ابراهیم ازبک در ۸ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۱۱ دربارهٔ مولانا » فیه ما فیه » فصل دوم - گفت که شب و روز، دل و جانم به خدمت است:
جهانی سپاس و درود استاد
الهام در ۸ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۰۷ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب نهم در توبه و راه صواب » بخش ۱۷ - حکایت:
بیت و مصراع آخر معنی "خویش" خویشاوند است
ابراهیم ازبک در ۸ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۰۳ دربارهٔ مولانا » فیه ما فیه » فصل اول - یکی میگفت که مولانا سخن نمیفرماید:
الحمدللّه، بسیار خوب و زیبا گفتید دوست
ابراهیم ازبک در ۸ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۵۲ دربارهٔ مولانا » فیه ما فیه » بِسْمِ الله الرحْمنِ الرَّحِیمْ - رَبِّ تَّمِمْ بِالْخَیْرِ:
سلام... خیلی خوب و دل انگیز گفتید و خوشحالم هزار بار شکر که این مجموعه با ارزش رو اضافه نمودید جزاک اللّه خیر
امین کیخا در ۸ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۴۴ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴:
واژه ی زنار به نظر وأم واژه است إز یونانی ، چون zone در فارسی امروز برابر دانشیکی ندارد و نیز کمربند مزدیسنان را نیز کُستی میگوییم میشود زنار را برأی zone بکار برد ( گزینش حیدری ملایری )
مرتضی در ۸ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۰۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ترجیع بند:
با سپاس از گنجور و همه بزرگواران .
دکلمه شعر بسیار زیباست ولی حیف که ناقص است .اگر نام عزیز دکلمه کننده و نسخه کامل دکلمه را بگذارید ممنون می شوم.
---
پاسخ: در همان قسمتی که دکلمهٔ شعر را پخش میکنید مشخصات راوی درج شده. ضمناً دکلمه دو بخش دارد و در دو بخش کامل میشود و جنابعالی دقت نفرمودهاید.
مهدی حسینی در ۸ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۱۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۱:
خداوندگار آواز:سیاوش سلام من سالها دنبالاجرای استاد شجریان در پاریس میگردم نه آن نسخه ای که وبا نام طریق عشق در بازار هست ممنون میشم فایل صوتییش را برای من ارسال کنید 09166542703
مهناز ، س در ۸ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۴۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۱:
گرامی شیوا
بامدادان به تماشای چمن بیرون آی
تا فراغ از تو نماند به تماشای دگر
درین ماناست : تو بیرون بیا ، تا مجالِ در دیگری نگاه کردن نداشته باشم
مانا باشی
شایان در ۸ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۱۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۴۷:
با توجه به نوشته های دکتر باستانی پاریزی :در مصراع دوم بیت اول نوشته شده به پیری چه داری مرا مستمند می باشد و در بیت بعدی برترم داشتی به جای در برم داشتی و مرا به جای چرا نوشته شده منبع:آسیای هفت سنگ دکتر باستانی پاریزی
کمال داودوند در ۸ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۰۳ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۴۳۸:
بنده این رباعی رابادوستان به اشتراک گذاشتم و جمع این رباعی از 5860
شیوا در ۸ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۴۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۱:
تا فراغ از تو نماند به تماشای دگر
این مصراع به چه معنی ست؟
امیرعلی داودپور در ۸ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۵۱ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۹ - در نصیحت فرزند خود محمد نظامی:
خداوند برای هر قومی پدری قرار داد که از روان او و از ذریه او نه به تن که به روان صفات نیکو را به فرزندان او میسپارد ، آن پدر و فرزند در بهشتی که با روان خویش میسازد جاودانگی خواهد یافت.
چون به هنر راه برد مرد راه
باز کند قافیه حق گاه گاه
خود نبرد راه به راز کلام
عشق کند قافیه ها را سلام
مرهم اسرار خدا میشود
هر که در این راه بلا میشود
دیگری این راه به کوشش نشد
هر قدمش عشق به جوشش نشد
عشق تسلای دل سالک است
زنده بود هر چه جز او هالک است
گفت توانی اگر این گمرهی
کذب بود فلسفه و فرهی
وای به آن اهرمن دیو زاد
لعنت بر اهرمن دیو باد
مهر چو تابد به کسی روشن است
خار هم آن فایده گلشن است
مثنوی راز خدا هست باز
کس نرود ره به جز آن سرفراز
کو به هوایش قدم آغاز کرد
وصف تمنا به لب راز کرد
او که چو روح است و بود ذوالحیات
هست چو روحش به تنش چون فرات
گر که بگیرد ز تو باطل چه هست
تو بشوی آنچه به حق از تو رست
تاک منم میوه من این وطن
چون بتکم خلق بریزد ز من
چون که یکی امت واحد منم
خانه ارواح بود این تنم
عاقبت این خانه چه خواهد شود؟
نزد خدا نقشه عالم رود
خلق بهشت آدمی از خویش کن
راستی اندر دل خود کیش کن
امیرعلی (یا حق)
رهام در ۸ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۴۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۹:
واژه ی پنیر خمیر است لطفا سریعا تصحیح کنید تا با غلط املایی انتشار پیدا نکنه...
همایون در ۸ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۱۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۸:
دم و بازدم همان عمل تنفس, موجب سلامت و حیات انسان است. به قول سعدی "هر نفس که فرو میرود(دم) ممد حیات است و چون بر می آید(بازدم) مفرح ذات"
اما چنانچه نفس فرو رود و بر نیاید, دیگر نه ممد حیات است و نه مفرح ذات.
در این بیت:
"فرو رفت از غم عشقت دمم"
نفس کشیدم (دم) اما امیدی به این نفس نیست! این نفس نمیتواند ممد حیات(ادامه دهنده زندگی) باشد چون توأم با غم است. غم عشق تو!
برای ادامه ی حیات این دم باید بالا بیاید(عمل بازدم شکل بگیرد) اما از غم عشق تو نفسم بالا نمی آید. کنایه از دلتنگی بسیار.
"دم میدهی تا کی"؟!
کنایه از غم بی پایان! اندوه مستمر! غم و اندوهی که پایان ندارد!
تا کی(دم) غم به خورد من میدهی؟!
بگزار نفسم بالا بیاید!(رهایی از غم)
"دمار از من برآوردی" کنایه از شکنجه کردن و عذاب دادن و حتی هلاک کردن.
"نمی گویی برآور دم!"
"دم برآوردن" اغلب بمعنای به حرف آمدن است اما در اینجا:
"برآور دم" نفسی را که فرو بردی (دم)
بیرون بده.(پایان غم و اندوه)
اجازه نمیدهی بواسطه ی غم عشقت(نمی گویی) نفس بکش. هنوز غم عشق تو ادامه دارد!
نفسم وقتی بالا می آید که تو اجازه بدهی (غم تو بپایان بیابد)
کسرا در ۸ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۴۱ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۳:
واقعا زیباست
تو مپندار که از خاک سر کوی تو من
به جفای فلک و جور زمان برخیزم
حسین در ۸ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۴۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰:
این شعر رو استاد گلپایگانی در شاخه گل 215 به همراه تار جلیل شهناز به زیبایی اجرا کرده است
... در ۸ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۰۰ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۱۴ - ذکر بایزید بسطامی رحمة الله علیه:
داستان معراج شیخ شگفت انگیزه. تصویرسازی ها فوق تصور هستند. توصیف ها روان و البته عجیب. به نظر می رسه از حداکثر توانایی زبان در جهت بیان پیچیدگی های عرفانی استفاده شده.
اما نکته ای رو دوست خوبمون اویس قرنی بزرگوار مطرح کردن. دو تا مسئله هست راجع به فرمایش شما دوست عزیز.
اول اینکه شما شاید توجه نکردین به تمام جمله های عبارت. قبل از عبارتی که شما آوردین، گفته شده: «...و به نهایت رسیدم. چون نگه کردم خود را دیدم در بدایت درجه انبیا... نهایت حال اولیا بدایت احوال انبیا است، نهایت انبیا را غایت نیست.»
کاملا واضحه که نهایتی که بایزید بهش رسیده ابتدای احوال انبیاست، در حالی که محمد نهایت انبیاست. یعنی بایزید کجا و محمد کجا!
اما در ادامه و بعد از جمله مورد نظر شما هم توضیحی راجع به اون جمله ای که شما ازش ایراد گرفتین میده: «...بل که این کس را زبان حق بود و گوینده نیز حق»
این همون استدلال رایج در تصوف هست که در تمام شطحیات استفاده میشه. استدلالی که صوفیه عبارات مهمی مثل «اناالحق» و «سبحانی ما اعظم شانی» و... رو از این طریق توجیه می کنن. به هر حال این یه تعبیر هنری هست و شاید شما نپسندید یا ایراد بگیرید که مثلا چرا خدا از زبان محمد این عبارات رو بیان نمی کرد، ولی به هر حال چارچوب فکری تصوف اینطور تعریف میشه. خیلی از مسائل در تصوف توجیه منطقی و عقلی ندارن و اساسا به قول دکتر شفیعی عرفان نگاه هنری به الاهیات هست.
مسئله دوم اینکه باید پذیرفت جریانی تحت عنوان جریان تصوف یا عرفان اسلامی، هرچند اصل و اساسش دین اسلام (و نه مذهب تشیع) هست، اما نه تنها در ظواهر امر با شرع زاویه داره، بلکه حتی در یک سری عقاید پایه ای هم اختلافاتی وجود داره. به نظر می رسه مشکل از جایی شروع شد که بعضی ها تلاش کردن این جریان رو با زهد و تقوی یک کاسه کنن و لفظ «عارف» رو به همه این افراد خطاب کنن. هر چند انگیزه این تلاش هنوز برای من چندان روشن نیست، ولی ظاهرا این تلاش بیشتر از جانب علمای شیعه انجام شد تا خودشون رو عارف معرفی کنن.
من بحث اسم ها رو نمی کنم. عده ای در تفاوت «عارف» و «صوفی» و ... حرف هایی زدن. ولی این موضوع روشنه که مشرب و مسلک امثال بایزید و خرقانی و عطار و مولوی و ... بسیار با مشرب و مسلک علما و فقها متفاوت هست، مخصوصا علمای شیعه. این تفاوت ها جای بحث مفصل داره. اما همین که بدونیم شخصی مثل مولوی قبل از دیدار شمس از جنس فقها بوده و بعد از این دیدار از جنس بایزید و شمس شده و بررسی تغییرات ایشون در این دو دوره تفاوت های این دو نوع بینش رو آشکار میکنه. از این جهت به نظرم بهتره که حساب این دو نوع تفکر دینی رو از هم جدا کنیم.
با احترام
aria در ۸ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۴۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۸:
خوبی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که در امید و خطر است
با چرخ مکن حواله که در ره عقل
چرخ از تو هزار بار بیچاره تر است
پیمان در ۸ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۴۲ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۸ - هنگام عبور از مداین و دیدن طاق کسری:
با درود بسیار !
همواره بزرگان و فرزانگان ادیب ودانشور ما از فردوسی بزرگ تا معاصرین و اخیر، همواره تلاش نمودند که ما از تاریخ عبرت بگیریم و دریابیم از کجا ضربه ها را خورده ایم که اینگونه گیج وگنگ در دایره خرافات بدور خود می پیچیم!
دریغ ودرد که همچنان برغم این رهنمود ها هنوز سرگردانیم!
بنظر میرسد مانع ورادعی در گرفتن پیام خاقانی ها داریم!چه گوارا فرمود: "این بحر بصیرت بین،بی شربت ازو مگذر"
بامید رهایی از این غفلت!!
علی محمد در ۸ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۴۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز: