گنجور

حاشیه‌ها

میوند ر. خویشکی در ‫۲۳ روز قبل، جمعه ۱۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۳۳ دربارهٔ اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۹:

با سلام و درود. رکن اخیر هر یک از ابیات این شعر سه هجایی است، به نظر بنده وزن شعر «فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن» باشد.

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۲۳ روز قبل، جمعه ۱۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۴۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۹:

که یزدان وُرا  یار به اندازه باد

غم و مرگ و سختی بر و تازه باد

مصرع اول به چه مانا ست?

گزنفون در ‫۲۳ روز قبل، جمعه ۱۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۳۶ در پاسخ به کورش دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۰۸:

اگر از عروض شعر فارسی چیزی نمی‌دانیم سکوت عین فضیلت است. در این مصراع هجای پنجم که بلند است به جای دو هجای کوتاه آمده که از اختیارات شاعری است و نه تنها روا است بلکه بخصوص در شعر خراسانی بسیار متداول است و در دیوان شمس هم صدها و بلکه هزاران نمونه دارد.

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۲۳ روز قبل، جمعه ۱۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۳۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۹:

بماندند پیران ابی پای و پر

بشد آلت ورزش و ساز و بر

گنجوریان مصرع دوم را راهنمایی کنید. سپاسگزارم 

آلت ورزش?

آلت بر?

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۲۳ روز قبل، جمعه ۱۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۳۰ در پاسخ به nabavar دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۹:

ناباور گرامی, بسیار سپاسگزارم 

 کاملا درست است.

میگه این مردم اینقدر خر و احمق بودند که بجای اینکه در تکاپوی پذیرایی از پادشاه کشور بشوند, بلانسبت خر که یک جا می بندند و تکون نمی خورد, بِرّ و بِر فقط تماشا کردند!

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۲۳ روز قبل، جمعه ۱۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۲۶ در پاسخ به nabavar دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۹:

ناباور گرامی, بسیار سپاسگزارم 

 

کوروش در ‫۲۳ روز قبل، جمعه ۱۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۱۴ در پاسخ به رضا از کرمان دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۵۱ - بیان آنک حق تعالی هرچه داد و آفرید از سماوات و ارضین و اعیان و اعراض همه باستدعاء حاجت آفرید خود را محتاج چیزی باید کردن تا بدهد کی امن یجیب المضطر اذا دعاه اضطرار گواه استحقاقست:

زرع جان را کش جواهر مضمرست ابر رحمت پر ز آب کوثرست

پس منظور از ابر رحمت چیه

عرب عامری.بتول در ‫۲۳ روز قبل، جمعه ۱۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۱۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۰:

درود دوستان

این غزل از غزلهای عاشقانه و بسیار زیبای سعدی ست، که سعدی با مطلع بسیار زیبایی آغاز میکنه:

*خجسته است صبح کسی که تو به او التفات کنی وکامیاب است کسی که آن روز، تو از مقابلش عبور کنی و بهش توجه کنی.

 

*بنده ای که مطیع تو باشه، بنده نیست آزاد است و دلکش است آن سرزمینی که تو به آنجا سفر کنی.

*دیگر نبات را نخرد، مشتری به هیچ

حتی اگر یک تبسم به قدر شکر داشته باشی، مشتری دیگه سمت نبات که نماد کل شیرینی و حلاوت هست نمیره.این جزء در برابر کل چقدر زیبا و پر معناست.

*ای سرچشمه نور و ای سایه ی همای سعادت و خوشبختی، برای ما نگاهی و التفات کوچکی از سمت تو کافیست.

چقدر زیبا اینجا هم آفتاب رو منشا خیر و سعادت دانسته سعدی، و هم سایه رو. سایه ای که ناشی از عدم تابش آن خورشید سعادت باشه آن سایه تاریک هم محل سعادت هست.

*تو هر چقدر که به من بی توجهی و جفا کنی، من دوستی و وفای خود را ذره ای از تو کم نمی کنم.

*حتی به من اگر ذره ای توجه کنی، مسلم و حتمی بدان که در برابر این مقدار توجه، سرم را به پایت... مقابلت می اندازم.(قدر شناس بودن خودش رو داره میگه)

*من یک عمر هست که هر شبم را با یاد تو به صبح می رسانم، ولی تو هر شب میخوابی که دل به سکوت شب بسپاری. شبهای پریشان خودش رو در برابر شبهای ساکت و پر آرامش معشوق داره میذاره.

*در کل عالم، وجهه و چهره و توجهم به سوی تو است و وای اگر این توجه را تو از من برگیری و چهره از من بگردانی...

*گفتی خیلی زود به حال تو توجه میکنم، آری میدانم، ولی آن زمان توجه می کنی که من دیگر مرده ام و تو توجه به قبر و آرامگاه من میکنی.(التفات یار رو نوش داروی بعد از مرگ سهراب میدونه )

*بعد خودش داره جواب میده به این بیت بالا، که ای سعدی! در میدان عشق شرط عاشقی و بلاکش ِ معشوق بودن اینه که خودت رو سپرِ تیرِ سرزنشها و ملامتهای این راه کنی

*و بعد یک راهکار میده که: ای دانا، ای حکیم، یک سپری از عقل برای خودت داشته باش که از تیر و نیزه طنازی و رعنایی معشوق در امان باشی.

غمزه به معنای چشم بر هم زدن معشوق هست.سعدی پیشنهاد میکنه اگر میخواهی دچار و مبتلای طریق عشق نشی، پس یک سپر عقل برای خودت مهیا کن.

غزلی زیبا و عاشقانه که در انتهای غزل سعدی با یک بیت ، کل ابیات عاشقانه رو به مصاف عقل فرستاده.

موید باشید.

امین آب آذرسا در ‫۲۳ روز قبل، جمعه ۱۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۰۲ در پاسخ به فرادست دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۰:

ابیاتی که به شعری اضافه شده اند چطور؟

مثل بیت "چو ایران نباشد تن من مباد / بدین بوم و بر زنده یک تن مباد" که به شاهنامه اضافه شده

در حقیقت تغییر صورت نگرفته. فقط اضافه شده

امین آب آذرسا در ‫۲۳ روز قبل، جمعه ۱۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۵۸ در پاسخ به بابك فاضلي دلشاد دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۰:

لب مطلب

امین آب آذرسا در ‫۲۳ روز قبل، جمعه ۱۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۵۶ در پاسخ به آرش دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۰:

مشکل این است که اگر بگوئیم معنای بیت "چو عضوی به درد آورد روزگار / دگر عضو ها را نماند قرار" درد گرفتن اعضای بدن و تاثیر آن بر بقیه اندام ها هست، این یک معنی سطحی است و پیام شعر را به هیچ وجه بازتاب نمی دهد.

اما سعدی می خواهد در مورد مسائل والای انسانی صحبت کند. همانطور که در بیت بعدی نیز گفته شده. پس بیت مذکور قطعا در مورد به درد آمدن انسان ها از ‌دیدن در‌د همنوعان خودشان است. یعنی اینجا عضو به معنای اندام نیست؛ بلکه به معنای عضوی از جامعه است.

امین آب آذرسا در ‫۲۳ روز قبل، جمعه ۱۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۵۱ در پاسخ به محمد رضا سرخوش دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۰:

اما مصححین اشعار خودشون اینکاره هستن. ادبیات دان و سخنور هستن

امین آب آذرسا در ‫۲۳ روز قبل، جمعه ۱۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۴۹ در پاسخ به محمدرضا دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۰:

به نظر شما با پیوند اعضا پیام شعر به درستی به خواننده القا میشه؟!

امین آب آذرسا در ‫۲۳ روز قبل، جمعه ۱۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۴۶ در پاسخ به بنی آدم دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۰:

منظور از "چو عضوی به درد آورد روزگار / دگر عضو ها را نماند قرار" چیزی که شما گفتید نیست

منظور اینه که اگر یک انسان دچار دردی بشه، سایر انسان ها هم از درد اون فرد دردمند میشن.

اینجا عضو به معنای عضو بدن نیست. اگر بخوایم عضو رو به این معنی بگیریم که پس سعدی پیام خودشو نرسونده و بدتر پیامی فوق العاده سخیف و بی ارزش داره!

اینجا عضو به معنای تک تک افراد جامعه هست.

بنی آدم اعضای یک پیکرند هم منظورش همینه. پیکر اینجا به معنای کالبد نیست. بلکه به معنای جامعه هست.

یوسف شیردلپور در ‫۲۳ روز قبل، جمعه ۱۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۳۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰۳:

اجرای این شعر وغزل توسط استاد شجریان یعنی هزار بار تفسیر یعنی نمایش خدا ورقص در خود ورها ازخود پرواز به اوج کهکشان ها وگم شدن در خود وبرگشت به منتهای هستی واز هستی به نیستی دست مریزاد مولانا و مرحبا استاد شجریان 💛💛💞💞

nabavar در ‫۲۴ روز قبل، پنجشنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۳۴ در پاسخ به فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۵:

فاطمه بانو

یکی کاروان‌خانه بود و سرای

کزان خانه بیرون نبودیش جای

ز در و ز یاقوت و هر گوهری

ز هر بدره‌ای بر سرش افسری

به نگاه من میگوید:

هر گوهری درآن خانه بود ”  کزان خانه بیرون نبودیش جای “ که جای دیگری یافت نمیشد

nabavar در ‫۲۴ روز قبل، پنجشنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۲۷ در پاسخ به شایان کریمی دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳۰:

شایان گرامی

شب نه آه سرد را دل عرش پیما کرده بود

آسمان از صبح محشر دفتری وا کرده بود

به نظر می رسد می گوید:

آه سردِ دل ” ناله ها و گلایه های دل“ به عرش نمی رسید چون در آسمان غوغایی همچون روز محشر به پا بود

شاد زی پایدار

 

nabavar در ‫۲۴ روز قبل، پنجشنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۰۳ در پاسخ به فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۹:

فاطمه بانو

به نظر من

همه میخکوب و بی حرکت ماندند و واکنشی نشان ندادن

nabavar در ‫۲۴ روز قبل، پنجشنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۰۰ در پاسخ به فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۹:

فاطمه بانو،

دژم سازگشتن. [ دُ ژَ / دِ ژَ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) خشمناک و بددل و بداندیش شدن. تیره دل گشتن :
چو بشنید بهرام ازو بازگشت
برآشفت و با او دژم ساز گشت.

فردوس

|| تیرگی گرفتن. تیره شدن ساز کردن :
چو خورشید تابان دژم ساز گشت
ز نخجیرگه تنگدل بازگشت.

۱
۳۱
۳۲
۳۳
۳۴
۳۵
۵۲۶۲