محمدمتین عبدالهی در ۲۵ روز قبل، چهارشنبه ۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۳۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۲:
سپاس سعدی
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ۲۵ روز قبل، چهارشنبه ۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۴۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۳:
یک امروز مهمانِ من باش وبس
وگر یار خواهی بخوانیم کس
دمِ لُنبَک واقعا گرم!
نمی خواد مهمانش زمانی که خودش مشغول کار و فروختن آب است, توی خانه تنها باشه و حوصله اش سر برود, برای همین پیشنهاد می کند اگر دوست داری برات یک یار و همدمی ردیف کنم!
که فردوسی بخاطر پاکی ذاتی که دارد خیلی سربسته بدان اشاره می کند!
همایون در ۲۵ روز قبل، چهارشنبه ۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۰۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸۱:
از غزل های آشنایی با شمس در دوره نخست همنشینی که با غزل زیر همزمان سروده شده است
پرده دل میزند زهره هم از بامداد
آشنایی با عشق و آغاز بیداری و زنده شدن به عشق
این دو غزل را میتوان غزل کیقبادی نامید که آغاز پهلوانی رستم غزل و جوانی جلالدین است
همایون در ۲۵ روز قبل، چهارشنبه ۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۵۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸۴:
از غزل های آشنایی با شمس در دوره نخست همنشینی که با غزل زیر همزمان سروده شده است
آه که بار دگر آتش در من فتاد
آشنایی با عشق و آغاز بیداری و زنده شدن به عشق
این دو غزل را میتوان غزل کیقبادی نامید که آغاز پهلوانی رستم غزل و جوانی جلالدین است
بابک چندم در ۲۵ روز قبل، چهارشنبه ۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۴۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۹۴:
چفسیدن -> چسبیدن
بچفسیدی -> بچسبیدی
بابک چندم در ۲۵ روز قبل، چهارشنبه ۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۴۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۵۶:
در اینجا شادروانی همان شادی روح/روان است یا آمرزیدگی...
محمد خراسانی در ۲۵ روز قبل، چهارشنبه ۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۵۴ در پاسخ به نردشیر دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۵۶:
باسلام خدمت شما. شادروان به معنای(سرا پرده) است
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ۲۵ روز قبل، چهارشنبه ۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۳۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۲:
ببخشید و دیوان بر آتش نهاد
همه شهر ایران بدو گشت شاد
دیوان به معنای امروزی, دفاتر بدهی های مالیاتی مردم به حکومت در زمان یزدگرد اول است که با آتش زدن آن به یکباره فشار این بدهی ها از دوشِ مردم برداشته شد.
ظاهرا دفاتر عریض و طویلی بوده که توانسته است همه یِ مردمِ ایران را شاد شده اند.
فکّه> میسان> عراق {۳۰ اکتبر ۲۰۲۴}
کریم فتحی در ۲۵ روز قبل، چهارشنبه ۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۲۸ در پاسخ به مرتضی یعقوبی دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۵:
بهبه! جناب مرتضی یعقوبی! شما لالایی بلدی چرا دچار بیخوابی هستی عزیز! کسی شما رو یقه کرده؟ دیگران دینداری رو به دیگرانِ دیگر، قالب نکنند ولی شما حامی بیدینی و مبلغ لاقیدی باشید؟! زیاد به خودت فشار نیار. شعر سعدی و حافظ و مولوی که شعره، امثال شما از قرآن هم ولنگاری و آزادی(هر کاری کنی) در میارن.
آرزوی توفیق
نردشیر در ۲۵ روز قبل، چهارشنبه ۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۵۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۵۶:
شادروان منظور چیست ؟
نردشیر در ۲۵ روز قبل، چهارشنبه ۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۲۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۹۴:
بچفسیدی یعنی چی؟
صدای سخن عشق در ۲۵ روز قبل، چهارشنبه ۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۳۲ در پاسخ به امین مرادحاصل دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۲۰ - ملامتکردن مردم شخصی را کی مادرش را کشت به تهمت:
قوم یهود هم با همین بهانه های بنی اسراییلی در یک روز کلی پیامبر کشت.
خودش اخر بیت میگه دیگه بسه بهتره چیزی نگم که باعث گمراهی عوام میشه
دقیقا همینایی که میگن حافظ که حافظ کل قران مشروب میخورده و خانم بازی میکرده به مولانا هم همین نسبت های غلط رو میزنن
فاطمه زمانی در ۲۵ روز قبل، چهارشنبه ۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۱۷ در پاسخ به رضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲:
آقا رضا واقعا با این کلمات نمیشه از شما تشکر کرد. ما دیگه مدیون شما شدیم
امین مروتی در ۲۵ روز قبل، چهارشنبه ۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۴۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷:
شرح غزل شمارهٔ ۳۷
محمدامین مروتی
یار مرا، غار مرا، عشق جگرخوار مرا
یار تویی، غار تویی، خواجه نگهدار مرا
ابتدا فکر می کنیم موسیقی کلمات، بر معنا غالب آمده است و مولانا بیشتر می خواهد موسیقی درونی خود را بیرون بریزد. ترکیب کلمات در وهله ی اول بی معنی به نظر می رسد تا زمانی که بتوانید ترکیب "یار غار" را در مصرع اول ببینید. یار غار، ابوبکر است که در هجرت به مدینه و در غار همراه پیامبر بود. امروز هم یار غار را به معنی دوست همراه و همدل تا پایان راه، می شناسیم. در روایات هست که در غار پیامبر خسته بود و سر بر دامن ابوبکر گذاشته و خوابیده بود و در این حال ماری سر از سوراخی بیرون می کشد. بوبکر انگشت پایش را بر دهانه سوراخ می نهد و نیش مار را تاب می آورد تا پیامبر بیدار نشود. نکه داشتن یعنی هوای کسی را داشتن و ممکن است تلمیحی به این قصه باشد.
ظاهراً مولانا به دنبال یار غار خود است و آن عشق است که او را از خطرات راه، نگه می دارد.
نوح تویی، روح تویی، فاتح و مفتوح تویی
سینهٔ مشروح تویی، بر در اسرار مرا
مولانا خطاب به شمس می گوید تو راهنما و جان منی و سینه ای پر از راز و سر داری و من بر در تو نشسته ام که این اسرار را با من در میان نهی. سینه پیامبر هم مشروح بود و توسط خداوند شرحه شرحه شده بود. الم نشرح لک صدرک؟ یعنی ایا سینه تو را وسعت ندادیم؟ شمس نیز یک سینه سخن برای مولانا داشت.
به جای "بَر در"(ضبط فروزانفر)، می توان خواند: "پُر دُر"(ضبط شفیعی کدکنی). در این صورت یعنی سینه تو پر از در اسرار برای من است.
نور تویی، سور تویی، دولت منصور تویی
مرغ کُه طور تویی، خسته[1] به منقار مرا
می گوید نور معرفت و شادی من و سعادت و اقبال من تویی. تو سیمرغی هستی ساکن افق های بلند که مرا با منقارت زخمی کرده ای. یعنی مرا عاشق خود کرده ای. من زخمی عشق توام.
قطره تویی، بحر تویی، لطف تویی، قهر تویی
قند تویی، زهر تویی، بیش میآزار مرا
همه چیز تویی. من در میانه نیستم. هر چه با من می کنی بکن که تسلیم توام ولی با من بازی مکن.
حجرهٔ خورشید تویی، خانهٔ ناهید تویی
روضهٔ امید تویی، راه دِه ای یار مرا
منشأ و منبع همه انوار حقیت تویی و من دل و امید به تو بسته ام. مرا به باغ خودت راه ده.
روز تویی، روزه تویی، حاصل دریوزه تویی
آب تویی، کوزه تویی، آب دِه این بار مرا
درویش با آب و کوزه، در طی روز به دریوزه و گدایی می پردازد. اما من گدای توام. آب و کوزه و من تویی و تو می توانی با نوشاندن آب معرفت، روزه ام را بگشایی.
دانه تویی، دام تویی، باده تویی، جام تویی
پخته تویی، خام تویی، خام بمگذار مرا
مخاطب می تواند شمس یا خدای شمس باشد. بیت اشاره به وحدت وجود دارد. همه چیز خداست. این تعینات حاصل اراده خود او برای آمدن از وحدت الوهیت به کثرت عالم است تا خام ها را پخته کند. اگر چنین است همه چیز به دست توست. مرا نیز در خامی رها مکن.
این تن اگر کم تندی، راه دلم کم زندی
راه شدی تا نبدی، این همه گفتار مرا
مولانا در پایان می گوید اگر جسم من کمتر راهزن دلم می شد و کمتر تکاپو می کرد و راه بر من نمایان می شد و نیاز نبود این همه سخن بگویم.
[1] خسته: زخمی
مهدی دقیقی در ۲۵ روز قبل، چهارشنبه ۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۰۱ دربارهٔ صامت بروجردی » قصاید » شمارهٔ ۳۳ - در مدح قاتل کفار وصی احمد مختار است:
بیت دوازدهم مصرع اول
نبودی گر وجودش ریشه و بار و بر هستی
بیت چهاردهم مصرع اول
ظاهراً یک را در آخر بیت باید باشد تا وزن تکمیل شود
علیرضا ب در ۲۵ روز قبل، چهارشنبه ۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۴۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۷۵:
علاوه بر ایراداتی که دوستان بالاتر بر قافیه گرفتند، مضمون شعر نیز تقلیدی از قدماست. در مرزبان نامه قرن چهارم آمده
این عشق مرا با تو چنان یکتا کرد
کاندر غلطم که تو منی یا من تو
سید محمد سجادی در ۲۵ روز قبل، چهارشنبه ۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۲۲ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۹ - پشیمان شدن شیرین از رفتن خسرو:
مصرع اول بیت 4
افتادن و خیزان غلطه
باید افتان و خیزان باشه
مصرع اول بیت 97
ابرشیم غلطه ابریشم درسته
برمک در ۲۶ روز قبل، چهارشنبه ۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۵۳ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » جمشید » بخش ۳:
به خونش بپرود برسان شیر
بدان تا کند پادشا را دلیر
برمک در ۲۶ روز قبل، چهارشنبه ۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۴۹ در پاسخ به نوید دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » جمشید » بخش ۳:
بگذار و بنگر تا چه گررد و نباید انها را درودن و درو کردن
-
یکی نامور پاک خوالیگم
-
خوالیگر مانند خالیگر بخوان
-
همه سروده های شاهنامه بر یک وزن است
افشار سعدیخوانی در ۲۵ روز قبل، چهارشنبه ۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۵۰ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۶۷: