مست و لایعقل گذشتم از در میخانه دوش
سالکی دیدم نشسته پیش پیر می فروش
گشته از دنیا و مافیها به کلی اختیار
از پی یک جرعه می بر باد داده عقل و هوش
مطربان افتاده بی خود هر یکی بر یک طرف
از نفیر آسوده چنگ و از فغان بربط خموش
شمع مجلس ایستاده زرد و لرزان و نزار
آتشی بر سر دویده آمده خوش خوش به جوش
خواستم تا بگذرم زان در که ناگه از درون
چشم سالک بر من افتاد و در آمد در خروش
گفت، ای غافل، کجایی چند گردی هر طرف؟
بگذر از خویش و در آور شرب ما یک جرعه نوش
تو هم از دردی کشان شو در خرابات مغان
تا بیابی هر چه خواهی، این نصیحت دار گوش
نیست در خورد تو خسرو این حکایتها برو
آتشی چندان نداری، بیهده چندین مجوش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از تجربیات خود در میخانه و دیدار با سالکی سخن میگوید. او توصیف میکند که چگونه سالک در جستجوی یک جرعه می، از دنیا و مافیها بیخبر شده و عقلش را از دست داده است. در محیط میخانه، مطربان و نوازندگانی بیخود چنگ و بربط را رها کردهاند و شمعی لرزان در مجلس روشن است. وقتی شاعر به سمت در میخانه میرود، ناگهان سالک او را میبیند و او را به نوشیدن می و ترک زهد دعوت میکند. در نهایت، سالک او را به ورود به دنیای خرابات و تجربه کردن زندگی توصیه میکند و اشاره میکند که او توانایی تحمل دردهای زندگی را ندارد و بهتر است که به جای هدر دادن وقتش، از زندگی لذت ببرد.
هوش مصنوعی: دیشب در حال مستی و بیخبری از در میخانه گذشتم و سالکی را دیدم که در پیش پیر میفروش نشسته بود.
هوش مصنوعی: کاملاً از دنیا و چیزهای آن بیخبر شده و در پی یک جرعه از مینوش، عقل و هوش خود را به باد داده است.
هوش مصنوعی: موسیقیدانان به طور بیهدف و بدون تمرکز در گوشهای افتادهاند، یکی به سوی این طرف و دیگری به آن طرف، در حالی که صدای چنگشان آرام است و بربطها نیز از ناله خاموش شدهاند.
هوش مصنوعی: شمعی که در مجلس قرار دارد، زرد و لرزان است و حالت نازکی دارد. شعلهاش روی آن رفته و با شوق و نشاط در حال سوختن است.
هوش مصنوعی: خواستم از در رد شوم که ناگهان چشم مسافری به من افتاد و او با هیجان وارد شد.
هوش مصنوعی: گفت، ای غافل! چرا اینقدر در این طرف و آن طرف سردرگمی؟ فراموش کن خودت را و یک جرعه از جام ما بنوش.
هوش مصنوعی: به درد و مشکلات خود ادامه بده و به مکانهای ناب و روحانی برو، تا اینکه هر چیزی که آرزو داری را پیدا کنی. این را به عنوان یک راهنمایی بپذیر و به آن توجه کن.
هوش مصنوعی: در دل تو، ای خسرو، داستانهایی از این دست وجود ندارد. تو آتشی اینقدر بزرگ نداری که بخواهی بیهوده اینقدر درگیر مسائل بیاهمیت شوی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نیست از قدر و خطر در هفت کشور هم کفوش
زین همی نازد ولیش و زان همی سوزد عدوش
گر عدو خواهد که در راه خلافش دم زند
نم نماند در دهانش دم بگیرد در گلوش
اوج علیین نخوانم همت عالیش را
[...]
ای خریداران رویت عاشقان جان فروش
شور در مردم فتاد از عشق رویت رو بپوش
با قفاداران انجم ماه نتواند زدن
با رخت پهلو اگر خورشید باشد پشت روش
من خمش بودم مرا آورد شوقت در سخن
[...]
یار خرمن سوز ما گو روی گندمگون بپوش
ورنه خواهد سوخت خرمن هر کرا عقل است و هوش
روی گندمگون نمود و جان ما یک جو فروخت
از چه شد باز اینچنین گندم نمای جو فروش
شاهدان از گوشها کردند درها را رها
[...]
دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش
وز شما پنهان نشاید کرد سِرِّ مِیفروش
گفت آسان گیر بر خود کارها کز رویِ طبع
سخت میگردد جهان بر مردمانِ سختکوش
وان گَهَم دَر داد جامی کز فروغش بر فلک
[...]
باطن صافی ندارد صوفی پشمینه پوش
دست ما و دامن دردی کشان جرعه نوش
ای مخالف چند باشی منکر عشاق مست
سر توحید از نی و چنگت نمی آید به گوش
ای که می گویی بپوش از روی خوبان دیده را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.