ۸ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۳۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۴:
درود
این غزل رو آقای محمد عبدالحسینی در آلبوم برای تو خوانده اند با آهنگسازی محمد جلیلی عندلیبی
غلامرضا انصاری در ۸ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۲۳ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۹ - در ستایش ملکه ترکان خاتون:
در روزگار شاعر بلندآوازه ایرانی، سعدی شیرازی، زنی به نام «آبش خاتون» بر منطقه فارس حکمرانی میکرد که در تاریخ ایران به عنوان تنها فرمانروای زن این منطقه معرفی شده است. پس از قتل سلجوقشاه چون از دودمان سلغریان وارث ذکوری برای سلطنت نمانده بود، بزرگان شیراز بین دو دختر اتابک سعد بن ابوبکر، آبش خاتون را برای حکمرانی برگزیدند و وی سالها در منطقه فارس حکمرانی میکرد.
در میان کسانی که در شعر سعدی مدح و ستایش شدهاند، خاندان اتابکان سعد زنگی جایگاه ویژهای دارند و آبش خاتون نیز از کسانی بوده که سعدی وی را مدح گفته است.برخی از کارشناسان ادبیات قصیده سعدی با مطلع « ای بیش از آنکه در قلم آید ثنای تو/ واجب بر اهل مشرق و مغرب دعای تو» را مدح آبش خاتون میدانند.
فرزاد اقبال در ۸ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۰۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴:
این شعر مجموع چند بیت الغزله. هر بیت یک غزل
محمد در ۸ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹۱:
غزلهای بلند مولانا آتش دیگه ای داره
محمد در ۸ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۳۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵۵:
معنای بیت آخر به نظر اینجانب: مولانا با حیرت میگه که باوجود دانش ودانستن جواب سوالهای بسیار اما من نمی دانم که چگونه با وجود دهان بسته ام در این دریا به من قدری از اون شراب سکر آور افیونی خورانده شد و من راتا ابد خمار خودش کرد و ...
محمد هارون صادقی در ۸ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۰۰ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۱۳:
با عرض سلام و تقدیم احترامات خدمت شما و تمام دست اندرکاران نهایت عالیقدر این انجمن عرفانی و ادبی گنجور از خداوند مهربان برای شما توفیقات مزید را در عرصه خدمت گذاری علم و فرهنگ تمنا دارم.
عرضم حضور جنابعالی الیوم شوق مطالعه عزل ناب حضرت دل ابوالمعانی بیدل رح را نموده به بیت ذیل متوجه شدم که با تبدیل حرف در معنی اش بسیار تعغیر ات رونما میگردد.
چو بهکام نیست دنیا چه زنیم لاف ترکش
نتوان نشاند دامن به غبار نانشسته
چون موضوع ترک در این بیت مطرح میباشد بنابراین از کلمه نشاندن کرده افشاندن بیشتر میچسبد. مثلا:
نتوان فشاند دامن به غبار نا نشسته.
امیدوارم گستاخی نکرده باشم در صورتی که اصلاح من با اصل غزل مطابقت داشته باشد لطف نموده به تصحیح آن پرداخته ممنون سازید.
گمنام-۱ در ۸ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۳۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۴۴ - نومید شدن انبیا از قبول و پذیرای منکران قوله حتی اذا استیاس الرسل:
و نگفید فتنه از کجا بر می خیزد؟؟
از عمامه یا زخم؟؟
گمنام-۱ در ۸ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۲۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲:
نوازش نگاهت،
بر شکر خند شکفتگی
گمنام-۱ در ۸ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۲۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲:
آ ممد ،
به اندازه همه آدمای همه زمانها عشق و عاشق داریم
این آتش در جان هرکسی به گونه ای می آویزد، گاه می سازد ، گاه می سوزاند، بی خبر می آید ، سر زده
گو بسوز، گو بساز ، همواره خوش می آیی، کارمایه
حیات، خار نومیدی از پای جان بر کن، پرده خون بر دریده نوازش بگاهت بر کشتزار جانمان بتاب.
" بی عشق مباد سرنوشتم "
محمد در ۸ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۲ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۵۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲:
سخن درباره ی عشق زیاده؛ اما؟! ای کاش ؛به همون اندازه هم عاشق زیادبود.خیلی راحت کلام عاشقانه رومیخونیم ،امادرک عاشقانه کارکمترکسانیست.به راستی ممکنه یه روز بی زمانی یه جای بی مکانی عشق بیادسراغمون یخه ی لباسمونوبگیره بگه: آهای !کجاداری میری ؟راه ازاین طرفه .بعدبکشونمون دنبال خودشوهیچ وقت هم گمش نکنیم. یعنی واقعا میشه؟
کمال داودوند در ۸ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۲ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۵۱ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۲۵:
7472
مهناز ، س در ۸ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۲ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۱۴ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۶:
یاسمن جان
به زبان ساده برایت می نویسم تااز داستان استفاده ی بهتری بکنی
در جوانی به زیبا رویی نظر داشتم و از کویش گذر می کردم ، در تابستانی که گرمایش دهان را خشک می کرد و هوای مهلک اش مغز استخوان را به جوش می آورد ، از ضعف تاب آفتاب زیاد را نیاوردم و به سایه ی دیواری پناه بردم ، در انتظار انکه کسی گرمای تابستان را با سردی آبی فرو نشاند ، ناگاه از
حفره ی تاریک خانه ای روشنی ای دیدم ، یعنی رخساری که زبان گویا از وصف زیبایی او عاجز بود ، گویی که در دل شب ، صبح روشن و یا از ظلمت ، آب حیات به در آید ، قدحی آب خنک در دست ، آمیخته با شکر و بوی خوش ، نمی دانم با گلاب معطّرش کرده بود یا از گل رویش قطره ای در آن چکانده ، خلاصه نوشابه از دست نگارین او گرفتم و عمر دوباره آغاز کردم
خوشا به حال خوش طالعی که هر صبح چشم به چنین رویی بگشاید
میخواره ی مست نیمه شب بیدار می شود ، ولی آنکه مست ساقی ست ، صبح قیامت
مانا باشی
و پ در ۸ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۲ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۰۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۷:
متاسفانه همیشه شاهد این هستیم که ادبا چه از روی عمد و چه سهوا میان و اشعار حاقظ را جلوه عرفانی میدن بهش...بعله در غزل حافظ نمونه های بسیار از ادبیات عرفانی وجود داره ولی بدلیل اینکه دیوان حافظ به ترتیب الفبایی تنظیم شده و مشخص نیست که غزل ها مربوط به چه دوره از عمر حافظ هستند،نمیشه گفت همیشه حافظ همون حالت عرفانی و روحانی رو داشته...به عنوان نمونه میشه از می یاد کرد...هرجا می دیدید بگویید این می الهی است ..چرا؟؟؟!!!!!به این بیت توجه کنید
آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند// اشهی لنا و احلی من قبله العذارا
خب این می چگونه میتونه عرفانی یا الهی باشه....
صوفی در شعر حافظ بسیار مذمت شده چرا...؟؟؟!!!
خب قاعدتا مشخصه که حافظ تغییر روند فکری داشته..کسی که عالم دینی بوده و بعد به شرایط دیگه ای دچار میشه نشان از این داره که دچار تحول فکری شده.....به نوعی حتی ابیات خیامی یا ابزورد در اشعار حافظ دیده میشه...پس از روی میل و خواست شخصی نیایم ابیاتو تفسیر نکنیم...من خودم به شخصه مرید حافظ هستم...و یکی از دلایل ارادت من به حافظ ،همین مبحث مدنی و انسانی و واقع گرایانه حافظ در زمانی جهل و تحجره
گمنام-۱ در ۸ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۲ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۰۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۴:
جناب عباسی
بوی زن ستیزی از مصراع دوم همان بیت به مشام میرسد
بشنوید:
جفای دوست، زنم !!، گرنه مردوار کشم
بااین همه ارادت من به شیخ شیراز همچنان بر جاست
من همه چیز را در ظرف زمان و مکان خود داوری میکنم
هم امروز کم نیستند آنان که دشنام " از زن کمتر " را نثار یکدگر میکنند.
nabavar در ۸ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۲ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۳۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۴:
عباسی - فسا
تفکر هم خوب چیزی ست
صحبت سید محمد درست است
وقتی میسراید ، ” جفای دوست زنم گر نه مردوار کشم“
به مانای تحقیر زن است ، مردوار با مردانگی تفاوت دارد،
مغلطه نکنید ، این فرافکنی ست ، سعدی مستقیماً به زنان اهانت می کند، نه در اینجا بلکه در اشعار دیگر نیز. بفرمائید و بخوانید:
آنجاکه گفته
چو زن راه بازار گیرد بزن
وگرنه تو در خانه بنشین چو زن
بپوشانش از چشم بیگانه روی
وگر نشنود چه زن آنگه چه شوی
زن نو کن ای دوست هر نوبهار
که تقویم پاری نیاید بکار
پایدار باشی
فارسیان در ۸ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۰۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵۵: