سپیده رئیس سادات در ۸ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۴ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۲۳ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵ - دستم به دامانت:
این غزل را عزت روحبخش درمخالف سه گاه خوانده:
پیوند به وبگاه بیرونی
سید حبیب در ۸ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۴ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۱۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۵۲ - قصهٔ رستن خروب در گوشهٔ مسجد اقصی و غمگین شدن سلیمان علیهالسلام از آن چون به سخن آمد با او و خاصیت و نام خود بگفت:
با سلام.
باز هم محتاج راهنمایی ادیبان.
در اینجا مولانا میفرماید...
از پدر آموز ای روشن جبین
ربنا گفت و ظلمها پیش از این
نه بهانه کردو نه تزویر ساخت
نه لوای مکرو حیلت برفراخت.
این البته از نظر من یعنی علم تقلیدی و تحمیلی.
.
میگوید جستجو و پیگری نکن که این راهی که در آنی درست است یا غلط.
داند او که نیکبخت و محرمست...
زیرکی زابلیس و عشق از آدمست...
زیرکی بفروش و حیرانی بخر...
زیرکی ظن است و حیرانی نظر...
یعنی هر چه بزرگان و قدما و اجتماع به من میگوید را بپذیرم و چون و چرا نکنم.
همانطور که نوح به پسرش گفت ولی او قبول نکرد و نابود شد.
پس من هم اگر قبول نکنم نابود میشوم.
خوب این همه اش علم تقلیدی است ,, حتی اگر هم به حق باشد.
میگوید....
خویش ابله کن , تبع می رو سپس.....
رستگی زین ابلهی , یابی و بس......
این دارد علم تقلیدی را فریاد میزند.
و
میگوید..
عقل را قربان کن اندر عشق دوست....
.....
نیست آنسو رنج و فکرت بر دماغ...
که دماغ و عقل روید دشت و باغ...
اشاره به قصه صوفی و بستان دارد.
سوی دشت از دشت نکته بشنوی...
سوی باغ آیی شود نخلت روی....
و در آخر میگوید ..
هر کس خواست فضولی کند و تحقیق کند و چون و چرا بیاورد ....
از عقل راه بجوید .....
سر بکوب آن را که سرش این بود....
خلق و خوی مستمرش این بود...
آنوقت در صورتیکه در بخش بعد چیز دیگر میگوید...
میگوید بر مومنان واجب است تا احمقانی را که سرور شدند , به زیر بکشند و سر از زیر گلیم دراورند.
همانگونه که خدا به پیامبر چنین گفت.
پس اگر به بخش 52 بنگریم , باید در مقابل کسانی که راه راست را به ما نشان میدهند سر خم کنیم و از عقل و زیرکیمان بهره نجوییم , حال میخواهد راه درستشان کج باشد یا راست.
پس اگر اینطور هست , مسیحیان و کلیمیان و غیره حق دارند مسلمان نشوند .
خوب آنان هم مثل ما که مسلمانیم از پدرانمان , آنان هم از پدرانشان اینچنینند.
باید پیروی کنند از پدرانشان مانند پسران نوح, ...
ولکن اگر از راه علم تحقیقی و عقل و زیرکیشان پیش روند , خوب مانند بعضی که مسیحی بودند و آمدند مسلمان شدند.
چطور اینجا باید بیندیشند و عقل را سرلوحه قرار دهند ...
ولی جایی دیگر باید ابله وار و حیران , به تقلید از بزرگانشان بپردازند و در طریق الی اله قدم بگذارند؟؟
حال اگر بزرگان به کژی گرویدند , آنوقت دستور چیست؟؟
امیرحسین مقدم در ۸ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۴ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۰۲ دربارهٔ شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۱ - گرفتاران:
وزن شعر فوق مفاعیلن است . در مصراع اخر باید بین زلف و تابرجا مکث کرد تا وزن درست بیان شود
درود فراوات
علی عباسی در ۸ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۴ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۰۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰:
هیهات!چهاست درسر این قطره محال اندیش
امیرحسین مقدم در ۸ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۴ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۵۶ دربارهٔ شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۱ - گرفتاران:
درود به گنجور و گنجوریان
خطاب به دوستی که از روی طبع خود شعر شاعر را عوض کرده بود عرض میکنموکه ما حتی در صورت وجود خطا و یا ضعف تالیف کاملا روشن هم بدون در اختیار داشتن نسخ و یاهرگونه مدرک معتبر دیگری حق دست بردن در شعر هیچ شاعری چه متاخر باشد چه معاصر را نداریم
دودیگر دوستی بود که در مورد وزن مصراع " صبوحی آنقدر نگذاشت ..." فرموده بودند ایراد وزنی دارد بلید عرض کنم که خیر ، وزن مصراع مذکور هیچ ایرادی ندارد.
شاه علی حصاری در ۸ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۴ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۳۸ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۶ - بردن پدر مجنون را به خانهٔ کعبه:
در مورد دو بیتی که در نظر دوستان معنای مبهمی داشته به این شرح می باشد:
کیسه زری که به میان می بست را پر از گوهر کرد و مثل ریگ بیابان میان بادیه نشینان پخش می کرد
از شدت بخشش های او کعبه که محل نگهداری گنج قبایل عرب بود دیگر سراسر گنج خانه شد
سلیمی دارانی در ۸ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۴ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۱۹ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۲۲ - ذکر ابوسلیمان دارائی قدس الله روحه:
شیخ ابوسلیمان دارانی و فرموده ی دکتر محمدصالحی دارانی صحیح است
متصل در ۸ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۴ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۳۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۱۸:
سپاس مهناز!
مهدی در ۸ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۰۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵۵:
شهرام ناظری توی آلبوم گل صد برگ این شعر رو خونده که رو دست نداره . خواستم اضافه کنم ولی توی لیستتون نبود
مهدی.ن در ۸ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶:
مهدی عزیز اینکه اشاره ی خواجه در اینجا به شاه نعمت الله ولی و لاجرم تکریم او و تایید منش اش باشد تردید دارم چرا که در بیتی که شاهد آورده اید(آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند...) حافظ به کنایه و تعریض شخصیت و منش شاه نعمت الله را مردود می شمارد و در ادامه با بیتِ "دردم نهفته ز طبیبان مدعی..." او را در زمره ی طبیبان مدعی می آورد...
نیلوفر در ۸ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۴۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴:
تشکر از توضیح شما بزرگواران
منصور پویان در ۸ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۵۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶ - بردن پادشاه آن طبیب را بر بیمار تا حال او را ببیند:
عاشقی گر زین سر است یا آن سر است
عاقبت مارا بدان سو رهبر است
به رغم همه تفاوتهای صوری میان عشقهای مَـنیت-دار، تنها تفاوت اصلی همانا مَـنویـّـات و اظهارات فکری-عاطفی در بین آنهاست. در وصف عشق عرفانی که مأ به اذاء فردی و شخصیتی ندارد، کافی ست از وضعیت سایه در قبال نور استفاده کنیم و به تمثیل بگوئیم که سایه بمثابه عشقهای دنیوی؛ هستی اش را مرهون نور یعنی شمس ِحضور یا عشق ِجانان می باشد. در یک کلام: اگر نور ِعشق جانان نباشد، سایه ای از عشقهای لامکانی نیز موجود نخواهد بود. عشقهای بشری بعنوان پدیدار همانا به سایه هایی تشبیه می شوند که موجودیت خویش را مرهون و وام-دار ِآن نور یگانهء هستی-زا هستند.
باری، آن پزشک و عارف ربـّـانی، بیماری کنیزک را امری روان-تنی یا psycosomatic تشخیص داد که ریشه در نابسامانی روح و روان آدمی دارد. حضرت مولانا در ثنای عشق "بی من و مائی"، می گوید: چو عریان شود چنان عشقی در عیان؛ نه تو مانی و نه اثر و نشانی از تو بر جای بماند.
آرزو میخواه لیک اندازه خواه
بر نتابد کوه را یک برگ کاه
آفتابی کز وی این عالم فروخت
اندکی گر پیش آید جمله سوخت
در ادبیات اسطوره ای یونان باستان، ایکاروس سالکی بود که با بالهای یدکی و مُوم شده اش؛ یعنی به مدّد ابزار عقلانی و ذهنیتی؛ بر آن شد تا سوی خورشید یعنی عشق حقیقی پرواز کند. بالهای ایکاروس در این ارتکاب ِهویتی؛ در فضا ذوب شدند و در نتیجه؛ او و ساختارش در دریا سرنگون شد. براستی حقیقت جز حصول به ماورای مُدعیات ِزمان/ مکانی یعنی انکار ِخودیت و ارتقا به ساحت ِلاهوت نیست
دوست دار شاهنامه در ۸ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۵۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۵:
داستان زادن رستم از بخش های زیبای شاهنامه است و میتوان آن را برای دیگران بازگو کرد تا شاید زمینه علاقه مند شدنشان به شاهنامه گردد
محجوب در ۸ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۰۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶:
این غزل به هیچ وجه در خصوص کربلا نیست به دلایل زیر:
1- در بیت دوم می فرماید "در بادیه تشنگان بمردند" اگر منظور شاعر امام حسین و یاران او بودند با تعبیری محترمانه تر و زیباتر از انان یاد می کرد و شهادت بخاطر هدفی متعالی را با تشنه مردن در بیابان بیان نمی کرد.
2- تمثیلها و نصایح سعدی عمومیت و جامعیتی فراتر از یک دین و مذهب خاص دارد و واقعا جهان شمول هستند چو عضوی به درد آورد روزگار.....
غلامحسین مراقبی در ۸ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۰۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱۹:
درود سپاس از گنجوریان گرامی
در متن چنین آمده:
شما روی یکسر سوی دژ نهید
چنانک اندر آیید دمید و دهید
بیگمان پارۀ دوم از فردوسی نیست، چه وزن نادرست است. بنگریم بیت درست را:
شما روی یکسر سوی دژ نهید
چو من برخروشم؛ کشید و دهید
احمد مجیب در ۸ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۴۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۹:
در بیت اول مصراع دوم بجای «سخی» باید «سخن» باشد و بجای «شمع» باید «شهد» باشد، چون از نگاه قافیه شعر و زیبایی لفظی ارزش شعر بر آن است که مصراع دوم بیت اول چنین باشد : پیش من جز سخن شهد و شکر هیچ مگو،
از نگاه عرفانیات و زیبایی معنوی شعر هم هیچ مشکل وجود ندارد که بجای شمع ،شهد و بجای سخی ،سخن ذکر شود و دلیل های قبلی هیچ قانع کننده نیست چون در مصراع های بعدی هم کلمه «سخن» زیاد آمده ،بنا برین واژه «سخن» درست است
مصطفی در ۸ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۰۲ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۳۹ - لطف حق:
سلام;
هر زمان این شعرو میخونم به دوتا بیت :
به که برگردی، بما بسپاریش
کی تو از ما دوستتر میداریش
نقش هستی، نقشی از ایوان ماست
خاک و باد و آب، سرگردان ماست
می رسم بی اختیار اشک میریزم
واقعاً توصیف الطاف خداوندی در وجه شعر ستودنیست.
بانو پروین اعتصامی روحت شاد ، یادت همیشه گرامی.
ناشناس در ۸ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۵۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷۷:
اصلا حال و هوای شعر به حضرت مولانا نمیخوره! به نظر نمیاد شعر مولانا باشه!
پودینه در ۸ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۳۲ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۵۸:
نمیتونم با اطمینان بگم ولی اگه حافظه درست یاری کنه زمان دبیرستان شعری شبیه به این توی کتاب فارسی بود و منتسب به رابعه بنت کعب و یادمه همون موقع هم انقدر از این شعر خوشم اومد که بعد از گذشت 18 سال هنوز تو ذهن دارمش (البته در مورد مصرع سوم کمی مرددم)؛
موزون پسری تازه تر از لاله مرو
رنگ رخش آبدیده از خون تذرو
آواز اذان او چو پیچید به شهر
در حال به باغ در نماز آمد سرو
سپیده رئیس سادات در ۸ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۴ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۲۸ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵ - دستم به دامانت: