دکتر صحافیان در ۱۰ ماه قبل، شنبه ۵ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۲:
مصمم هستم که تا جایی که میتوانم کاری کنم که اندوه از میان برخیزد.
۲- دل، حرم و محرم خداست، جای بیگانگان و تعارض آنها نیست دیو چون برخیزد فرشته وارد میشود(خانلری: منظر دل- نور حق در دل است و تاریکیها احاطهاش کردهاند- مصراع دوم ضرب المثل شده در نسخه قدسی و انجوی دوبیت اضافه دارد: بگذرد این روزگار تلختر از زهر...)
۳-همنشینی با پادشاهان و امیران، تاریکی دراز شب یلداست، روشنایی را از خورشید بخواه باشد که بر تو بتابد.
۴-بر آستان امیران ناجوانمرد دنیا، تا کی انتظار میکشی که خواجه کی بیرون میآید؟!
۵- به جای آن، از درگاه آزادگان روشنضمیر گدایی کن تا به گنج رسی، از یک نگاه مرد حق گمنامی که در راه باشد(بسیار عزیزان پوشیده در این ولایت مقیماند، اگرچه به ستر "اولیائی تحت قبابی لا یعرفهم غیری" محتجباند اما آثار و برکات انفاس ایشان سخت بسیار است-اسرار التوحید، ۴۰)
۶-درستکار و بدکار ظاهری دستاورد خود را عرضه کردند تا کدام مورد قبول و منظور حق باشد.
۷- ای بلبل عاشق تو زنده باش، سرانجام باغ سبز میشود و گل شکوفا شود.
۸- غافل شدن حافظ در سرای کوچک دنیا جای تعجب نیست، هر که به میخانه دنیا رود بیخبر میشود.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
همایون در ۱۰ ماه قبل، شنبه ۵ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۰۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » پانزدهم:
بابک گرام، گرم باد زبان تو که خوب فرهنگی و سخن دانی
جلالدّین خود ساقی گرامی همه گرم دلان است و اینجا آموزگار آداب و آیین مستی و راهنمای شراب شناسی و شاه منشی است که مردم را هیچ چیز جز مستی به شاهی و جمشیدی نمیرساند
این شعر و غزل سه پاره هنرمندانه باور ناب و منش بی همتایی است به مستی و مست کنندگی، شراب و ساقیگری آدمی
علیرضا صادقی در ۱۰ ماه قبل، شنبه ۵ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۳۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ترجیع بند:
لطفاً خوانش حلاج رو برگردانید
امین آب آذرسا در ۱۰ ماه قبل، شنبه ۵ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۲۹ دربارهٔ نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۳۹ - داستان عیسی:
خاطرم هست که در دوران راهنمایی، در کتاب فارسی شعری داشتیم از نظامی که از قضا حفظ کردنش اجبار بود. هنوز هم آن را از برم!
اندکی قبل که در گوگل دنبالش می گشتم متوجه شدم آن هفت بیت شعر در حقیقت ترکیبی پراکنده از دو شعر نظامی است که البته هر دو از کتاب وزین مخزنالاسرار می باشند. یکی همین داستان عیسی، و دیگری حکایت نوشیروان با وزیر خود.
البته این اختلاط کاملا هوشمندانه انجام شده است. بیوت کاملا به هم مرتبط هستند و یک هدف و پیام را دنبال می کنند.
متن شعر موجود در کتاب فارسی راهنمایی دهه هشتاد بدین شرح است:
عیب کسان منگر و احسان خویش / دیده فرو بر به گریبان خویش (بر به جای کن)
آینه روزی که بگیری به دست / خود شکن آن روز مشو خودپرست
خویشتن آرای مشو چون بهار / تا نکند در تو طمع روزگار
عمر به خشنودی دلها گذار / تا ز تو خشنود شود کردگار
درد رسانی کن و درماندهی / تات رسانند به فرماندهی
گرم شو از مهر و ز کین سرد باش / چون مَه و خورشید جوانمرد باش
هر که به نیکی عمل آغاز کرد / نیکی او روی بدو باز کرد
امین آب آذرسا در ۱۰ ماه قبل، شنبه ۵ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۲۷ دربارهٔ نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۲۳ - حکایت نوشیروان با وزیر خود:
خاطرم هست که در دوران راهنمایی، در کتاب فارسی شعری داشتیم از نظامی که از قضا حفظ کردنش اجبار بود. هنوز هم آن را از برم!
اندکی قبل که در گوگل دنبالش می گشتم متوجه شدم آن هفت بیت شعر در حقیقت ترکیبی پراکنده از دو شعر نظامی است که البته هر دو از کتاب وزین مخزنالاسرار می باشند. یکی همین حکایت نوشیروان با وزیر خود، و دیگری داستان عیسی.
البته این اختلاط کاملا هوشمندانه انجام شده است. بیوت کاملا به هم مرتبط هستند و یک هدف و پیام را دنبال می کنند.
متن شعر موجود در کتاب فارسی راهنمایی دهه هشتاد بدین شرح است:
عیب کسان منگر و احسان خویش / دیده فرو بر به گریبان خویش (بر به جای کن)
آینه روزی که بگیری به دست / خود شکن آن روز مشو خودپرست
خویشتن آرای مشو چون بهار / تا نکند در تو طمع روزگار
عمر به خشنودی دلها گذار / تا ز تو خشنود شود کردگار
درد رسانی کن و درماندهی / تات رسانند به فرماندهی
گرم شو از مهر و ز کین سرد باش / چون مَه و خورشید جوانمرد باش
هر که به نیکی عمل آغاز کرد / نیکی او روی بدو باز کرد
ر.غ در ۱۰ ماه قبل، جمعه ۴ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۳۶ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱:
مرد اگر در کعبه صدق و صفاست
قبله از هر سو که میدارد رواست
(مرد حق را مشرق و مغرب یکیست
من یقینم گر ترا باری شکیست) نزاری بیرجندی
میم در ۱۰ ماه قبل، جمعه ۴ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۴۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۸۱ - تفسیر و هو معکم اینما کنتم:
بار دیگر ما به قصه آمدیم
ما از آن قصه برون خود کی شدیم
به نظر میاد از تناسخ صحبت میکنه
همیرضا در ۱۰ ماه قبل، جمعه ۴ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۰۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۱۳ - حکایت شیخ محمد سررزی غزنوی قدس الله سره:
به گفتهٔ آقای مجید سلیمانی این بیت اشاره به این ابیات منسوب به امام علی(ع) دارد:
السَّیف و الخَنجرُ ریحانُنا / اُفٍّ علی النرجسِ و الآسِ
شرابنا مِن دَمِ اعدائنا / و کأسنا جمجمة الراس
همیرضا در ۱۰ ماه قبل، جمعه ۴ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۰۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۷۰ - افتادن رکابدار هر باری پیش امیر المؤمنین علی کرم الله وجهه کی ای امیر المؤمنین مرا بکش و ازین قضا برهان:
به گفتهٔ آقای مجید سلیمانی این بیت اشاره به این ابیات منسوب به امام علی(ع) دارد:
السَّیف و الخَنجرُ ریحانُنا / اُفٍّ علی النرجسِ و الآسِ
شرابنا مِن دَمِ اعدائنا / و کأسنا جمجمة الراس
همیرضا در ۱۰ ماه قبل، جمعه ۴ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۰۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۶:
آقای مجید سلیمانی در کانال تلگرام کاریز راجع به این غزل نوشتهاند:
استاد شفیعی کدکنی در «گزینش و تفسیر غزلیات شمس»، در توضیح غزل:
بده یک جام ای پیر خرابات / مگو فردا که فی التّاخیر آفات
به جای باده در ده خون فرعون / که آمد موسی جانم به میقات
شراب ما ز خون خصم باشد / که شیران را ز صیّادیست لذّات
آوردهاند که «خون فرعون کنایه از شراب است و ظاهراً به این دلیل باده را خونِ فرعون خوانده است که شراب را در «فرعونی» میریختهاند و فرعونی نوعی جام شراب بزرگ بوده است.»به گمانم این معنی چندان مناسب نیست و گویا نظر مولانا سوی دیگر است. ابتدا بگوییم که مولانا از آن پیر خرابات، «به جای باده»، «خون فرعون» میطلبد و به قاعده توقع نمیرود که خون فرعون همچنان کنایه از شراب یا باده باشد. از «جام فرعونی»، چنان که در زبان دیگر گویندگان، تا «خون فرعون»، هم فاصله کوتاه نیست و این معنی «فرعونی» هم، با همه سخنپردازی در باب فرعون، در زبان مولانا سابقه ندارد.
به نظرم آنچه در بیت بعد آمده که «شراب ما ز خون خصم باشد» جای تردید اندکی میگذارد که مولانا نظر به ابیات منسوب به امام علی دارد که «شرابُنا مِن دمِ اعدائنا». همان ابیات غریب «فی المفاخرة و إظهار الشجاعة:
السَّیف و الخَنجرُ ریحانُنا / اُفٍّ علی النرجسِ و الآسِ
شرابنا مِن دَمِ اعدائنا / و کأسنا جمجمة الراس»و آنچه پس از آن هم میآید «که شیران را ز صیّادیست لذّات» باز مناسب است با «اسد الله» و «در شجاعت شیر ربّانیستی.» فضای کلّی غزل هم در ستایش همّت بلند و جانفشانی و سلحشوری است.
در آشنایی مولانا یا این ابیات هم جای تردید نیست چرا که مضمون آنها را دو جا آورده است، یکی در دفتر اول مثنوی:
خنجر و شمشیر شد ریحانِ من / مرگ من شد بزم و نرگسدانِ من...
و بعد، حدود ده سال بعد، در دفتر پنجم مثنوی:
سیف و خنجر چون علی ریحانِِ او / نرگس و نسرین عدویِ جان او...همین دیگر، به دیوان بازگردیم...
نه خاک است این زمین طشتیست پرخون / ز خون عاشقان و زخم شهمات
...
علی بدری آرباطان در ۱۰ ماه قبل، جمعه ۴ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۳۹ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:
باسلام .بنظرم در بیت اول نوعی هنر مینیاتوری در بسم الله بکار رفته است
احسان رحیمی در ۱۰ ماه قبل، جمعه ۴ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۵۷ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲:
با خواندن این غزل روح الهی جان را لمس میکند، سعدی تو کیستی
مصطفی آهنگرها در ۱۰ ماه قبل، جمعه ۴ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۱۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶:
این شعر در اجرایی خصوصی تحت عنوان «لب لعل» توسط محمدرضا شجریان در ماهور و بیات اصفهان خوانده شده است.
متاسفانه قادر به ثبت این آواز در بخش مربوطه نیستم.
یعقوب عبدی در ۱۰ ماه قبل، جمعه ۴ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۴:
سلام . ی در جام عقیقی یای نسبت نیست . جام عقیق خودش کاربرد داشته . ی برای تفخیم و بزرگداشت است باید تکیه روی هجای آخر باشد نه وسط . مثل دلبری برگزیده ام که مپرس
کاوه کاظمی در ۱۰ ماه قبل، جمعه ۴ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۴۵ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۴:
درود بر مدیران و پدید آورندگان گنجینه پر گهر و لعل *گنجور فرهنگ و ادب و معرفت*
درود بر دوستان ادیب کاوشگرتیزبین از جمله جناب محدثی...پیروز و سربلند باشید
مجتبی میرسمیعی در ۱۰ ماه قبل، جمعه ۴ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۰۳ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵۵:
بیت دوم فکر میکنم به جای کلمه "باده" باید "باد" نوشته شود.
پرویز شیخی در ۱۰ ماه قبل، جمعه ۴ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۳۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۸:
خداوند نور است
چون نور گفت خداوند خویشتن را نام
یعنی خداوند با نور خودش در جهان تجلی می کند و نور خدا ، محمت یا محمد همان عیسی می باشد که کلمه ، روح و رسول خداست و خداوند بوسیله روح خود آسمانها و زمین را افرید
حسین بیدرام در ۱۰ ماه قبل، جمعه ۴ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۳۲ در پاسخ به فاطمه زندی دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴:
سرکار خانم زندی گرامی، حیف از این همه زحمت که کشیدهاید ولی متاسفانه بهره کافی از آن نمیتوان برد. شایسته بود هنگام شروع شرح هر بیت، ابتدا خود ِ بیت را ذکر میکردید، همانگونه که برای بعضی از غزلها این کار را بدرستی انجام دادهاید. در این شرایط برای خواندن شرح هر بیت لازم است هر بار کل صفحه را به سمت بالا اسکرول کرده، بیت را بخاطر بسپریم و برگردیم سراغ شرح بیت یا اینکه دو پنجره بازکنیم و هر بار از این پنجره به پنجره بعدی برویم یا غزل را چاپ کنیم و کنار دستمان قرار دهیم که همه این کارها اضافی و توام با مشقت و صرف وقت است در صورتی که فقط با ذکر بیت در ابتدای شرح هر بیت مشکل براحتی حل میشد. موفق باشید.
سید حسین اخوان بهابادی در ۱۰ ماه قبل، جمعه ۴ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۴۵ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۱ - این قصیدهٔ را حرز الحجاز خوانند در کعبهٔ علیا انشاء کرده و بر بالین مقدس پیغمبر اکرم صلوات الله علیه در یثرب به پایان آورده:
حف. [ ح َف ْف ] ( ع مص ) پوشید چیزی را با چیزی : قوله تعالی : حففناهما بنخل (از آیه ۳۲ سوره مبارکه کهف )؛ درختان خرما گرداگرد آن درآوردیم. || احاطه کردن. گرد چیزی درآمدن.
راوندی در کتاب ضوء الشهاب گوید:حف القوم حول زید یعنی مردم اطراف زید را گرفته و دایرهوار در گرد او هستند.
أَ تَرَانَا نَحُفُّ بِکَ وَ أَنْتَ تَؤُمُّ الْمَلأََ وَ قَدْ مَلأَْتَ الأَْرْضَ عَدْلاً (فرازی از دعای ندبه)
آیا آن روز فرا می رسد که ما را ببینی که تو را احاطه کرده ایم و تو پیشوای مردم شده ای و زمین را پر از عدل و داد کرده ای؟
نَحُفُّ: احاطه کنیم.
در نهج البلاغه خطبه 174 از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم نقل میکند: «حُفَّتِ الْجَنَّةُ بِالْمَکارِهِ وَ حُفَّتِ النّارُ بِالشَّهَواتِ» بهشت با مکاره و آتش با شهوات احاطه شده است.( مکاره. [ م َ رِه ْ ] ( ع اِ ) ج ِ مکرهة.سختیها)
بهشت محفوف و پیچیده به دشواریهاست و انسان از هر راهی اگر بخواهد به بهشت راه پیدا کند با دشواری روبروست اما آتش جهنم پیچیده به لذتهاست انسان اگر جذب لذایذ دنیا شود و راه آنرا ادامه دهد پایانش جهنم است.
حفت الجنة به چه محفوف گشت
بالمکاره که از او افزود کشت.
مولوی ( مثنوی ، دفتر پنجم ص 12 )
حفت الجنه همه راه بهشت آمد خار
پس خارستان گلزار تمنا بینند
حفت النار همه راه سقر گلزار است
باز خارستان سر تاسر صحرا بینند (خاقانی، قصیده شمارهٔ ۸۱)
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۱۰ ماه قبل، شنبه ۵ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۲۲ در پاسخ به پری دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۲: