برمک در ۲۶ روز قبل، چهارشنبه ۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۵۳ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » جمشید » بخش ۳:
به خونش بپرود برسان شیر
بدان تا کند پادشا را دلیر
برمک در ۲۶ روز قبل، چهارشنبه ۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۴۹ در پاسخ به نوید دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » جمشید » بخش ۳:
بگذار و بنگر تا چه گررد و نباید انها را درودن و درو کردن
-
یکی نامور پاک خوالیگم
-
خوالیگر مانند خالیگر بخوان
-
همه سروده های شاهنامه بر یک وزن است
برمک در ۲۶ روز قبل، چهارشنبه ۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۳۳ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » جمشید » بخش ۲:
بگمانم این ها نیز بخشی از سروده فردوسی است
چنان بد که ابلیس روزی پگاه
بیامد به سان یکی نیکخواهدل مهتر از راه نیکی ببرد
جوان گوش گفتار او را سپردهمانا خوش امدش گفتار اوی
نبود آگه از زشت کردار اوی
بدو داد گوش و دل و جان پاک
پراکند بر تارک خویش خاک
چو ابلیس دانست کو دل بداد
بر افشاد از او گشت بسیار شاد
فراوان سخن گفت زیبا و نغز
جوان را ز دانش تهی کرد مغز
همی گفت دارم سخنها بسی
که انرا نداند بجز من کسی
جوان گفت برگوی چندین مپای
بیاموز مارا تو ای نیک رای
بدو گفت پیمانت خواهم نخست
پس آنگه سخن برگشایم درست
جلال ارغوانی در ۲۶ روز قبل، چهارشنبه ۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۲۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۵:
به راستی سخن سعدی شعر است .مانند کسی که آب میخورد به راحتی شعر می گوید.وشعرش چون آب جان آدمی را صفا می دهد.
آن چنان که جسم برای حیات به آب نیاز دارد
جان نیز برای حیات خود به شعر سعدی نیازمند است
جلال ارغوانی در ۲۶ روز قبل، چهارشنبه ۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۱۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۷:
پای بستن به معنی غل وزنجیر کردن یک فرد است .وفرد زندانی شور وذوقی ندارد
.بنابراین معنای این مصرع این است که نمی توان بلبل را زندانی کرد تا برای گل ترانه نخواند.
ضمنا نای بلبل بیشتر شبیه زیست شناسی است وجنبه ادبی ندارد ومسبوق به سابقه نبوده.
عزیزی با خواندن این شعر به یاد حضرت علی افتاده حیرتا که هر سخنی را به دین واین وآن نسبت دادن به قول سعدی طیره عقل است
عباس جنت در ۲۶ روز قبل، چهارشنبه ۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۰۹:
خداوند در قران مجید در روز قیامت که قیام مظهر ظهور الهی است به مومنین از ظرف مهر شده " رَحِیقٍ مَخْتُومٍ" شرابی پاک مینوشاند. منظور از شراب آیات الهی است و منظور از رحیق مختوم یعنی آیاتی که تا حال گفته نشده است
سوره ۷۶: الإنسان
عَالِیَهُمْ ثِیَابُ سُنْدُسٍ خُضْرٌ وَإِسْتَبْرَقٌ وَحُلُّوا أَسَاوِرَ مِنْ فِضَّةٍ وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا ﴿۲۱﴾
[بهشتیان را] جامه های ابریشمی سبز و دیبای ستبر در بر است و پیرایه آنان دستبندهای سیمین است و پروردگارشان باده ای پاک به آنان می نوشاند
سوره ۸۳: المطففین
یُسْقَوْنَ مِنْ رَحِیقٍ مَخْتُومٍ ﴿۲۵﴾ از باده ای مهر شده نوشانیده شوند
حضرت مولانا در این غزل چه زیبا این صحنه را به تصویر کشیده.
من بیخود و تو بیخود، ما را کی بَرَد خانه؟ / من چند تو را گفتم، کم خور دو سه پیمانه؟
در شهر یکی کس را، هشیار نمیبینم / هر یک بَتَر از دیگر، شوریده و دیوانه
جانا به خرابات آ، تا لذّتِ جان بینی / جان را چه خوشی باشد، بی صحبتِ جانانه؟
هر گوشه یکی مستی، دستی زِ بَرِ دستی / وان ساقیِ هر هستی، با ساغرِ شاهانه
تو وقفِ خراباتی، دَخلت مِی و خَرجت مِی / زین وقف به هُشیاران، مَسپار یکی دانه
ای لولیِ بَربَطزن تو مستتری یا من؟ / ای پیشِ چو تو مستی، افسونِ من افسانه
همه مومنان از این شراب بهشتی مست شدند و برای مست شدن بیشتر باهم رقابت میکنند برای گرفتن ساغر از آن ساقی روحانی " دستی زِ بَرِ دستی" بلند میکنند.
از خانه برون رفتم، مستیم به پیش آمد / در هر نظرش مُضمَر، صد گلشن و کاشانه
چون کشتیِ بیلنگر، کَژ میشد و مَژ میشد / وز حَسرتِ او مُرده، صد عاقل و فرزانه
گفتم: «ز کجایی تو؟»، تَسخر زد و گفت: ای جان! / نیمایم ز تُرکستان، نیمایم ز فَرغانه
نیمایم ز آب و گِل، نیمایم ز جان و دل / نیمایم لبِ دریا، نیمی همه دُردانه
گفتم که «رفیقی کن، با من که منم خویشات" / گفتا که «بِنَشْناسَم، من خویشْ ز بیگانه»
اینجا اشاره به ذات انسان است که نیمی روحانیت است و نیمی مادیات هم از آب گلیم هم از جان ودل هم میتوانیم لب دریا بنشینیم هم میتوانیم از عمق دریا مروارید ها را در آوریم.
من بیدل و دستارم، در خانهٔ خَمّارم / یک سینه سخن دارم، هین شرح دهم یا نِه؟
در حلقهٔ لنگانی، میباید لنگیدن / این پند ننوشیدی، از خواجهٔ عُلْیانه
مولانا لقب خاموش بخود داده چون میداند "یک سینه سخن" دارد ولی در "خانه خمار" است و کسی استعداد شنیدن آنها را ندارد. وقتی بین لنگانی "می باید لنگیدن". خواجه عُلْیانه نام یک دیوانه معروفی درزمان مولانا است.
سرمستِ چنان خوبی، کِی کم بُوَد از چوبی؟ / برخاست فَغان آخر، از اُستُنِ حَنّانه
شمسُالحقِ تبریزی! از خلق چه پرهیزی؟ / اکنون که درافکندی، صد فتنهٔ فَتّانه
عصای موسی و درختی خدا از طریق آن با موسی صحبت کرد و " اُستُنِ حَنّانه" ستون چوبی که حضرت محمد درمواقع خطبه کردن به آن تکیه میداد همه از چوب بود.وقتی چوب به این مقام میرسد توکه چنان خدائی داری " سرمستِ چنان خوبی" از چوب کمتر نیستی.
مُضمَر = در ضمیر نگهداشتهشده. تَسخر = ریشخند؛ استهزا عُلْیان = قد دراز حَنّان = مهربان
لولیِ بَربَطزن = کولی ساز بدست
استن حنان = ستون چوبی که پیامبر هنگام خطبه، به آن تکیه میداد
جلال ارغوانی در ۲۶ روز قبل، چهارشنبه ۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۵۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۶:
این لطافت که به اشعار تو داری سعدی
نتوان گفت که طاووس بسی زیبا بود
جلال ارغوانی در ۲۶ روز قبل، چهارشنبه ۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۳۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۱:
سعدی شیرین سخن درجان ما
از کلام خویش غوغا می کند
جلال ارغوانی در ۲۶ روز قبل، چهارشنبه ۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۳۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۱:
چنان نسبت شهد به سعدی رفت
عجب زخلق زنیی شکر گیرند
جلال ارغوانی در ۲۶ روز قبل، چهارشنبه ۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۳۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۱:
چنان نسبت شهد به سعدی زفت
عجب که خلق ز نی شکر، شکر گیرند
جلال ارغوانی در ۲۶ روز قبل، چهارشنبه ۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۱۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹:
انصافا سعدی به زیبایی وبه حق ازخودش تعریف کرده.وشکی نیست که سعدی شایسته هر تعریفی است.
بلبل طبع تو سعدی چو سخن می گوید
عندلیبان جهان بین که همه بی کارند
جلال ارغوانی در ۲۶ روز قبل، سهشنبه ۸ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۲۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲:
هزار مانی نقاش روزگار اگر آرد
گمان مبر یکی چو سعدی صورت نگار ما باشد
جلال ارغوانی در ۲۶ روز قبل، سهشنبه ۸ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۵۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۱:
مصرع آخر نسوخت است .ومشکل وزن ندارد.
حسن افشاری در ۲۶ روز قبل، سهشنبه ۸ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۴۷ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۶:
دو بیت آخر رسما آموزش کشور داریست.
این دو بیت باید تو دانشگاه تدریس کرد.
راشد ظاهر rashidahmadzahir@gmail.com در ۲۶ روز قبل، سهشنبه ۸ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۰۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴ - مناجات و پناه جستن به حق از فتنهٔ اختیار و از فتنهٔ اسباب اختیار کی سماوات و ارضین از اختیار و اسباب اختیار شکوهیدند و ترسیدند و خلقت آدمی مولع افتاد بر طلب اختیار و اسباب اختیار خویش چنانک بیمار باشد خود را اختیار کم بیند صحت خواهد کی سبب اختیارست تا اختیارش بیفزاید و منصب خواهد تا اختیارش بیفزاید و مهبط قهر حق در امم ماضیه فرط اختیار و اسباب اختیار بوده است هرگز فرعون بینوا کس ندیده است:
بعد از بیت 20 یک بیت ذیل نیست :
نیستی باید که آن از حق بود
تا که بیند اندر آن حسن احد
بیت 20 :
تنفذو *
محمدصادق آقاعلیخانی در ۲۶ روز قبل، سهشنبه ۸ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۳۹ دربارهٔ فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱:
خوانشی زیبا از این غذل ارائه شده. توصیه میکنم حتما گوش کنید که لذت خواهید برد.
افسانه چراغی در ۲۶ روز قبل، سهشنبه ۸ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۳۳ دربارهٔ سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۲۸ - رجوع ولد به قونیه در رکاب شمسالدین:
شاید به جای عشق، جسم درستتر باشد باتوجه به بیت بعد که اشاره به روح و جسم میکند.
امین آب آذرسا در ۲۶ روز قبل، سهشنبه ۸ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۲۱ در پاسخ به غلامرضا دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷:
درود. به نظرم صنعت ادبی تناسب یا همان مراعات نظیر هم در این دو واژه وجود دارد.
احمد خرمآبادیزاد در ۲۶ روز قبل، سهشنبه ۸ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۱۶ دربارهٔ طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » مثنوی: آوازه شناس گشت خامه - از دولت این سرودنامه:
مصرع نخست بیت شماره 4:
مَردَنگ = تنبک <فرهنگ فارسی معین (6 جلدی)، در توضیح واژۀ «مَردَنگی»>
این واژه در سِنْدی (پاکستان)، «مِردَنگ» خوانده میشود.
سید محمد سجادی در ۲۵ روز قبل، چهارشنبه ۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۲۲ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۹ - پشیمان شدن شیرین از رفتن خسرو: