گنجور

حاشیه‌ها

سعید کالجی در ‫۲۰ روز قبل، چهارشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۵۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷:

خرقهٔ زهدِ مرا، آبِ خرابات ...

خرقه (لباس عرفان و زاهدی و پرهیزگاری) منو با اب میکده(شراب) شستم و رفت. کنایه از اینکه شراب از خرقه پاکتره

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۲۰ روز قبل، چهارشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۰۷ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹:

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹
                
روی ، در زیرِ زلف پنهان کرد
تا در اسلام ، کافرِستان کرد

باز چون زلف برگرفت ، از روی
همه کفّار را ، مسلمان کرد

دوش آمد برم ، سحرگاهی
تا دلِ من ، به زلف پیمان کرد

چون سحرگاه ، بادِ صبح بخاست
حلقهٔ زلفِ او ، پریشان کرد

گفتم : آخر چرا چنین کردی
گفت این باد کرد ، چِتوان کرد

گفتمش : عهد کن به چشم ، این بار
چشم برهم نهاد و فرمان کرد

چون که پیمانِ ما ، به باد بداد
باز عهدم شکست و تاوان کرد

چون برفتم ز چشم، او حالی
دلِ من برد و تیرباران کرد

گفتم  آخر : شکست چشمت عهد
گفت : چشمم نکرد ، مژگان کرد

گفتمش :  با لبِ تو عهد کنم
گفت کن ، زانکه بوسه ارزان کرد

چون ببستیم ، عهدِ لب بر لب
بر لبم ، لعلِ او دُرافشان کرد

من چو بی‌خویشتن شدم ، ز خوشی
پاره از من بکَند و پنهان کرد

گفتم آخر ، لبِ تو عهد شکست
گفت آن لب نکرد ، دندان کرد

دردِ عطّار را ، که درمان نیست
می‌ندانم ، که هیچ درمان کرد

محمود حبیبی در ‫۲۱ روز قبل، چهارشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۴۲ دربارهٔ ناصرخسرو » سفرنامه » بخش ۱۷ - قرول و مرد عرب شصت ساله:

با درود 

دوستان گرامی که آهنگ و خوانش دلنشین دارند، این سفرنامه ارزشمند را خوانش کنند و در اینجا همرسانی کنند 

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫۲۱ روز قبل، چهارشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۵۲ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۶ - قصیدهٔ مرآت الصفا، در حکمت و تکمیل نفس:

به استناد زیرنویس دیوان خاقانی، نسخه علی عبدالرسولی، «بید انجیر» در بیت شماره 87 عبارت است از «بوتۀ کرچک».

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫۲۱ روز قبل، چهارشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۴۸ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۶ - قصیدهٔ مرآت الصفا، در حکمت و تکمیل نفس:

خوانش درستِ مصرع نخست بیت شماره 27 به شکل زیر است:

«به اول، نَفْسْ چون زنبورِ کافر داشتم لیکن» (zanbur'e)

 

1-«زنبورِ کافر» در شعرهای زیر نیز آمده است:

–«خانهٔ زنبورِ شهد آلود رفت از صحنِ خوان/چون ز غمزه، ساقیان زنبورِ کافر ساختند» (خاقانی، قصیده شماره 70، بیت 16)

–«یا در آن خانهٔ مگس گیران/سرخْ زنبورِ کافر اندازند» (خاقانی، ترجیعات، شماره 6، بند دوم، بیت 19)

–«شنیدی که زنبورِ کافر بمیرد/هر آنگه که نیشی به مردم فرو زد» (خاقانی، قطعات، شماره 123، بیت 3)

–زنبورِ کافر ار پی غوغا به کینِ توست /بر عنکبوت یک‌تنه تهمت چه می‌بری» (خاقانی، قطعات، شماره 328، بیت 11)

‌–«در اوهن‌البیوت چه ترسی ز عنکبوت/چون بر در مشبک زنبور کافری» (خاقانی، قطعات، شماره 328، بیت 12)

–«گر برآرد عشق دود از عقل، جای رحم نیست/خانه زنبور کافر مستحق آتش است» (صائب تبریزی، غزل شماره 1007)

2-«زنبورِ کافر» در لغتنامه دهخدا (صفحه 12944، ستون اول، زیرِ «زنبورِ سرخ») نیز آمده است.

3-در برخی از گویش‌های بومی (دست کم در خرم‌آباد)، به زنبور درشت و سرخ، «زنبور کافر» می‌گویند.

 

*بهره‌گیری از نگرش سیستمی، یعنی افزایش دقت و درستی در کار پژوهشی.

*مرگ هر زبان و گویش–در هر گوشه از جهان–رابطۀ فرهنگی ما را با گذشتگان، خواهد گسست.

وحید سبزیان‌پور wsabzianpoor@yahoo.com در ‫۲۱ روز قبل، چهارشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱:

با عرض ادب و احترام

در این شرح تلاش بر ذکر مواردی است که از دید نافذ باریک اندیشان گنجور پنهان مانده است. اگر تکرار سخن دیگران در این بخش دیده می­شود بر این بنده نادیده گرفته به عین عنایت و دیدة رضایت بنگرید.

بیت اول

شراب دست­فرسودی شاعرانه، نماد شادی و طرب است؛ بر صف رندان زدن کنایه از پیوستن به رندان و پیروی از روش و آیین آنهاست.

چرا حافظ به صف رندان پیوسته است؟ زیرا رندان به عرف و عادت و سنت­های رایج و بی­اساس؛ در میان مردم پایبند نیستند. شادی مردم مقید و در گرو اموری است که اساس و بنیان ندارد اما رندان در شادی و شادخواری آزاد و رها از این موانع هستند.

هرچه باداباد: یعنی پیامدها و دردسرهای این بی­اعتنایی به عرف و عادت مردم را پذیرا هستم زیرا مهم شادی و شاد زیستن است؛ نه چیزی دیگر.

بیت دوم

دل بر اساس اعتقاد گذشتگان مرکز ادراک و فهم انسان است. گره از دل گشودن کنایه از آزاد کردن فکر و رهایی از تأمل و اندیشه است. سپهر مجازا به معنای هستی، آفرینش، راز خلقت و امور متافیزیکی است.

در بند فهم زوایای پنهان و نامکشوف جهان مباش. همت خود را مصروف این کلاف سردرگم و ناگشودنی مکن که اذهان ورزیده و اربابان بصیرت از این بیابان راه به جایی نبرده­اند..

(حدیث مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو / که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را. حافظ)

زیرا انسان با انکه مو شکافی می­کند و خورشید را می­شناسد اما از اسرار یک مو و یک ذره آگاه نمی­شود. (دل گرچه در این بادیه بسیار شتافت / یک موی ندانست ولی موی شکافت // اندر دل من هزار خورشید بتافت / آخر به کمال ذره­ای راه نیافت)

(روزها فکر من این است و همه شب سخنم / که چرا غافل از احوال دل خویشتنم // از کجا آمده­ام آمدنم بهر چه بود / به کجا میروم آخر ننمایی وطنم // مانده­ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا / یا چه بوده است مراد وی از این ساختنم. مولوی)

(در دایره‌ای که آمد و رفتن ماست / او را نه بدایت نه نهایت پیدا‌ست // کس می‌نزند دمی در این معنی راست / کاین آمدن از کجا و رفتن به کجاست؟ خیام)

بیت سوم

دنیا هرگز بر یک پاشنه نمی­چرخد، عجوزة هزار داماد است، فراز و فرود و جزر و مدش بسیار است، کارخانه­ای است که تغییر می­کند؛ چنان نماند چنین هم نخواهد ماند.

حافظ از میان همة اسم­های دنیا مثل خاکدان؛ خراب­آباد؛ دار الغرور؛ دار الفنا؛ رباط دو در، جهان، دنیا، روزگار، و... چرخ را انتخاب کرده تا هم با انقلاب تناسب داشته باشد و هم نشانة چرخش و بیقراری و ناپایداری دنیا باشد

بیت چهارم

حافظ بر این باور است که شادی­های دنیا ناپایدار، زودگذر و توأم با درد و رنج و اندوه است. زیرا همین پیاله­ای که جلو چشم توست از ذرات استخوان شاهان است. خواجة شیراز با کشیدن نمادها و اسطوره­هایی شاخص و برجسته، چون قباد و جمشید، به صحنة زندگی، تضادی بوجود آورده است تا بی­اصالتی و نااستواری شادی را در جهان فرایادآورد که به مرگ و حسرت ختم می­شود.

بیت پنجم

این استفهام انکاری است یعنی هیچ کس از سرنوشت رفتگان از دنیا خبر ندارد. در واقع اطلاعات ما از سرنوشت اموات فقط اخباری است که دیگران نقل کرده­اند زیرا مرگ تجربه­­ای فردی است که قابلیت شرح و تکرار ندارد، و هیچ کس از آن خبر نداده است. با عینک بدبینی می­توان گفت که در عمق روح و اندیشة حافظ تردید دربارة سرنوشت مردگان دیده می­شود.

بیت ششم

شیرین در این بیت ایهام دارد هم معشوق فرهاد است و هم صفتی برای لب. این بیت اشاره به حسرت آدمی حتی پس از مرگ دارد.

شیرین و فرهاد نماد عشق و دلدادگی هستند لاله­ای که از چشم فرهاد، پس از هزاران سال از دل خاک ­می­روید نشانة حسرت آدمی و دلبستگی به دنیا حتی در خاک گور است.

بهار آیو به صحرا و در و دشت / جوانی هم بهاری بود و بگذشت // سر قبر جوانان لاله رویه / دمی که گلرخان آیند به گلگشت. خیام 

بیت هفتم

لاله که شبیه جام شراب است بدین سبب دائما به دست این گیاه است و بدین سبب دست از باده­خواری و طرب بر نمی­دارد که می­داند که بنیاد عمر بر باد است و قصر امل سخت سست بنیاد است، دنیا بی­وفا و عجوزه­ای است که هزار داماد است، پس لازم است که در دوروزة عمر به لشکر غم اجازة ورود به ذهن نداد و این دورة کوتاه را به شادی گذراند

بیت هشتم

شراب و شادخواری را گنجی در خرابة دنیا می­داند. تناسب بین گنج و خرابه که معمولا گنج را در خرابه­ها پیدا می­کردند برای این است که این نکته باریک را یادآور شود که دنیا با همة اسباب خرابش با همة رنج­ها و مصائبش، دارو و درمانی به نام شراب دارد. البته تفسیر ماهیت این شراب وابسته به نوع نگاه به هستی است.

بیت نهم

بهاء الدین خرمشاهی در حافظ­نامه گفته است حافظ دچار نوعی اختلال روحی بوده که از سفر و دوری از شهر و دیار دچار اضطراب و آشفتگی روحی می­شده است.

بیت دهم

حافظ این معنی را القا می­کند که اسباب شادی در کنار شراب، نوای چنگ و پرده­های ساز و موسیقی است. توصیة حافظ گره زدن شراب به نواهای آسمانی موسیقی، برای تکمیل عیش و عشرت و تسلی خاطر دل­های مجروح و زخمی است.

علی میراحمدی در ‫۲۱ روز قبل، چهارشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۲۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۹:


«دل ضعیفم از آن می‌کَشَد به طَرْفِ چمن
که جان ز مرگ به بیماریِ صبا ببرد»
بیت بسیار زیبا و هنرمندانه ای است.
باد صبا  آرام و آهسته و افتان وخیزان میگذرد بنابراین شاعر آن را بیمار خوانده اما نَفَس همین باد  باعث شادی روح و سلامت روان آدمی است .
شاید بسیاری از انسانها در طول زندگانی خود هرگز وزش نسیم بر گونه های خود را احساس هم نکنند چه رسد که بخواهند از آن لذت ببرند و آن را دریابند.
بسیارند کسانی که یک عمر از آنها گذشته و تاکنون نگاهی به یک درخت نینداخته یا گربه ای را ننواخته باشند!
وقتی انسان روحی لطیف و فطرتی بیدار داشته باشد با نسیمی هم به وجد می آید .

کوروش در ‫۲۱ روز قبل، چهارشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۴۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۸۷ - مبالغه کردن موش در لابه و زاری و وصلت جستن از چغز آبی:

ما کییم این را بیا ای یار من

روز من روشن کن از خلق حسن

 

یعنی چه ؟

 

کوروش در ‫۲۱ روز قبل، چهارشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۳۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۸۷ - مبالغه کردن موش در لابه و زاری و وصلت جستن از چغز آبی:

من بدین یک‌بار قانع نیستم

در هوایت طرفه انسانیستم

 

یعنی چه ؟

 

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۲۱ روز قبل، چهارشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۲۱ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۸:

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۸
                         
عزمِ خرابات ، بی‌فنا نتوان کرد
دست به یک دُرد ، بی صفا نتوان کرد

چون نه وجود است ، نی عدم ، به خرابات
لاجرم این یک ، از آن جدا نتوان کرد

شاه مباش و گدا مباش ، که آنجا
هیچ ، نشانِ شه و گدا ، نتوان کرد

گم شدن و بیخودی است ، راهِ خرابات
توشهٔ این راه ، جز فنا نتوان کرد

هر که ز خود محو گشت ، در بُنِ این دِیر
وعدهٔ اثباتِ او ، وفا نتوان کرد

سایه ، که در قرصِ آفتاب فرو شُد
تا به ابد ، چارهٔ بقا نتوان کرد

لا شُو ، اگر عزم می‌کنی تو ، به بالا
زانکه چنین عزم ، جز به لا نتوان کرد

گر قدَری عمر ، بی‌حضور ، کنی فوت
تا به ابد آن قدَر ، قضا نتوان کرد

خود قدَری نیست ، این قدَر که جهان است
ترکِ جهانی ، به یک خطا نتوان کرد

گر ز خرابات ، دُرد قسمِ تو آید
تا ابدالابدَش ■  ، دوا نتوان کرد

چون به خرابات ، حاجتِ تو ، حضور است
حاجتِ تو ، بی مِیی روا نتوان کرد

یار عزیز است ، خاصه یارِ خرابات
در حقِ یاری چنین ، ریا نتوان کرد

همنفسی دُردکَش ، اگر به کف آری
دامنِ او ، یک نفس رها نتوان کرد

تا که نگردد فرید ، دُردکَشِ دِیر
قصّه ی دُردی کَشان ، ادا نتوان کرد

علی احمدی در ‫۲۱ روز قبل، چهارشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۱۹ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۸:

عمری‌ست مرا تیره و کاری‌ست نه راست

محنت همه افزوده و راحت کم و کاست

عمرم تیره است و کارهایم  دچار کژی است و بیشتر دچار رنج هستم و راحتی ها کمتر است

شکر ایزد را که آنچه اسباب بلا‌ست

ما را ز کس دگر نمی‌باید خواست

باز هم خدا رو شکر که همه این گرفتاری ها از یک جا نشات می گیرد  و کس دیگری نیست که گرفتاری جدیدی اضافه کند .

الزام رنج در دنیا را نشان می دهد و به ناچار باید برایش فکری کرد .یک نگاه اگزیستانسیالیستی که وجود خداوند را انکار نمی کند ولی او را دخیل در رفتار انسان نمی داند . بقول ژان پل سارتر  خداوند انسان را در این دنیا رها کرده است.

این ابیات را باید در کنار سایر رباعیات خیام تحلیل نمود .او چاره کار را نوشیدن می و درک مستی برای یافتن راهی برای کاهش رنجها می داند نه فقط سرکوب آنها.

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫۲۱ روز قبل، چهارشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۱۹ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۴ - مطلع سوم:

در مصرع دوم بیت 76، «ده آیت» همان «سرْ غَشْر» است که به استناد لغتنامه دهخدا (صفحه 13605، ستون دوم، سطر هشتم؛ چاپ دوم، سال 1377) و نسخه خطی مجلس به شماره دفتر 1366 (شرح مشکلات خاقانی، تالیف عبدالوهاب معموری)، عبارت است از:

ده آیه که به عنوان تبرک به نوآموزان درس می‌داده‌اند.

 

البته در لعتنامه دهخدا (همان صفحه، ستون اول، دو سطر مانده به آخر)، جنبه دیگری از «سر عشر» یا «ده آیت» توضیح داده شده اما، در اینجا و نیز قصیده 126، منظور شاعر دقیقا نخستین درس آموزگار است.

ahmad aramnejad در ‫۲۱ روز قبل، چهارشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۱۵ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۸۸:

درود و عرض ادب:
"با توجه به وزن اعلام شده یعنی"مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن"مصراع"چشم به جای دیگر و دل جای دیگر است"منطبق بر وزن فوق نیست واگر بصورت"چشمم به جای دیگر و دل جای دیگر است" نوشته شود منطبق با وزن خواهد بود

 

.فصیحی در ‫۲۱ روز قبل، سه‌شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۵۹ در پاسخ به فرهود دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۱:

مختصر ومفید😁😁😁😁

علی احمدی در ‫۲۱ روز قبل، سه‌شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۵۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۶:

دریاب که از روح جدا خواهی رفت

بدان که جدای از مسئله روح (که اطلاع دقیقی از آن ندارم) ،بالاخره از این دنیا خواهی رفت .

در پردۀ اسرار فنا خواهی رفت

حداقل چیزی که معلوم است این است که نیست می شوی و این هم جزء اسرار دنیاست و کسی نمی داند .

می نوش ندانی از کجا آمده‌ای

برای اینکه ندانی از کجا آمده ای و این فکر تو را نیازارد می بنوش تا از این هشیاری خلاص شوی و درک بهتری داشته باشی 

خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت

و برای آنکه به این فکر نکنی که به کجا خواهی رفت هم سعی کن خوش باشی و دنیا را با همان درک جدید ناشی از مستی خوش تر و آباد تر کنی .

خیام موضع ندانم گرایی را به راحتی و زیبایی به نمایش می گذارد و می گوید اگر این سوالها ذهنت را خسته می کند و می خواهی به آنها فکر نکنی که خاصیتی هم ندارد بیا و زندگی ات را با خوبی و خوشی ادامه بده و سعی کن تا همه چیز خوب و خوش بماند..با ندانم گرایی هم می توان زندگی کرد .

ممکن است در میان انسانها برخی از اینکه چرا نمی توانند فلسفی فکر کنند یا مثلا عاشقانه و عارفانه فکر کنند برایشان آزار دهنده باشد .این ابیات کمکی به این افراد است که بدون پاسخ دادن به این سوالات هم میتوان زندگی کرد .میلیونها نفر در دنیا بدون پاسخ به این سوالات زندگی عادی خود را دارند و اتفاقا نمی توان آنها را ابله خواند.

سام در ‫۲۱ روز قبل، سه‌شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۵۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۵:

گر زانک نه در میان مایی

برجسته چراست این میان‌ها        برجسته اشتباه است   بر بسته صحیح است

علی احمدی در ‫۲۱ روز قبل، سه‌شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۳۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۵:

در فصل بهار اگر بتی حور سرشت

یک ساغر مِی دهد مرا بر لب کشت

اگر در فصل بهار یک زیباروی خواستنی خوشخو در ملاء عام (کنار کشتزار) یک پیاله می به من بدهد و مرا به زندگی امیدوار کند 

هر چند به نزد عامه این باشد زشت

سگ به ز من است اگر برم نامِ بهشت

اگرچه در نظر مردم این کار زشت باشد ،ولی اگر بخواهم به زندگی پشت کنم به امید بهشت واقعا از سگ کمترم.

مفهوم واضح است .می گوید حال را بچسب آینده هنوز نیامده است .   

علی احمدی در ‫۲۱ روز قبل، سه‌شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۲۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۹:

چون نیست ز هرچه هست جز باد به دست

از آنجاییکه هر چه که داری در آخر هیچ خواهد بود و همه چیز بر باد است و چیزی جز باد دستت را نمی گیرد

چون هست به هرچه هست نقصان و شکست

و از آنجاییکه هرچه که هست و داری ناقص خواهد شد .و حتی توانایی هایت هم کم خواهد شد

انگار که هرچه هست در عالم نیست

پس بیا فرض کن هرچه داری اصلا مال تو نیست .گویا داشته هایت اصلا در عالم نیست .پس چه کار کنیم ؟

پندار که هرچه نیست در عالم هست

بیا فکر کن آن چیزی که نداری و از آن بی خبری در عالم وجود دارد حتی اگر به نظرت غیرممکن است .خیام معلم امید است امید به غیرممکن ها .در قدیم امید به چیزهایی تعلق می گرفت که احتمال رخ دادن آن زیاد باشد ولی در طول تاریخ فلسفه کم کم دامنه امید به احتمالات بعید هم کشیده شده است .خیام می گوید به غیر ممکن ها امید داشته باش و فکر کن .و این کلید حل معماهای بشر است تا بتواند راههای جدید را بیابد و توسعه یابد.

۱
۳۲
۳۳
۳۴
۳۵
۳۶
۵۶۱۰