دوش در روی گنبد خضرا
مانده بود این دو چشم من عمدا
لون انفاس داشت پشت زمین
رنگ زنگار داشت روی هوا
کلبه ای بود پر ز در یتیم
پرده ای پر ز لؤلؤ لالا
آینه رنگ عیبه ای دیدم
راست بالاش در خور پهنا
مختلف شکل ها همی دیدم
کامد از اختران همی پیدا
افسری بود بر سر اکلیل
کمری داشت بر میان جوزا
راست پروین چو هفت قطره شیر
بر چکیده به جامه خضرا
فرقدان همچو دیدگان هژبر
شد پدید از کران چرخ دو تا
بر کران دگر بنات النعش
شد گریزان چون رمه ز ظبا
همچو من در میان خلق ضعیف
در میان نجوم نجم سها
گاه گفتم که مانده شد خورشید
گاه گفتم که خفت ماه سما
که نه این می برآید از پس خاک
که نه این می بجنبد اندر وا
من بلا را نشانده پیش و بدو
شده خرسند اینت هول و بلا
همت من همه در آن بسته
که مرا عمر هست تا فردا
مویها بر تنم چو پنجه شیر
بند بر پای من چو اژدرها
ناله زار کرد نتوانم
که همه کوه پر شد ز صدا
اشک راندم ز دیدگان چندان
کز دل سنگ بر دمید گیا
گر بخواهد از این همه غم و رنج
برهاند به یک حدیث مرا
خاصه شهریار شرق علی
آن چو خورشید فرد و بی همتا
آن که در نام ها خطابش هست
از عمیدان عصر مولانا
دولت از رأی او گرفته شرف
عالم از رأی او گرفته ضیا
خنجر عدل از او نموده هنر
گوهر ملک از او فزوده بها
رأی او را ذلیل گشته قدر
عزم او را مطیع گشته قضا
تیغ او بر فنای عمر دلیل
جود او بر بقای عیش گوا
بس نباشد سخاوت او را
زاده کوه و داده دریا
گر جهانی به یک عطا بدهد
از کف خویش نشمرد به سخا
دیده عالم از تو شد روشن
نامه دولت از تو شد والا
ملک را رتبتی نماند بلند
که نفرمود شهریار تو را
جز یکی مرتبت نماند که هست
جایگاه نشستن وزرا
بشتاب اندر آن که تا بکنی
روی داری همیشه در بالا
ای چو بارنده ابر در مجلس
وی چو آشفته شیر در هیجا
باز سالی دو شد که در حضرت
نه ای از پیش تخت شاه جدا
نه همی افتدت مراد سفر
نه همی آیدت نشاط غزا
باز بر ساز جنگ ایرا هست
خون به جوش آمده به مرگ و فنا
زین کن آن رزم کوفته شبدیز
کار بند آن زدوده روهینا
دشت را کن به خنجرت جیجون
کوه را کن به لشگرت صحرا
من از این قسم خویش می جویم
بازیی دیده ام درین زیبا
که به هر سو گذر کند سپهت
به هوا بر شود غبار و هبا
من بگیرم غبار موکب تو
که بود درد را علاج و شفا
در دو دیده کشم که دیده من
گشت خواهد ز گریه نابینا
در غم زال مادری که شده است
از غم و درد و رنج من شیدا
نیل کرده رخش ز سیلی غم
کرده کافور دیدگان ز بکا
چون عصا خشک و رفت نتواند
در دو گام ای عجب مگر به عصا
راست گویی همی در آن نگرم
که چه ناله کند صباح و مسا
زار گوید همی کجایی پور
کز غمت مرد مادرت اینجا
من بر این گونه مانده در فریاد
زآشنایان و دوستان تنها
بستد از من زمانه هر چه بداد
با که کرده است خود زمانه وفا
زآن نیارد ستد همی جانم
که تو بخریده ایش و داده بها
تا ضمیری است مرمرا به نظام
تا زبانی است مرمرا گویا
همتت را کنم به واجب مدح
دولتت را کنم به خیر دعا
از چون من کس در این چنین جایی
چه بود نی جز دعا و ثنا
مر مرا داد رأی تو آرام
مر مرا کرد جود تو به نوا
دستم از بخشش تو پر دینار
تنم از خلعت تو پر دیبا
شبی از من بریده نیست صلات
روزی از من بریده نیست عطا
مر مرا آنچنان همی داری
که ز من هم حسد برند اعدا
کرد گفتار من به دولت تو
آب و خون مغز و دیده شعرا
ایمنم زآنکه قول دشمن من
نشود هیچ گونه بر تو روا
زآنکه هرگز گزیده رأی تو را
هیچ وقتی نیوفتاد خطا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر توصیف زیبایی از عالم و طبیعت به همراه احساسی عمیق از تنهایی و غم دارد. او بر روی گنبد آسمان با چشمانش به تماشای زیباییهای دنیا نشسته است و به جزئیات مختلفی از ستارگان و اجسام آسمانی اشاره میکند. شاعر از حال و هوای خود و دردهایی که تحمل میکند، سخن میگوید و امید دارد که با کمکی از شهریار بزرگ، مشکلاتش حل شود. در ادامه، او به صفات نیک و بخشندگی شهریار اشاره میکند و از او دعا میکند تا در خدمت به مردم و سرزمینش باقی بماند. این شعر ترکیبی از زیباییهای طبیعی، احساسات عمیق و ستایش از صفات برجسته افراد است.
هوش مصنوعی: دیشب چشمانم به عمد بر روی گنبد سبز ماندند.
هوش مصنوعی: بخشی از زمین رنگی که مانند زنگار بود و بودی، در آن تنفسها و احساسات وجود داشتند. در هوای بالای آن، تغییرات و حالاتی پدیدار بود که نشاندهنده زندگی و احساسات مختلف بودند.
هوش مصنوعی: در یک کلبهای، محیطی از یتیمان دیده میشود و پردهای بسیار زیبا و پر از مروارید وجود دارد که درخشش خاصی دارد.
هوش مصنوعی: یک آینه را دیدم که رنگ و لعابی خاص دارد و در بالای آن، تصویری مناسب و زیبا وجود دارد که با وسعتی مناسب همخوانی دارد.
هوش مصنوعی: در اطرافم اشکال گوناگونی را مشاهده میکردم که از ستاره ها نمایان میشدند.
هوش مصنوعی: یک فرماندهای بود که تاجی بر سر داشت و کمربندی بر کمرش بود که او را ویژه میساخت.
هوش مصنوعی: راست پروین مانند هفت قطره شیر که بر لباس سبز چکیده است.
هوش مصنوعی: ستارههای دوتایی مانند چشمان وحشی در آسمان ظاهر شدند.
هوش مصنوعی: در افق دیگر، ستارههای چنبرهای مانند گلهای از羊، از جلوه زیبای آهو دوری میکنند و به سمت دیگری میگریزند.
هوش مصنوعی: مانند من که در میان مردم ضعیف هستم، مانند ستاره سها که در میان سایر ستارگان قرار دارد.
هوش مصنوعی: گاه گفتهام که خورشید در اینجا باقی مانده و گاه گفتهام که ماه در آسمان خوابیده است.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که چیزی که از خاک برمیآید، نمیتواند جنبشی از خود نشان دهد. به عبارتی دیگر، چیزی که بر پایهی خاک و اصول مادی است، نمیتواند حرکتی یا تغییری ایجاد کند.
هوش مصنوعی: من برایم سختی و مشکلاتی پیش آمده، اما با وجود اینها از آن رضایت دارم و به آنها خوشنودم.
هوش مصنوعی: تلاش و نیروی من تماماً معطوف به این است که تا فردا فرصت زندگی دارم.
هوش مصنوعی: موهای من مانند موهای شیر بر تنم نمایان است و پاهایم مانند بندهایی است که اژدها را نگه میدارند.
هوش مصنوعی: ناله و زاری من به حدی است که دیگر نمیتوانم ادامه دهم، زیرا صدای من تمام کوه را پر کرده است.
هوش مصنوعی: چنان اشک از چشمانم ریختم که حتی دل سنگی را نیز نرم کرد.
هوش مصنوعی: اگر بخواهد من را از تمامی این غم و رنج ها نجات دهد، کافی است یک سخن بگوید.
هوش مصنوعی: به ویژه پادشاه شرق، علی، که مانند خورشید بینظیر و یگانه است.
هوش مصنوعی: شخصی که در نامها به او اشاره میشود، از بزرگان و شخصیتهای مهم عصر مولاناست.
هوش مصنوعی: خوشبختی و موفقیت به واسطه نظر او به دست آمده است و اوست که به عالم اعتبار و روشنایی بخشیده است.
هوش مصنوعی: خنجر عدالت از او ساخته شده و هنر او ارزش گوهری را برای ملک افزایش داده است.
هوش مصنوعی: رأی او ضعیف شده و قدرت ارادهاش تحت تسلط قضا و سرنوشت قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که شمشیر او نشانهای از زوال عمر است، در حالی که بخشندگی او نشاندهندهی استمرار لذت و زندگی است.
هوش مصنوعی: سخاوت او تنها محدود به منابع طبیعی مانند کوه و دریا نیست; او از دل و نیت خوب خود بخشش میکند.
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد با بخشش و سخاوت واقعی صدها نعمت را به دیگران بدهد، نباید آن را به حساب بگذارد و شمارش کند.
هوش مصنوعی: چشمهای عالم به نور وجود تو روشن شد و نامهی قدرت و عظمت از تو به اوج رسید.
هوش مصنوعی: ملک دیگر مقام و جایگاه بلند و والایی ندارد، زیرا شهریار تو اینگونه نامی از او نبرد.
هوش مصنوعی: جز مقام و مرتبهای نمانده که نشستن وزرا در آنجا باشد.
هوش مصنوعی: سریعاً اقدام کن تا همیشه در موقعیت بالاتر و بهتری قرار داشته باشی.
هوش مصنوعی: تو مانند ابر بارانی هستی که در مجالس حضور دارد و همچون شیری آشفته و ناآرام در لحظهای پرهیجان و دغدغه.
هوش مصنوعی: یک سال دیگر گذشت و تو هنوز حضور نداری، از جایگاه تخت شاه به دور هستی.
هوش مصنوعی: نه مقصد سفر تو به دست میآید و نه هیجان جنگ و نبرد به تو میرسد.
هوش مصنوعی: دوباره جنگی در راه است و خونی که به جوش آمده، نشان دهنده ایستادگی و آمادگی برای مرگ و از خودگذشتگی است.
هوش مصنوعی: بر سوار خود شتاب کن و آمادهی نبرد شو، زیرا نبرد در اینجا فرارسیده و تو باید با تمام قدرتت به میدان بیایی.
هوش مصنوعی: دشت را با چاقو آباد کن و کوه را با نیروی لشکر خود تسخیر کن. صحرا را به دست بیاور.
هوش مصنوعی: من به دنبال نوعی از خود هستم که زیبایی را در یک بازی تجربه کردهام.
هوش مصنوعی: هر جا که نظامی کیفیت افکار و احساساتش را به نمایش بگذارد، گرد و غبار و هیاهویی به پا خواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر من غبار راه تو را بگیرم، این غبار میتواند برای دردهایم درمان و شفایی باشد.
هوش مصنوعی: در چشمانم آنقدر اشک ریختهام که اگر این روند ادامه یابد، به خاطر گریه دیگر نمیتوانم ببینم.
هوش مصنوعی: مادر زال به خاطر غم و درد من به شدت نگران و اندوهگین شده است.
هوش مصنوعی: اسب آنقدر از غم ناراحت شده که به رنگ نیل درآمده و چشمانش به خاطر گریهها، مانند کافور سفید شدهاند.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که مانند یک عصای خشک و بیتحرک، فرد نمیتواند در دو قدم پیش برود و این جای تعجب دارد که تنها با تکیه بر عصا، یعنی کمک و حمایت دیگری، میتواند حرکت کند. در واقع، اشاره به وابستگی و نیاز به حمایت برای ادامه مسیر دارد.
هوش مصنوعی: من به حقیقت در مینگرم و میخواهم ببینم که صبح و شب چه نالهای سر میدهند.
هوش مصنوعی: مرد زار و نالان میگوید: کجا هستی ای پسر که از غم تو مادر بزرگوارت در اینجا آه و ناله میزند؟
هوش مصنوعی: من به خاطر آشنایان و دوستانم در تنهایی داد و فریاد میزنم.
هوش مصنوعی: زمانه هر چه به من بخشید را از من گرفت، ولی خود زمانه به کسی وفا نمیکند.
هوش مصنوعی: جانم نمیتواند از تو جدا شود، زیرا تو با مهربانی و قیمت مناسب آنها را خریدهای و به من دادهای.
هوش مصنوعی: تا زمانی که فکری وجود دارد، من در قید و بند آن هستم و تا زمانی که زبانی هست، میتوانم آن را بیان کنم.
هوش مصنوعی: شما را با تلاش و انگیزهای که دارید ستایش میکنم و برای خوشبختی و موفقیتتان دعا میکنم.
هوش مصنوعی: در چنین مکانی که من هستم، دیگر هیچ چیزی جز دعا و ستایش وجود ندارد.
هوش مصنوعی: با نظر تو به من آرامش بخشیدی و generosity و بخشش تو موجب خوشحالی من شد.
هوش مصنوعی: دست من پر از پول و ثروت به خاطر بخشش توست و تنم به خاطر عطای تو از پارچههای نرم و گرانبها پر شده است.
هوش مصنوعی: هر شب من به یاد تو هستم و هیچ روزی از رحمتت بیبهره نیستم.
هوش مصنوعی: تو به گونهای با من رفتار میکنی که حتی دشمنانم نیز به من حسادت میکنند.
هوش مصنوعی: این جمله به این مفهوم است که سخنان و کلام من تحت تأثیر و با الهام از موفقیت و قدرت تو شکل گرفته است و عواطف عمیق و ذاتی شاعران را برانگیخته است. در واقع، کلمات من از زندگی و تجربههای احساسی شاعران نشأت میگیرد و بیانگر تأثیر عظیم تو بر آنهاست.
هوش مصنوعی: من از این بابت مطمئنم که هیچ افزایشی بر تو از طریق قول دشمن مجاز نخواهد بود.
هوش مصنوعی: زیرا هیچگاه نظرات خردمندانه تو در هیچ زمانی دچار اشتباه نشده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نیگلون پرده برکشید هوا
باغ بنوشت مفرش دیبا
آبدان گشت نیلگون رخسار
و آسمان گشت سیمگون سیما
چون بلور شکسته، بسته شود
[...]
همچو مشاطگان کند بر چشم
جلوه روی خوب و زلف بتا
بادبان برکشید باد صبا
معتدل گشت باز طبع هوا
خاک دیبا شدست پر صورت
جانور گشته صورت دیبا
شاخ چون کرم پیله گوهر خویش
[...]
در چمنهاش بلبلان ، گویا
نغمهشان جمله «ربنا الاعلی»
نور دین نور عین مهر و وفا
آفریده شده ز لطف خدا
هر که از مهر و از وفا زاید
زو نیاید بعمر جور و جفا
نور دین را هر آینه نکند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.