مهشید ب. سر در ۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۷ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۵۸ دربارهٔ رهی معیری » غزلها - جلد چهارم » پشیمانی:
بی خحصلی و خواری من بین که در این باغ
بی حاصلی درست است
بی حاصلی و خواری من بین که در این باغ
محمدعلی در ۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۷ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۳۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۳۵:
سلام.
به نظر من منظور از "سگی بگذار"در بیت سوم ، گذشتن ار صفات حیوانی و رسیدن به آدمیت و عشق است و با صلح و در وحدت زیستن است.
محمد در ۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۷ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۵۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۳۶:
اگر به جای من از کلمه منم استفاده بشه از لحاظ وزن عروضی شعر با مشکل روبرو میشه . لطفا دقت کنید
کیوان در ۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۷ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۰۰ دربارهٔ باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۶:
این شعر به رودکی نیز نسبت داده شده من در رباعیات رودکی هم خوانده ام شاید به رودکی نزدیک تر باشد.
khayatikamal@ در ۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۷ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۴۸ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۴۸۰:
4778
nabavar در ۸ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۴۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۵:
قافیه ی تقوا که باید تقوی باشد دو بار تکرار شده که در غزل معمول نیست
احمد آذرکمان ۰۴۹۰۳۰۰۶۶۹.a@gmail.com در ۸ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۲۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:
درج حاشیه پیرامون عشق در بیت اول
● درودهای فراوان بر شما رستگاران پیشانی سپید . امیدوارم وقت از وجود شما خوش و مبارک باشد.
■ درون این دقایقی که در بساط داریم می خواهم نیم نگاهی نازک کنم به سمت (عشق) ، که اینک یکی از رُکن های غول پیکر فرهنگ ایرانی است و انگار نه انگار که روزگاری محمدبن زکریای رازی و یا افرادی مانند ناصرخسرو تلاش هایی انجام داده اند برای مبارزه با عشق ، و ایرانیان را در مقابل (فرهنگ ارادت) دعوت کرده اند به (فرهنگ اراده) . آقای محمد دهقانی در ترجمه ای که از کتاب طب روحانی اثر محمدبن زکریای رازی داشته ، نوشته است ما قصد نداریم که بگوییم خردستیزی بهتر است یا عشق ستیزی ، بلکه می خواهیم نشان دهیم که ذهن ایرانی ها چگونه می تواند در زمان نه چندان درازی از موضوعی به موضوع دیگر روی بیاورد و بگذارد که چهره ی موضوع اول را غبار فراموشی بپوشاند . این کتاب زمانی نوشته شده که چارچوب فکر ایرانی (خِرد) بوده و نه (عشق).
✓ رازی وقتی داشت می نوشت که (عشق) ، آدمی را در مقابل دیگری خفیف می کند و نمی گذارد به امور جدی عالم فکر کند نمی دانست چیزی نزدیک به دو قرن بعد ، (عشق) در فرهنگ ایران به ارزشی پایدار تبدیل می شود. البته عشقی که رازی با آن می جنگد و آن را از ویژگی های ناپسند آدمی می داند به هیچ روی ، رنگ صوفیانه ندارد .
✓ رازی قبل از پرداختن به موضوع عشق ، ابتدا (لذت) را تعریف می کند و می نویسد فردی را در نظر بگیرید که زیر سایبانی نشسته است ، سپس زیر آفتاب بیابان ، چند ساعت راه می رود . طوری که از گرما رنجور می شود . حالا دوباره به زیر سایبان برمی گردد . به قدر رنجی که از آن گرما کشیده است از آن سایبان لذت می برد . پس قبل از هر لذتی ، رنجی وجود دارد . خارج شدن از حالت طبیعی ، نرم نرمک اتفاق می افتد ولی پیدایش لذت یک هویی و ناگهانی است . گرسنگی و تشنگی هم همین طور است . آرام آرام گرسنه و تشنه می شویم . هر چقدر که از این گرسنگی و تشنگی رنج ببریم ، از خوردن و آشامیدن لذت می بریم . البته بعد از برطرف شدن رنج گرسنگی و تشنگی ، هیچ چیز عذاب آورتر از آن نخواهد بود که دوباره ما را به خوردن و آشامیدن مجبور کنند . نقطه ی بحث این جاست : کسی که دارد لذت را می چشد به رنج قبل از آن توجهی ندارد.
✓ رازی می نویسد حیوانات به حد طبیعی دفع شهوت می کنند و وقتی از (رنج) آن به آسایش رسیدند آن را رها می کنند ولی آدمیان به وسیله ی عقلی که عامل برتری انسان به حیوان است به خیال های لطیف و نهانی دست پیدا می کنند و آن را (عشق) می نامند و در ایجاد این خیال های لطیف و نهانی زیاده روی هم می کنند و از لذتی به لذت دیگر کوچ می کنند . در حقیقت عاشقان دایم برای خود (رنج آفرینی) می کنند و هیچ گاه با آسایش رخ در رخ نمی شوند. بسیاری از آنان به خاطر بی خوابی ، اندوه و بی اشتهایی ، مجنون ، وسواسی و لاغر می شوند .
✓ رازی می نویسد کسی که افسانه ی عاشقان و سخن شاعران نازک دل را می خواند و به موسیقی دلدادگان گوش می دهد ، در مقابل گرفتاری های عشق از خود اراده ای ندارد .
✓ آقای محمد دهقانی در مقدمه ی این بحثِ زکریای رازی آورده است : روح ایرانی وقتی نتوانست (پهلوانانه) با واقعیات زندگی روبه رو شود ، به پستوی درونش خزید و زندگی خود را میان اوهام و خیال بازآفرینی کرد و به قول حافظ به (عیش نهانی) روی آورد . موضوع عشق در ایران با علاقه ی همگانی روبه رو ، و توسط صوفیان به (نهاد) تبدیل شد و البته ناگفته نماند هر چیزی که به نهاد تبدیل شود پویایی اش را از دست می دهد .
با دخل و تصرف در شیوه ی نگارش :
احمد آذرکمان
@farhangema110
پیوند به وبگاه بیرونی
رضارضایی در ۸ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۵۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵:
جناب آیت اله نجابت دنبال بهانه ای بوده تاساعتی حرف بزند شما زیادجدی نگیرید. متن یک خطبه ی نمازجمعه را از دو واژه "ثلاثه غساله" درآورده اند؟ عجب کاشفی !!!!!! درخت گردکان به این بزرگی!! درخت خربزه الله اکبر!!! ایشان اگر قصد تشریح همه غزلیّات حضرت حافظ را داشته باشند، قطعن تا آخر عمر باید پای سخنان گهربار ایشان نشست شاید عمر کفاف ندهد همه رابتوان شنیدن!!!
بیژن در ۸ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۵۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۹:
در بیت اول منظور حافظ کاملا روشن است . میخواهد بگوید که نقد او ازصوفیان که در بسیاری از غزل هایش آنها را نقد میکندشامل همه نیست . بلکه با انهایی است که خرقه آلوده اندو مستوجب آتش. ( در دوران حافظ صوفیان پر مدعا و ریا کار و عوام فریب بسیار بودند و حافظ خطر آنها را بیش از هر جریانی می دانست .)
احمد آذرکمان ۰۴۹۰۳۰۰۶۶۹.a@gmail.com در ۸ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۴۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۲۷ - حکایت عاشقی دراز هجرانی بسیار امتحانی:
درج حاشیه برای بیت عشق از اول ...
【یاقیش گــَلـــَر یــِر دُویماز】
◐ باران می آید و زمین ، سیراب نمی شود .
【مـــَن سَن نَن نَجور دُویوم】
◑ مــن چـــگـونـه از تــو سـیراب شـَـوَم ؟!
«چِکّه ای از یک شعر آذری»
سلام و فراوان سلام بر شما که اندیشه تان همواره از مشرقِ پیاله ها طلوع می کُند .
▊ پرسش : چرا جاده ی عشق هایِ رنگی و هوسناک ، روندگان زیادی دارد ؟ آیا این به خاطر سختی و رنج هایی است که ویژه ی جاده ی عشق هایِ متعالیست ؟
▏ پاسخ : راهِ عشق هایِ هوسناک مثلِ جاده ای سَرپایینی است که سراشیبی اش روندگان را به دویدن هم تشویق می کند ، اما راه عشق های متعالی مثل جاده های سربالاست که راه رفتن در آن ها بی زحمت و رنج نیست . و طبعاً بخشِ حیوانی انسان ، راحت طلب است و مِیلِ به رنج کِشی هایِ مقدس ندارد . برای همین راه عشق های متعالی کم رونده است . به نظر می رسد وقتی شخصی عاشق شخصی دیگر می شود دو حالت داشته باشد : آن فرد یک یا چند (نداشته ی) خود را در فردی دیگر یافته است و یا یک یا چند چیز (مشابه) را در خود و فردی دیگر پیدا کرده است . اگر این (نداشته ها) یا (مشابهات) به بخش حیوانیت انسان تعلق داشته باشند ، امیال آن آدم رنگی و هوس آلود خواهد بود ، اما اگر آن (نداشته ها) یا (مشابهات) مربوط به بخشِ متعالی انسان باشد بی شک امیال آن آدم نیز متعالی خواهد بود . در صورتی که امیال عاشق ، رنگ متعالی داشته باشند ، دیگر فکر و ذکر عاشق ، وصال و رسیدن به معشوق نمی شود بلکه او راه می افتد که از اسرار عشق باخبر شود و حتی بیش تر از (راه رسیدن) ، لذت می برد تا از (خود رسیدن) .البته راه عشق های متعالی در نظر بزرگان و شاعران چندان (خوش توصیف) نیستند بلکه (خوفناک) نیز جلوه کرده اند . مثلا رابعه عشق را دریایی معرفی می کند که کرانه و کناره ندارد یا حافظ آن را راهی معرفی می کند که در آن ، سرها را بریده اند بی جرم و بی جنایت . یا حافظ در جای دیگر می گوید : که عشق آسان نمود اول ولی افتاد (مشکل ها) . مولوی نیز در اشعارش گفته است : عشق از اول ، (سرکش) و (خونی) بود▎ تا گریزد هر که بیرونی بود . و عطار این توصیفات را را به جایی می رساند که می گوید خود عشق ورزی هم حجاب و مانعی است برای رسیدن به معشوق . باید از آن هم گذشت تا بیگانه ای میان عاشق و معشوق نماند ؛ دلا گر عاشقی از عشق بگذر ▎ که تا مشغول عشقی عشق بند است . و شاید حالا بتوان حدس زد که چرا راه عشق های متعالی کم رونده و به عبارتی یتیم است . چون سر و کارش با جایگاه عالی اندیشه است نه با جایگاه های فرو مرتبه ی بدن . چقدر زیبا گفت اردشیر رستمی که آدمی با اندیشیدن ، یتیم می شود .
احمد آذرکمان . فروردین 1396
@farhangema110
بیژن در ۸ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۳۶ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۷:
ذهن پرسشگر خیام در ریاضیات در باور های شعر او نیز تجلی کرد . عرفان خیام زمینی بوده نه لاهوتی و اسمانی
۷ در ۸ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۰۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۱۴:
شیوهٔ نرگس ببین، نزد بنفشه نشین
سوسن رعنا گزین، زرد شقایق ببار
شقایق یا شقایق نعمانی همان گل لاله است از تیره آلاله.به نظر میآید واژه انگلیسی Anemone هم از النعمان گرفته شده که برگرفته از نام نعمان بن منذر است.
نعمان سوم یا نعمان بن منذر یا ابوقابوس نعمان بن منذر آخرین پادشاه از سلسلهٔ لخمیها در حیره بود.
لخمیها نام دودمانی عرب بود که در روزگار ساسانیان و میان سدههای سوم تا هفتم میلادی بر حیره فرمان میراندند. آنان در آغاز کیش بتپرستی داشتند، سپس مسیحی نسطوری شدند و پس از چیرگی مسلمانان دین اسلام را پذیرفتند. لخمیها پیرو ساسانیان بودند.
پیوند به وبگاه بیرونی
طوبا در ۸ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۰۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۴:
مصراع دوم بیت ماقبل آخر چنین تصحیح شود:
بر سرش چندان بزن کآید لباب
علی عباسی در ۸ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۵۰ دربارهٔ منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۹ - در وصف بهار و مدح خواجه علیبن محمد:
یکی از زیباترین قصاید منوچهری که اول بار اشاراتی از آن را در رساله دکتر شفیعی کدکنی،صور خیال..،دیدم و شیفته آن شدم،خاصه ایماژهای بینظیر و فراوانی که از باران میدهد...درینجا با مراجعه به برخی منابع،شرح بعض مشکلات را مینویسم:
بت=زیباروی(مجازا)
فرخار=شهری در ترکستان
گل بی خار=کنایه از می سرخ بی دُرد(صافی)
گُل بَربار=گل ناچیده
آمد شدن=آمد ورفت
قوّال=ترانه خوان،سرودگوی
ممزوج=آمیخته،مخلوط
گُهربار=گوهرریز
ریشه ی دستارچه=تارآویخته ازحاشیه ی دستارچه
زبرجدگون=سبزرنگ
شبگیر=سحرگاه
طَر0ف=کناره،گوشه وکنار
بیضه=گلوله ای توخالی که درآن مواد خوشبو میگذارند
کافور ریاحی =نوعی کارفورخوشبوی
بَیرم حمرا=پارچه نازک سرخ
اِدرار=درین بیت در مقابل تعجیل به معنای ربزش پیوسته و آرام
مَشّاطِه=شانه کننده،آرایشگر
زبَر=روی،بالا
ماورد_(مخفف ماءَ الورد عربی که از ریشه ی وَرت فارسی گرفته شده)=گلاب
ناشکفیده=ناشکفته
سیّار=گَردان،ریزان
هموار=نرم،یکنواخت
به نگار=درای نقش ونگار
تبخاله=تبخال،جوشی است که به سبب حرارت و شدت تب پدید می آید
دمیده است=برآورده است
عقیق=درین بیت مجازا به معنای سرخ لب
خوید(خید)=غلّه سبز نارس
سیماب=جیوه
زنگار=زنگ فلزات،مجازا سبز رنگ
خیری(بروزن پیری)=گل شب بو،همیشه بهار و خجسه
سمن برگ=گل یاسمن
طومار=ورق پیچیده،برگ لوله شده
مُل=شراب
شَرر=اخگر،پاره آتش
شَرَر مُرده=اخگر خاموش شده
عَلَم نار=عَلَم آتشین
سوسن کوهی=سوسن کبود یا لاجوردی
گنبددوّار=کنایه از آسمان
نسرین=گل نسترن
خَوی=عرق
زنخ=گودی گونه
لُعلبت فَرخار=زیباروی فرخار
شَمر=آبگینه،برکه ،استخر
امطار(جمع مطر)=باران ها(قطرات باران)
مرکز پرگار=نقطه ای که نوک ثابت پرگار برآن قرار میگیرد
#معنای بیت(مرکز نشود دایره و آن قطرهء باران/صددایره در دایره گردد به یکی بار)::مرکز،خود نمیتواند دایره شود ولی این قطره ی باران که در آب می افتد،یکباره تبدیل به تعداد زیادی دایره های تودرتو میگرددد.
جنبش صعب=لرزش شدید،تکان سخت
آرَد رفتار=حرکت میکند
انگیزد=ایجادکند
زُنّار=کمربندی که زردشتیان به کمر میبستند برای تمییز از مسلمین،رشته متصل به صلیب که مسیحیان به گردن می آویزند،درین بیت کنایه از موج است.
سِلاقطون=نوعی پارچه ابریشمی زردوزی شده که در بغداد بافته میشد
نَهمار=بسیار...معنی بیت::آن دایره باپرگار کشیده،ازجای خود حرکت نمیکند و این دایره (که بر سطخ آب است) ازتکان شدید حرکت میکند.هرگاه باران ازین نوع دایره ایجاد کند،بوسیله باد درآن چین و شکن و موج پدید می آید،گویی سطح آب،عَلَمی از از پاره سفید است که از وزش باد به حرکت درآمده است.
به قوّت=سخت،شدید
ایدون=اکنون،اینگونه،اینچنین
دیدار=پدیدار،مشهود
سیمین منقار=منقار سفید،اشاره به حبابهایی که از برخورد قطره های باران با سطح آب ایجاد میشود
آهن سوده=براده ی آهن
مغناطیس=سنگ آهن ریا
.
.
.
باقی را بعدا مفصل تر مینویسم
محمد در ۸ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۲۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶:
این شعر زیبا رو جناب داوود آزاد هم در یک قطعه موسیقی بسیار زیبا خوانده اند... در این عشق بمیرید...
ابراهیم در ۸ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۱۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹۲:
درود به همه عزیزان
من هم هر دو قطعه این دو عزیزو شنیدم و لذت بردم
سلیقه و ذایقه موسیقیایی هر کسی فرق میکنه و یک نوعی رو میپسنده و دلیل نمیشه که اون نوع دیگه مشکلی داره
بنده نوازنده تنبور هستم و از هواداران مرحوم سید خلیل
و این قطعه ایشون بسیار پر حس و عالی هستش و ساده دلنشین آهنگسازی شده ، از حق نگذریم سعید فرجپوری هم بسیار زیبا آهنگسازی کردن و همایون هم دلنشین خوانده
ستاره در ۸ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۲۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷:
چه زیبا بود این غزل...
رضا اعرابی در ۸ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۹:
سلام و درود بر همه دوستان فرهیخته و اهل ادب
در پاسخ به پرسش علی جان:
در خلاف آمد عادت بطلب کام که من
کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم
آنچه از دیدگاه اهل سلوک ناپسند است ، گرفتاری به مسایل روزمره حیات حیوانی است. باید عرف و عادت را شکسته ، از اعمال و احوال ناسازگار با اصول روزمرگی برای رسیدن به مقصود بهره گرفت. بنابراین معنای بیت این است:
کام و توفیق خود را در کارهایی جستجو کن که بر خلاف جریان عادی و روز مرگی هستند ،چنانکه من جمعیت و آرامش خاطر خود را از زلف پریشان یار بدست آوردم.
برگرفته از کتاب آب طربناک اثر دکتر سید یحیی یثربی
سروش در ۸ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۳۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶:
منطقی است در زمان واماندگی انسانها دست به دامن چیزی یا کسی می شوند نه دست به ساعد. حافظ هم دست به دامن ساقی سیمین ساق بوده و با معنی امروزین اندر دامن منافات داره.
محمد در ۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۷ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۰۳ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۶: